اقتصاد۲۴- رئیس کل پیشین بانک مرکزی در گفتگو با اکوایران از ماجرای عزل شدنش با دستور مستقیم محمود احمدی نژاد روایت کرد.
در گفتگویی متفاوت با عبدالناصر همتی، رییس کل پیشین بانک مرکزی کارنامه حرفهای او از جامجم تا میرداماد را زیر ذرهبین برده ایم که در چند بخش منتشر خواهد شد.
او در بخش اول از گفتگو با مهدی نوروزیان، سردبیر وب سایتهای مجموعه رسانهای دنیای اقتصاد، از ورودش به دانشگاه اقتصاد روایت کرد تا حضورش در صداوسیما، بیمه و بعدها ورودش به سیستم بانکی کشور.
همتی از حضور ۱۳ ساله اش در صداوسیما روایت کرد تا ماجرای مخالفت آیت الله جنتی با خصوصی سازی بیمه تا ماجرای عزل شدنش با دستور محمود احمدی نژاد.
در ادامه بخش اول از گفتگوی اکوایران با عبدالناصر همتی را بخوانید؛
آقای همتی! چطور شد که شما به اقتصاد علاقمند شدید و گرایش به تحصیل اقتصادی پیدا کردید؟
آن زمان کنکور به صورت متمرکز نبود یعنی امتحان کنکور متمرکز بود، ولی دانشگاهها جداگانه دانشجو میگرفتند. من در سال ۱۳۵۴ برای چند دانشگاه اپلای کردم و رشته فنی در دانشگاه صنعتی شریف و اقتصاد دانشگاه تهران قبول شدم، من مردد بودم که بروم و رشته فنی را بخوانم یا به اقتصاد بیایم، جالب است بدانید کارنامهام را برداشتم و به خیابان ۱۶ آذر رفتم که در دانشگاه تهران ثبت نام کنم، همین جوری گفتم خوب است با چند نفر مشورت کنم، یک آقای جوانی بود که محاسنی هم داشت، جلو رفتم از ایشان پرسیدم به نظر شما من به فنی صنعتی شریف بروم یا در دانشگاه تهران اقتصاد بخوانم، ایشان به من گفت شک نکن و اقتصاد بخوان!
من هم کارنامه را همان موقع به مسئول ثبت نام دادم و گفتم من را برای اقتصاد ثبت نام کند و شروع من از اقتصاد از همین جا بود، ولی بعدا دیدم انتخاب خوبی کردم و همیشه ذکر خیر میکنم از آن کسی که من را راهنمایی کرد تا رشته اقتصاد را بخوانم.
هرچند رشته فنی هم خوب است، ولی من فکر میکنم برای من رشته اقتصاد خوب بود و توانستم کارهای مهمی را انجام دهم و انشالله با خدمتی که در کشور طی سالهای گذشته داشتم، با رشته اقتصادی که خوانده بودم توانسته باشم به مردم خدمت کنم.
بعد از اینکه دوره کارشناسی را در رشته اقتصاد خواندید ظاهرا بعد از انقلاب به جهاد دانشگاهی رفتید، یعنی اولین تجربه جدی شما جهاد دانشگاهی بود؟
بله، من سال ۵۸ فوق لیسانس اقتصاد قبول شدم یعنی شاگرد اول ورودی خودمان بودم و تحصیلاتم را شروع کردم، ولی با انقلاب فرهنگی هم زمان شد، یعنی تقریبا یک ترم از دوره فوق لیسانس را خوانده بودیم که با انقلاب فرهنگی رو به رو شدیم و دورهای بود که دانشگاهها تعطیل شدند، در آنجا بچههایی که در دانشگاهها فعال بودند هر کدام مسئولیتی گرفتند و من هم به جهاد دانشگاهی رفتم و در آنجا مسئول کمیته اقتصاد بخش علوم انسانی شدم بعد هم به اتفاق دکتر امیرخلیلی از دانشگاه شهید بهشتی، مسئولیت کمیته اقتصادی را به عهده گرفتیم و مسئول شدیم برای اساتید اقتصاد در این مدتی که تعطیل است برنامه ریزی کنیم و جلساتی را در دانشگاه الزهرا داشتیم که اگر اشتباه نکنم آقای دکتر نمازی رئیس آن دانشگاه بودند.
به اتفاق بعضی از اساتید محترم آنجا نشستیم و داشتیم برنامه ریزی میکردیم که همان موقع به ما گفتند صدا و سیما نیرو نیاز دارد و به آن هم کمک کنید، من هم زمان به صدا و سیما هم رفتم و به تدریج دیدم این کاری که ما داریم برای اساتید میکنیم خیلی کار مهمی نیست و چیز فایده داری از آن بیرون نمیآید، برای همین من به تدریج بیشتر در صدا و سیما درگیر شدم و ۱۳ سال در صدا و سیما بودم و آنجا فعالیت میکردم و بعد از ۱۳ سال از آنجا بیرون آمدم و به بیمه رفتم.
در صدا و سیما با آقای محمد هاشمی آشنا شدید یا قبل از صدا و سیما با ایشان آشنا بودید؟
ورود من به صدا و سیما با مساعدت آقای عبدالله نوری بود، آن زمان ایشان معاون سیاسی و مدیر کل اطلاعات اخبار بودند، ایشان همراهی خوبی کردند و ما مشغول شدیم، آن زمان آقای علی لاریجانی رئیس واحد مرکزی خبر بود و جنگ هم شروع شده بود. ایشان به من گفتند شما به عنوان دستیار ویژه من در واحد مرکزی خبر کمک کنید و من یک مدت خیلی کوتاهی با ایشان بودم که ایشان رئیس صدا و سیما شد، وقتی ایشان رئیس صدا و سیما شدند از من دعوت کردند که من هم به حوزه سیاسی بروم.
در مقطع اولی که آقای لاریجانی رئیس صدا و سیما شدند؟
بله که آن هم ۶ ماه بیشتر طول نکشید و در آنجا من مشاور و قائم مقام پخش اخبار شدم و فعالیتم را در خبر به صورت جدی شروع کردم. ۶ ماه بعد که آقای محمد هاشمی به عنوان مدیر عامل صدا و سیما تشریف آوردند تغییراتی را در معاونت سیاسی دادند، ولی در بدنه تغییراتی ندادند و ما هم به آن فعالیتمان ادامه دادیم و من تا ۱۲ و نیم سال در خدمت آقای محمد هاشمی بودم.
بعد از اینکه آقای محمد هاشمی از صدا و سیما رفتند دوباره آقای لاریجانی به صدا و سیما برگشتند، ولی شما در صدا و سیما نماندید، چرا؟
اولا آقای لاریجانی به من محبت داشتند، من همان اول خدمت ایشان رفتم و به ایشان گفتم اجازه دهید من از اینجا بروم و ایشان پرسید چرا میخواهید بروید، گفتم، چون من میدانم شما نمیتوانید حمایت جدی از من داشته باشید، معاون سیاسی باید پشتوانه قوی داشته باشد و آقای محمد هاشمی واقعا از من حمایت میکردند و هر تصمیمی که من میگرفتم ایشان از آن تصمیم پشتیبانی میکرد و در بیرون از سازمان همیشه از مدیرانشان دفاع جدی میکردند.
آقای لاریجانی آن زمان به عنوان نماینده جناح اصولگرا به صدا و سیما آمدند و برای همین من به ایشان گفتم من بعید میدانم شما بتوانید تا آخر از من حمایت کنید پس اجازه دهید من بروم. ایشان به من گفتند به معاونت برون مرزی بروم که گفتم بعد از معاون سیاسی آدم باید رئیس صدا و سیما شود و برون مرزی یک طبقه پایینتر است.
ایشان گفتند من برون مرزی و بین الملل را ادغام میکنم، ولی من گفتم اگر اجازه میدهید من از صدا و سیما میروم و بالاخره توافق ایشان را گرفتم و همان زمان آقای حسین محمدی که الان از معاونین دفتر آقا هستند، به عنوان جایگزین من آمد و بلافاصله آقای محمدخان که آن زمان وزیر اقتصاد بودند تا شنیدند من دارم از صدا و سیما بیرون میآیم به من پیشنهاد کردند که بروم و مسئولت بیمه مرکزی را بپذریم، من با مشورت و بررسیهایی که کردم آن را پذیرفتم و از سال ۷۳ فعالیتم را در بیمه مرکزی شروع کردم.
ایشان خیلی قاطع و صریح تکلیف ما را روشن کرد و من هم رفتم خودم یک متنی را آماده کردم و به قم رفتم و تک تک اعضای محترم شورای نگهبان را دیدم، مرحوم آیت الله مؤمن، مرحوم آیت الله رضوی، مرحوم آیت الله رضوانی و .. را دیدم و متن را با آنها چک کردم، مثلا آیت الله مؤمن یک نکاتی را تذکر دادند و کلماتی را اصلاح کردند، وقتی فهمیدم فقهای محترم شورای نگهبان مخالفتی ندارند متن را به مجلس بردم و از یکی از فراکسیونها خواهش کردم این را به عنوان طرح مطرح کنند و تصویب آن را گرفتیم و به شورای نگهبان رفت، ولی در دوره اول رد شد.
من خیلی تعجب کردم و دوباره از اعضای محترم آن وقت گرفتم و به آنجا رفتم و صحبت کردم و خواهش کردم مجددا آن را مطرح کنند، آنها گفتند برای طرح مجدد آن دو سوم رای را لازم دارند، من آن زمان خیلی تلاش کردم، به یاد دارم آقای عزیزی که الان نماینده مجلس هستند و یک مدتی هم معاونت برنامه ریزی بودند در این زمینه خیلی به من کمک کردند، ایشان آن زمان مسئولیت روابط عمومی شورای نگهبان را به عهده داشتند.
آیت الله جنتی خیلی موافق نبودند که طرح دوباره برگردد و حتی یکبار که من دلیل مخالفت ایشان را پرسیدم گفتند اگر شما بیمه را خصوصی کنید در واقع حاکمیت سرمایه را تقویت میکند، من گفتم اصلا ساختار بیمه خصوصی است و در دنیا بیمه خصوصی است و بیمه دولتی معنا ندارد، به هر حال من آنجا ایستادم تا آن مصوبه را انجام دادند و گفتم خودم میخواهم نامه آن را به مجلس ببرم، چون واقعا احساس میکردم تلاش ده سالهام دارد روی هوا میرود.
من ده سال داشتم تلاش میکردم و حتی خیلی از دوستان به من میگفتند شما دارید بیخودی پیگیری میکنید، چون این بیمه خصوصی بشو نیست، ولی خوشبختانه توانستم مجوز را بگیرم و همان نامه را گرفتم و به دفتر آقای کروبی که آن زمان رئیس مجلس بودند بردم و رسید آن را گرفتم و به شورای نگهبان آوردم تا خیالم را حت شود که این نامه رفته است و بعد از تصویب آن مجوزهای لازم را گرفتیم.
ولی این را هم بگویم که من با یک ایدههایی این خصوصی سازی را انجام دادم و نظارت آن خیلی مهم بود، ولی درست زمانی که فعالیت را شروع کردیم تا نتیجه آن را ببینیم من دیگر از بیمه به دلیل آمدن دولت آقای احمدی نژاد کنار رفتم، بنابراین به نظر من نظارت آن مقداری ضعیف شد و آن هدفی که من از خصوصی سازی بیمه داشتم محقق نشد و مشکلاتی برای بیمهها ایجاد شد که هنوز هم بعضی از آنها مشکلات ساختاری دارند و اینها ناشی از نظارت ضعیف است. در بخش خصوصی نظارت باید خیلی قوی باشد، اگر نظارت ضعیف باشد خصوصی خیلی نمیتواند برای جامعه مفید باشد، ولی به هر حال اشتغال فراوان، حجم وسیعی از حق بیمه و بالا رفتن ضریب نفوذ بیمه از نتیجه خصوصی سازی بیمه بود که به نظر من برای کل کشور اقدام مفیدی بود. اگر همین الان هم با قدرت بیشتری روی بیمه نظارت کنند حتما بیمهها میتوانند منشا خدمات خوبی برای جامعه باشند.
آقای هاشمی در خاطراتشان در اسفند سال ۷۶ مینویسند که شما با ایشان دیداری داشتید و در آن دیدار از وضعیت بیمهها و ضعف بیمهها با وجود همه اقداماتی که شده بود گلایههایی داشتید و از ایشان خواسته بودید برای خصوصی سازی صنعت بیمه کمک کنند. در کنار آن میگویند آقای همتی با من مشورت کردند که در همین پستی که دارم بمانم یا به معاونت بروم، آن معاونتی که به شما پیشنهاد داده شده بود چی بود که ظاهرا نتیجه این شده بود که شما در بیمه بمانید.
بحث این بود که من به معاونت کل وزارت اقتصاد بروم یا در همین بیمه مرکزی بمانم، یک چنین بحثی آن زمان مطرح بود که در فرصتی که پیش آمده بود و من نزد ایشان رفته بودم از ایشان هم مشورت گرفتم و ایشان نظرشان این بود که همان بیمه بمانم و برای همین هم من در بیمه ماندم و ادامه دادم، من از سال ۷۶ تا ۸۵ در بیمه بودم و آنجا فعالیت کردم.
و بعد از حدود ۱۳ سال از بیمه رفتید، چرا؟
من یک نکاتی با آقای احمدی نژاد داشتم، ایشان رئیس جمهور بودند و انتظاراتی از بیمه داشتند و از بیمه کمک مالی برای برخی از نهادها میخواستند که من مخالف بودم و میگفتم بیمه مرکزی نمیتواند این کمکها را بکند و حتی آقای دانش جعفری چندین بار به من زنگ زدند و گفتند شما این را قبول کنید و انجام دهید و من قبول نکردم و بعد پیغام دادند که آقای همتی باهوش است، خود ایشان یک راهکاری پیدا کند که این را بدهد، ولی من گفتم، چون همتی باهوش است از این کارها نمیکند، من کار خلاف ضابطه انجام نمیدهم.
آقای احمدی نژاد پیغام داده بودند؟
اینجور به من گفتند (من نقل قول کردم). فردای آن روز آقای دانش جعفری گفت من میخواهم شما را ببینم و بعد گفتند ما مجبور هستیم شما را تغییر دهیم و من گفتم خیلی کار خوبی میکنید، چهار روز دیگر مانده که دوره ۴ ساله من تمام شود، اگر میتوانید چهار روز صبر کنید واگر نمیتوانید همین الان من را عزل کنید و آقای دانش جعفری گفت که ما صبر میکنیم تا دوره شما تمام شود و من هم بعد از پایان دوره ۴ سالهام خداحافظی کردم، جالب است که آقای دانش جعفری در مراسم تودیع من آمدند و خیلی از عملکرد من تعریف کردند و برخی از دوستان گفتند شما که اینهمه تعریف میکنید پس چرا ایشان را عوض کردید. یک نکته دیگر هم بگویم، آقای پالیزدار که معروف به پیگیری فساد هستند.
عباس پالیزدار افشاگر که بازداشت هم شدند.
بله، من از بیمه که رفتم، بانک سینا را پایه گذاری کردم، ایشان یک روز آمد و به من گفت آقای احمدی نژاد به من ماموریت داده که برویم و بازرسی کنیم و ببینیم تخلفات شما چه بوده است و ما آمدیم و تقریبا ۳ ماه تمام اسناد را بررسی کردیم و هیچی پیدا نکردیم و خدمت آقای احمدی نژاد گزارش دادیم و به ایشان گفتیم شما اشتباه کردید که آقای همتی را عوض کردید، بهتر بود که ایشان آنجا میماند و آقای احمدی نژاد فرموده بودند که اینها به شما ربطی ندارد و پرونده را بسته بودند. میخواهم بگویم من هرجا که رفتم و کار کردم تلاش کردم که حرفهای کار کنم و خیلی به حواشی نپردازم.
اشاره کردید یک انتظاری از بیمهها بود که به برخی از نهادها کمکهای مالی کنند، من در گذشته این را شنیده بودم که قبل از دوره آقای احمدی نژاد هم این انتظار بوده است، داستان چه بود که انقدر میخواستند از بیمهها پول بگیرند؟
چون بیمهها پول داشتند، بیمهها ذخایر داشتند و این ذخایر را در بانکها به عنوان سپرده نگه میدارند که اغوا گر است و هر دولتی احساس میکند به آن نیاز دارد، ولی من اینجا این توضیح را بدهم که وقتی میگویم آقای احمدی نژاد گفتند برای چه میخواستند، ایشان برای نیروی انتظامی میخواست و استدلالشان این بود که من بررسی کردم، عمده تصادفها در نزدیکی شهرها اتفاق میافتد (مثلا در ۳۰ کیلومتری) و شما کمک میکنید که نیروی انتظامی تقویت شود تا کنترل بیشتری کنند و این تصادفها از بین برود و به حداقل برسد، یعنی بر اساس این ایده میخواستند که بیمه کمک کند و فکر نکنید که ایشان میخواستند از بیمه پول بگیرد و به یک جای خاصی بدهد و من میگفتم ما اصلا چنین قانونی نداریم، اگر شما این را قانون کنید من این پول را میدهم و ایشان میگفت مصوبه هیئت دولت کافی است و شما بر اساس این مصوبه پول را بدهید که من زیر بار نرفتم و گفتم از نظر من مصوبه دولت قانونی نیست و من نمیتوانم ذخایر بیمهها که متعلق به مردم است را در اختیار این نهادها قرار دهم، بعدها رفتند قانون گرفتند و الان هرسال بیمه مرکزی و بیمهها به نیروی انتظامی کمک میکنند.
در دوره آقای احمدی نژاد بیمههای خصوصی شکل گرفته بودند و صنعت بیمه تقریبا صنعت پول سازی شده بود، ولی من شنیدم حتی در دوره آقای هاشمی و ابتدای دولت آقای خاتمی که صنعت بیمه ضعیف بود هم این توقعات وجود داشته است.
بله توقعات وجود داشت، ولی ما از این کارها نمیکردیم یعنی شاید مشکل من همین است که معمولا از کارهایی که خارج از ماموریت اصلی سازمانها است خیلی به این طرف و آن طرف از این پولها پرداخت نمیکنم.
بیشتر بخوانید: دلخوری فعالان بخش خصوصی از انتشار اسامی ابربدهکاران بانکی
ولی همیشه توقع هست که پول پرداخت کنید.
بله، یکی از دلایل چالش من که گاهی وقتها مجبور میشویم مسئولیت را ترک کنیم همین است.
شما از یک ضلع بازار مالی به یک ضلع بازار دیگر آمدید، شما از بیمه به بانک آمدید و مسئول مؤسسه مالی و اعتباری بنیاد شدید و ...
همان روز که مطرح شد قرار است از بیمه مرکزی بیرون بیایم، جناب آقای فروزنده آن زمان رئیس بنیاد مستضعفان بودند به من زنگ زدند و به من گفتند بیایید و به من کمک کنید، یا به عنوان معاون اقتصادی من بیایید که معاون اقتصادی من تصمیم ساز است و تصمیم گیر نیست یا میتوانید به مؤسسه اعتباری بیایید و آنجا به ما کمک کنید که تصمیم گیر هم هست و من گفتم تصمیم سازی شاید خیلی به اخلاق من نخورد، بنابراین اگر شما فکر میکنید من میتوانم کمک کنم به مؤسسه میآیم و آنجا به شما کمک میکنم، ولی به آنها گفتم اجازه دهید ما این را به بانک تبدیل کنیم و بتوانیم یک بانک خوب خصوصی درست کنیم و ایشان هم پذیرفتند و انصافا هم حمایت کردند، آقای دکتر مخبر هم آن زمان معاون ایشان بودند و ایشان هم خیلی به ما کمک کردند و خلاصه اینکه ما این بانک را به یک بانک بسیار خوب و مدرن و مجهزی تبدیل کردیم و الان هم فکر میکنم جزء بانکهای خیلی خوب غیر دولتی ما باشد و حتی وقتی اتحادیه اروپا این بانک را تحریم کرد ما به اتحادیه اروپا و به دادگاه بروکسل رفتیم و دفاع کردیم و گفتیم که این بانک خیلی مستقل است و هیچ شائبهای در مورد آن وجود ندارد و هرچه سود داشته آن را به افزایش سرمایه تبدیل کردهایم و با توضیحاتی که دادیم رای بر لغو تحریم بانک سینا و تحریم خود من دادند و من واقعا آنجا احساس کردم قاضی شجاع و مستقل میتواند خیلی تعیین کننده باشد.
یعنی علی رغم اینکه نماینده اتحادیه اروپا آنجا خیلی سر و صدا کرد که ما حدس میزنیم اینها در کارهای تروریستی و هستهای کار میکنند قاضی که یک خانم لهستانی بود خیلی محکم گفت ما نمیتوانیم بر اساس حدس و گمان کسی را محکوم کنیم و فکتهایی که ایشان داده نشان میدهد حرفهای شما، حرفهای بیهودهای است و بلافاصله تحریم بانک سینا و خود بنده را لغو کردند و این جزء خاطراتی است که برای من مانده است که اگر واقعا دادگاه و قاضی مستقل باشد خیلیها میتوانند به آن پناه ببرند و از حق خودشان دفاع کنند.
یک عارضهای که در نظام بانکداری ما این روزها وجود دارد این است که بانکهایی که یک سهام دار عمدهای داشتند به قلک آن سهام دار بزرگ تبدیل میشدند. سهام دار بانک سینا بنیاد مستضعفان بود، آن دوره در کنار آن ویژگیهایی که شما در مورد نوع مدیریتیتان میگویید، آیا شرایط نظارتی به گونهای بود که اجازه ندهد این اتفاق نیفتد یا خیر؟
اگر بخواهیم شرایط نظارتی را از نظر بانک مرکزی بگوییم خیر متاسفانه شکل گیری و روند آنها به گونهای بوده که عملا بانک مرکزی را کنار گذاشته بودند و ما هم در دورهای که در بانک مرکزی بودیم خیلی تلاش کردیم، ولی واقعیت این است که آنهایی که این بانکها را تاسیس کردند قدرت زیادی دارند و فشارهایی میآورند و عملا نمیشود کاری کرد، ولی بانک سینا انصافا این گونه نبود، من به خودم اجازه دخالت نمیدادم و شرطم هم از اول با مسئولین بنیاد این بود که اینجا را مستقل اداره کنیم و خارج از فشارهای سهام دار عمده باشد.
ممکن است گاهی وقتها انتظاراتی را سهامداران داشته باشند که در چهار چوب ضوابط بشود برآوردهاش کرد، ولی ما خارج از ضوابط کاری برای بنیاد نکردیم و با اینکه دوستان دیگر من بعد از من مدیر عامل آنجا شدند من همیشه به شوخی میگویم ما یک بانکی درست کردیم که با اینکه دو سه نفر تلاش کردند آن را خراب کنند هنوز نتوانستند آن را خراب کنند یعنی وقتی ساختار خوب درست شود و یک بانکی ضابطهمند باشد این ضابطه و ساختار خوب میتواند جواب دهد و میتواند یک بانک مثبتی برای جامعه باشد.
بعد از بانک سینا انتخابات سال ۹۲ انجام شد و آقای روحانی پیروز انتخابات شد، جنابعالی آن زمان به بانک ملی آمدید و از بانک خصوصی به یکی از بزرگترین بانکهای دولتی کشور آمدید. آیا تنها پیشنهاد شما همین بانک ملی بود یا پیشنهادهای دیگری هم داشتید؟
چیزی که دکتر طیب نیا به من گفتند این بود که نام شما جزء دو الی سه نفری بود که برای بانک مرکزی مطرح شده بود و حتی گفتند مقدمتر از بقیه بود، ولی آقای روحانی در سال ۹۲ نپذیرفته بودند و جالب است بدانید که من دوبار خدمت مرحوم آیت الله هاشمی رفتم و ایشان به من گفتند من یکی دوبار به آقای روحانی سفارش کردهام که اصلح این است که آقای همتی به بانک مرکزی برود، چون ایشان میتواند مفیدتر باشد، ولی آقای روحانی نپذیرفتند، بالاخره ایشان رئیس جمهور هستند و تشخیص میدهند و ما اعتراضی به این کار ایشان نداشتیم، ولی از آقای دکتر طیب نیا شنیدم که ایشان مخالفت کردهاند و جناب سیف رئیس بانک مرکزی شدند و ایشان هم از افراد تلاشگر و زحمت کش جامعه ما بودند و در بانک مرکزی زحمت کشیدند، به هر حال من در این موضوع ورود نکردم، ولی بعد از آن آقای دکتر طیب نیا اصرار کردند که شما بیایید و یا به عنوان معاون کل در وزارت اقتصاد کمک کنید و یا در بانک ملی به ما کمک کنید و من گفتم حالا که به رده بانک آمدهام اگر واقعا فکر میکنید من میتوانم کمک کنم در بانک ملی به شما کمک میکنم و برای همین حدود ۳ سال در بانک ملی خدمت ایشان بودم و آنجا هم تلاش کردیم یکسری اصلاحات ساختاری انجام دهیم و جالب است بدانید برای اولین بار بعد از سالها ما در سال ۹۳ گزارش سالانه بانک ملی را منتشر کردیم و چاپ شد و الان در دسترس است و شروع به اصلاح شاخصهای آن کردیم، همانطور که میدانید زمانی که من به آنجا رفتم اسپرد بانک ملی (اختلاف سودی که از مردم میگیرند و سودی که به مردم میدهند) چیزی حدود منفی ۹ درصد بود و این خیلی خطرناک بود یعنی انقدر درآمد ناشی از سپردهها کاهش پیدا کرده بود.
درآمد ناشی از تسهیلات؟
بله تسهیلات و درآمدی، یعنی نرخ درآمدها را تقسیم به منابع کنید، با هزینههایی که تقسیم بر منابع میکنید اختلافش چیزی حدود منفی ۹ درصد بود، در واقع این اسپرد باید مثبت باشد، ولی آن زمان منفی بود و ما توانستیم این را به منفی ۳ برسانیم و این واقعا کار سنگینی بود، ولی به قضیه حقوقهای نجومی خورد و تقریبا دنبال کسی بودند، چون سرمایه صنعت بیمه آسیب دیده بود.
بانک ملی یکی از قدیمیترین و بزرگترین بانکها است، آیا در آن زمان شما متوجه شدید که چرا یک چنین بانکی وقتی سپرده میگیرد و وام میدهد نمیتواند از محل وامها سود سپردههایش را پوشش دهد؟ دلیل آن چه بود؟
دلیل آن این بود که اولا هزینههای نیروی انسانی خیلی بالا است، شرکت دارایی خیلی بالایی دارد، شرکتهایی که همه آنها سودآوری ندارند و زیان ده هستند و اگر سودی دارند سود کمی دارند، تسهیلات وحشتناک تکلیفی وجود دارد، زمانی که من آمدم اتاق رو به روی مدیر عامل یک اتاقی بود که به آن اتاق نمایندگان مجلس میگفتند یعنی روزی ۱۰ الی ۲۰ نماینده آنجا بودند و کاغذ به دست بودند که قرض الحسنه بگیرند یا سفارش کنند که من تقریبا تمام اینها را بستم و معکوس کردم و گفتم برای من سودآوری شعبه مهم است، برای همین اگر شعبهای سود آور نباشد و منابعش بالا برود از نظر من ارزشی ندارد، مثلا شما منابع ۱۸ درصدی میگرفتید و یکجور دیگر وام میدادید؛ از طرفی دیگر دولت بدهیاش را به بانک تقبل نمیکرد و سودش را قبول نمیکرد و پرداخت نمیکرد، سازمان حسابرسی که مسئول تعیین سود بود میگفت نمیتوانید وجه التزام بگیرد و هزار و یک مسئله مختلف داشتند، بنابراین همه اینها باعث شده بود که درآمد بانک کاهش پیدا کند، تسهیلات معوق، مشکوک الوصول بانک هم خیلی زیاد شده بود.
معوقه و مشکوک الوصولها آدمهای عادی بودند یا شرکتها و بخشهای دولتی؟
همه نوعی بودند. مثلا آمده بودند وامهای زیادی در دهه ۸۰ به کارخانه سیمان داده بودند، بانک ملی به تنهایی به ۳۲ الی ۳۳ شرکت سیمان برای تاسیس وام داده بود، بدون توجه به اینکه آیا اصلا سیمان در کشور ما کشش دارد یا ندارد یا اصلا آیا ما میتوانیم صادرات کنیم و اینکه آیا تقاضای داخلی اجازه صادرات میدهد، بعد همه آمده بودند و منابع ارزی یا ریالی گرفته بودند و شروع کرده بود، ولی وقتی به تحریم خوردیم دیگر آنها نتوانستند ادامه دهند و همه اینها معوق شد، بعد میگفتند پول دهید تا ادامه دهیم، قیمت دلار هم از هزار تومان ۳ هزار تومان شده بود یعنی هزینهها ۳ برابر شده بود و همه اینها برای بانک ملی معضل شده بود و بقیه بانکهای دولتی هم همین مشکل را داشتند.
پروژههایی را بدون بررسی، فقط با دستورات اداری دولت و مجلس محترم شروع کرده بود و همه اینها تکلیف بانکهای دولتی شده بود، من میگویم این بانکهای به صورت مدیریت فنی اداره نمیشوند بلکه به صورت مدیریت اداری اداره میشوند یعنی خیلیها اینها را به عنوان بخش اداری از دولت میدانند بنابراین میگفتند سریع وام دهید، شب عید پول دهید، میخواهیم شب عید میوه و کالا بخریم و توزیع کنیم و .. و این پول را بعدا پس نمیدادند، همه این کارها را باید بانک ملی و بانکهایی مثل بانک ملی مثل سپه و تجارت و .. انجام میداد؛ بنابراین به نظر من ساختار بانکهایمان را اینها خراب کردند وگرنه بانکهای ما بانکهای خوبی بودند و هنوز هم دیر نشده است.
من همیشه صحبت از حکمرانی اقتصادی میکنم، حکمرانی اقتصادی یعنی باید هیئت مدیره بانک مسئول باشد و شما نمیتوانید به هیئت مدیره دستور دهید فلان کار را انجام دهد، درست است که دولتی است، اما سهام دار آن دولتی است یعنی سهم دولت از بانک ملی در مجموع منابع در دسترس بانک ملی ۵ درصد هم نیست، پس چگونه این ۵ درصد میتواند قدرت داشته باشد که در مورد منابع دستور دهد و برای ۹۵ درصد منابع مردم تصمیم بگیرد؟ این بزرگترین اشکال حکمرانی بانکی ما است و ناترازی بانکی ما از همین جاها به وجود آمده است، ولی گوش کسی بدهکار نیست، بالاخره دوستانی که به مجلس میآیند میخواهند برای حوزه انتخابیهشان یک کارهایی بکنند یا به افرادی که دوست دارند وام داده شود و دولت هم دلش میخواهد کارش روزمره بگذرد و وقتی بودجهاش کم میآورد به بانکها مراجعه میکند و این چرخهای است که هنوز هم ادامه دارد و خیلی هم امید ندارم در آینده درست شود.