اقتصاد ۲۴- میراقربانی فر: در این گزارش قصه واکسن کرونا در هفت سکانس بررسی شده است:
۳۱مرداد سال ۱۴۰۰ را باید ثبت کرد به عنوان روزی که مرگ در تمام خیابانهای همه شهرهای کشور میرقصید. ۶۸۴ انسان در ۲۴ ساعت آخرین روز ماه مرداد این سال چنان برگ خزان بر زمین افتادند. رکوردی دیگر از کرونا که ایران را سیاه جامه کرده است و جانهای بسیاری که تباه شده اند. حالا کافی است آمار تکان دهنده تنها یک ماه مرداد را با آمار جنگ ۸ ساله ایران مقایسه کنید. در ۸ سال و در یک جنگ تمام عیار و تکان دهنده به طور میانگین روزانه ۶۱ نفر کشته شدند و این در حالی است که تنها در ماه مرداد سال جاری در مجموع ۱۳۹۷۵ نفر بر اثر بیماری کرونا جان خود را از دست دادند.
از همان روز اول که شیوع کرونا نفس جهان را بند آورد و راه درمان قطعی وجود نداشت و باید خود بدن و ریهها جان میکند تا دوام بیاورد، همه منتظر بودند یک خبر بشنوند؛ واکسنی که راه پیشگیری را باز کند و در مقابل شیوع گسترده بایستد.
بهمن ماه سال ۱۳۹۹ و یک سال پس از شیوع کرونا و زمانی که آمار رسمی مرگ و میر در جهان از مرز سه میلیون نفر گذشت، خبر تولید انبوه اولین واکسن نیز رسید و از شانس مردم ایران، واکسن اول فایزر_بیونتک، آلمانی_ آمریکای بود، اما انگار کسی از مسولان نمیخواست بشنود که این واکسن بیش از آمریکایی بودن، آلمانی است و فقط بر طبل اعتماد نکردن کوبیده میشد و این که به انگلیس و آمریکا اعتمادی نیست و اصلا ما باید خودمان واکسن بسازیم. این شد که از شعار «نه شرقی، نه غربی» بند اولش را کنار گذاشتند و فقط به بخش دوم چسبیدند و انگار یادشان رفت دهها از دوران جنگ سرد گذشته است و در نهایت چشم کمک دوخته شد به چین و روسیه!
اما این تمام ماجرا نبود وقتی بنیاد برکت نیز وسط کار را گرفت و پشت هم وعدههای توخالی داد که تا اردیبهشت ۲۰ میلیون دز میسازیم و تا مرداد ۲۰ میلیون دز می دهیم و در نهایت وعدهها ماند و یک میلیارد دلار پول که دادیم و رفت و هیچ شد.
طرح سهام عدالت که مطرح شد خیلیها گفتند این طرح شکست میخورد، اما گوش شنوایی نبود که نبود. احمدی نژاد که به یک دندگی مشهور بود و چه طرحهای غیرکارشناسی را امضا نکرده بود، چون میخواست حرف خودش باشد، تصمیم گرفته بود که هر طور هست طرح سهام عدالت را اجرا کند و اجرا کرد.
هدف ، رسیدن سهام به دست محرومان بود. اما در نهایت کسانی صاحب سهام شدند که یا کارمند دولت بودند یا شرکتهای وابسته و بالاخره دستشان به دهانشان میرسید و اتفاقا اگر بپرسید کمتر کارگر و زحمتکش و محرومی سهمی از این سهام نصیبش شد. آن سهام عدالت هدفمند نیز رفت در سفره اتفاقا طبقه متوسطی که اصلا برای آنان هدف گذاری نشده بود.
بلوای تهیه واکسن که بالا گرفت و معلوم شد حالا حالاها تولید واکسن به نتیجه مطلوب نمیرسد، مسولان باورشان شد که باید واکسن تهیه کنند. پس این بار از طریق هلال احمر برای واردات واکسن اقدام کردند. یک میلیارد دلار که برای ساخت واکسن داده بودند و با آن پول و دلارها که برای رمدسیور خرج شده بود، میشد حداقل ۶۰ میلیون ایرانی را واکسینه کرد، اما به نظر میرسد دلالی دارو که به هرحال رایگان نبود احتمالا بهتر از واردات واکسن بود که باید رایگان انجام می شد و آن چه در این میان در نهایت تاراج شد جان ایرانی بود.
اما این همه ماجرا نبود، این بار در اقدامی عجیب در حالی که در ابتدا و در ماههای اردیبهشت و خرداد واکسیناسیون به صورت عمومی پیش میرفت ناگهان در یک تغییر رویه آشکار همه چیز عوض شد و واکسیناسیون به صورت صنفی آغاز شد و احتمالا هر صنفی که توان لابی و قدرت چانه زنی بیشتری داشت زودتر به واکسن رسید. در این میان کارگران، مغازه داران و مردمی که صنف آن چنانی نداشتند در این بلوا نیز جایی نداشتند.
این همان خطایی است که یک بار درباره سهام عدالت رخ داد و در نهایت عدالتی در توزیع سهام وجود نداشت و این بار نیز به نظر میرسد با کند شدن واکسیناسیون عمومی که حدود ۴۵ روز برای تا متولدین سال ۱۳۳۶ باقی مانده بود و این بار ۱۸ روز بر روی تا متولدین ۱۳۴۷ باقی مانده بود و به جای آن اصناف واکسینه میشدند خود را به رخ کشیده است.
غلامرضا، عاقله مردی است ۴۵ ساله که دو دختر دارد. سربازی را تمام نکرده بود که ازدواج کرد و به قول خودش زنش دادند و بعد از ۱۵ سال کار و دویدن و با ارث همسرش و وام توانسته خانهای بخرد در فردیس کرج.
حالا ۵ سالی است هر روز با مترو از فردیس راه میافتد سمت محل کارش در چراغ برغ تهران که کارگری میکند و عصر بر میگردد.
راضی است از درآمدی که میگوید خرج و برجش را به سختی میگذراند و صاحب کاری که در همین دوران کرونا کمکش کرد برای دو دخترش یک گوشی هوشمند بخرد تا درس بخوانند.
برای خانواده اش رویاهای بزرگی دارد و آرزو دارد دخترانش درس بخوانند. دیپلم دارد، اما برای دو فرزندش کلی رویا دارد و میگوید هر روز با دو ماسک بر صورت میرود، اما باز میترسد، مترو خطرناک است، شهر خطرناک است و او آرزوها برای دخترانش دارد.
غلامرضا رویاهای بلندی دارد، اما نه سهمی از آن سهام عدالت در این روزگار برده است و نه سهمی از عدالت در توزیع واکسن داشته است. میگوید هر روز دختر بزرگش سامانه را میبیند تا کی نوبت پدر و مادرش برسد، غلامرضا یکی از منتظران است تا شاید با مرحم واکسن رویاهایش برای دخترانش را به چشم ببیند.
رئیس اتحادیه واردکنندگان دارو در روز ۳۱ مرداد سال ۱۴۰۰، از گشایشهای جدید در عرصه واردات واکسن و واردات واکسن فایزر از شرکت بایون تک آلمان به کشور خبر داد.
ناصر ریاحی گفته است که: «شرکت بایون تک آلمان که با فایزر مشترکا واکسنی بر اساس پروتئین ویروس طراحی کردند نیز در ایران نماینده داشته و امکان واردات از تولیدات در آلمان وجود دارد که در صورت صدور مجوز تا ۲۰ میلیون دوز به ایران وارد خواهد شد.
بسیاری از شرکتهای بزرگ تولیدکننده واکسن در جهان، از قبل در ایران نمایندههایی داشتهاند. برای مثال نماینده شرکت آسترازنکا در همان زمان اعلام کرد که امکان تامین تدریجی تا ۳۰ میلیون دوز واکسن برای ایران را دارد که تا مجوزهای لازم نهایی شده و روند واردات آغاز شود، تاکنون حدود یک میلیون دوز واکسن از این طریق به وزارت بهداشت تحویل شده و این روند میتواند ادامه یابد.»
خبر در همان روزی میآید که ۶۸۴ انسان جان باخته اند، هر دو دقیقه یک ایرانی؛ این ارقام پیش چشمانت میرقصد و فکر میکنی چند جان، چند انسان و چند خانواده میتوانست نمیرد و از هم نپاشد اگر رویای خودکفایی عدهای بر شانههای جان و روان گروهی دیگر سوار نشده بود.
خرداد ماه سال جاری وعده داده بودند که ۶۰ میلیون دز اسپوتنیک خواهد رسید و حالا حتی به یک میلیون دز نرسیده است.
حالا وعده ۲۰ میلیون دز واکسن فایزر میدهند، اما ما، ما شهروندان که هیچ رانت و رابطهای نداریم، آن قدر در زندگی آش داغ خورده ایم که به فالوده برسیم هم فوتش کنیم. این است که حالا نیز نظاره میکنیم که آیا وعدهها عملی خواهد شد؟ آن هم در حالی که گفته میشود سامانه ثبت نام که ۴۸ ساعت قبل بالاخره برای تا متولدین سال ۱۳۵۰ باز شده است مدام پیغام تکمیل ظرفیت میدهد و از سوی دیگر نیز خبرها از بسیاری شهرستانها حکایت از بحران دز دوم دارد.
این است که «وعدهها» تا امروز که حداقل ۳ماه از واکسیناسیون عمومی در ایران و ۶ ماه از واکسیناسیون عمومی در جهان میگذرد برای شهروندان ایرانی بسیار بوده، اما حالا بیشتر از قبل «در مردگانِ خویش نظر میبندیم با طرحِ خندهیی، و نوبتِ خود را انتظار میکشیم بیهیچ خندهیی!»