اقتصاد24-در میان 260 هزار ژاپنیای که از 2 حمله ارتش آمریکا علیه این 2 شهر جان سالم به در بردند، یک مهندس 29ساله که از بد حادثه در زمان وقوع هر 2 حمله در این شهرها حضور داشت با خوششانسی از آنها جان سالم به در برد و سالها بعد از آن نیز هرچند در معرض تشعشعات هستهای قرار گرفته بود، اما توانست به زندگی خود ادامه دهد.
«تسوتومو یاماگوچی» که مهندس دریایی کارخانه صنایع سنگین میتسوبیشی بود 6 آگوست 1945، بعد از سه ماه کار روی پروژه طراحی یک نفتکش جدید که در شهر هیروشیما انجام میشد، در حال ترک این شهر بود تا به دیدار همسرش هیساکو و فرزند شیرخوارشان کاتسوشی در ناکازاکی برود.
اما ساعت هشت و 15 دقیقه صبح، وقتی برای آخرین بار در حال قدم زدن در حوضچه ساخت کشتی این شرکت بود، صدای هواپیمایی را شنید که بر فراز شهر پرواز میکرد. هنگامی که به آسمان نگاه کرد هواپیمای آمریکایی از نوع بی 29 را دید که دو شیء را با چتر از ارتفاع 600 متری پرتاب میکرد. لحظاتی نگذشت که نور شدید و وحشتناکی همه چیز را پشت خود مخفی کرد.
یکی از چترها حامل بمب و دیگری حامل دستگاههای سنجش انفجار بود که با بیسیم به مقر فرماندهی مرتبط بود تا اطلاعات انفجار این بمب را مخابره کند.
این بمب با قدرت 15 هزار تن (تیانتی) در فاصله سهکیلومتری او منفجر شد. تسوتومو خود را درازکش به زمین انداخت، و بعد از آن صدای انفجار کرکنندهای را شنید و گرمایی را بر بدن خود احساس کرد که به موجب آن بخش چپ بدنش دچار سوختگی شد. او حتی پاره شدن پرده گوشش را نیز احساس کرد.
با وجود زخمهای دردناکی که برداشته بود از زمین برخاست و به همراه 2 همکار دیگرش که زنده مانده بودند به ایستگاه قطار رفتند، زیرا به آنها خبر داده شد ایستگاه همچنان کار میکند.
با تمام دشواریها بالاخره توانستند خود را به ایستگاه برسانند. او سوار قطار ناکازاکی شد که مملو از افراد مجروح بود.
وقتی تسوتومو بامداد روز هشتم آگوست به ناکازاکی رسید و خود را به بیمارستانی رساند که دوست دوران مدرسهاش در آن پزشک بود، سوختگیاش آنقدر شدید بود که دوستش هم ابتدا او را نشناخت.
گرچه پزشک کمکهای اولیه را انجام داد، اما هیچ اطلاعی در مورد شیوه تعامل با سوختگی ناشی از تشعشعات هستهای نداشت. حتی زمانی که به خانهاش رسید هم خانوادهاش از جمله مادرش ابتدا او را نشناختند.
او روز بعد، یعنی 9 آگوست، به دفتر شرکت خود در ناکازاکی رفت و وقتی مشغول گفتوگو با مدیرش بود باز هم آن شعاع نور و صدا را دید و شنید و این بار خود را فوراً به زمین پرتاب کرد. لحاظاتی پس از آن بود که موجی قدرتمند همه چیز را ویران کرد و شیشههای شکسته و آوار را بر سرش ریخت.
بار دیگر تسوتومو از یک بمب هستهای جان سالم به در برد، اما دغدغه اصلیاش مطلع شدن از سرنوشت خانوادهاش بود. به سرعت به سوی خانه رفت و دریافت که همسر و فرزندش در زمان حمله خارج از منزل بودهاند و به محض باخبر شدن از حمله هوایی، خود را به تونلی که به عنوان پناهگاه مورد استفاده قرار میگرفت رسانده و در آن پناه گرفته بودند. بنابراین آنها هم در زمره نجاتیافتگان جای گرفتند.
چند روز بعد بود که این نجاتیافته از 2 بمب، اثرات مخرب قرار گرفتن در معرض 2 موج هستهای را روی بدن خود احساس کرد؛ موهای تسوتومو به کلی ریخت، تاولهایی بر بندش ظاهر شد، بازوهایش به قانقاریا مبتلا شدند و به طور مستمر استفراغ میکرد.
با وجود این، او از این بیماریها نیز جان سالم به در برد و توانست زنده بماند، گرچه شنوایی گوش چپش را از دست داد، جای زخمها همچنان روی بدنش باقی ماند و مشکلات روحی نیز تا آخر عمر او را رها نکرد.
پانسمان زخمها هم تا اوایل دهه 90 از قرن بیستم همراه بدن او ماندند.
او که بعد از پایان جنگ به عنوان مترجم با نیروهای آمریکایی مستقر در کشورش همکاری میکرد سال 2010 در سن 93 سالگی به دلیل ابتلا به سرطان معده درگذشت.