اقتصاد۲۴- فضای راهبردی غرب و جنوب غرب آسیا به سرعت در حال تحول است و این تحول در حوزههای مختلف سیاسی اقتصادی دیپلماتیک و امنیتی خود را نمایان میکند. یکی از نشانههای این تحول، شکلگیری توافق ابراهیم میان برخی دولتهای عربی و رژیم صهیونیستی با محوریت صلح بدون قیدو شرط و توافقات گسترده در حوزههای مختلف با میانجیگری دولت ترامپ در سال ۲۰۱۸ بود.
در زمان شکلگیری این توافق بسیاری از تحلیلگران معتقد بودند صرفا رسمیت بخشیدن به همکاریهای پنهانی گسترده قبلی میان تلآویو و برخی پایتختهای عربی بوده و انتظار تبدیل شدن این روابط به روابط گسترده راهبردی را نمیتوان در کوتاهمدت داشت اما اتفاقاتی چند هفته گذشته در منطقه را نمیتوان به سادگی نادیده انگاشت؛ این اتفاقات که ظرف دو هفته گذشته با اجلاس سه جانبه «شرم الشیخ» در ۲۲ مارس سال جاری با حضور محمد بن زاید، نفتالی بنت و عبدلفتاح السیسی به ترتیب ولیعهد امارات، نخست وزیر اسراییل و در نهایت رئیس جمهور مصر با موضوع محوری فعالیتهای منطقهای جمهوری اسلامی ایران شروع شد، با نشست چهارجانبه عقبه با حضور ولیعهد امارات، رئیس جمهور مصر، پادشاه اردن و نخست وزیر عراق درتاریخ ۲۵ مارس پی گرفته شد.
اهمیت این نشست مخصوصا از نظر تقارن زمانی آن با حمله موشکی جمهوری اسلامی ایران به مقر ادعایی رژیم صهیونیستی در اربیل کردستان عراق اهمیت مضاعفی دارد. محوریت این گفتگوها نیز مباحث منطقهای و اقتصادی و مسائل مرتبط با جمهوری اسلامی ایران بوده است.
در ۲۷ و ۲۸ مارس نیز اجلاس گستردهتر نقب با حضور نمایندگان بحرین، امارات، ایالات متحده آمریکا، اسراییل و مراکش و مصر در اسراییل تشکیل شد. نکته قابل توجه در تمام این نشستها را میتوان حضور پر رنگ و معنادار امارات متحده عربی در کنار اسراییل و مصر دانست که نشاندهنده سطح بالای روابط میان این سه دولت مخصوصا در ارتباط با موضوعات منطقهای است.
بیشتر بخوانید: چه شد که عربستان تن به آتش بس در یمن داد؟
از سوی دیگر برگزاری این اجلاس را نمیتوان بدون موافقت و همراهی عربستان سعودی به عنوان رهبر ائتلاف عربی شکل گرفته در سطح منطقه به منظور مقابله با جمهوری اسلامی ایران دانست. در این میان عربستان سعودی و امارات را باید دو جز یک طراحی بزرگتر در نظر داشت که نقش مکمل یکدیگر را ایفا میکنند. گرچه این دو کشور نیز خود درگیر مسائل و اختلاف نظرهایی در سطح منطقهای هستند، اما در نهایت رفتار هر دو این دولتها را میتوان در یک پازل بزرگتر دید؛ به گونهای که امارات رهبری سیاسی و دیپلماتیک تشکیل محوری واحد علیه جمهوری اسلامی ایران را به عهده گرفته که رژیم صهیونیستی را نیز شامل خواهد شد و عربستان رهبری اقتصادی این تلاشها را هدایت میکند.
این تفاوت نقش را میتوان بازتابی از تفاوتهای محیط داخلی این دو دولت دانست چرا که به دلیل دینامیسم سیاست عربستان سعودی ولیعهد این کشور که هم اکنون عملا زمامدار واقعی عربستان سعودی است نمیتواند بر خلاف سیاست پادشاه دست به تاسیس روابط رسمی دیپلماتیک با اسرائیل بزند در حالی که ولیعهد امارات دچار چنین محدودیتی نیست.
واقعیت این است که با کاهش توجه ایالات متحده به منطقه و سعی این کشور به افزایش سرمایهگذاری در شرق آسیا و باز چینش نیروهای خود در منطقه به منظور مهار چین بسیاری از تحلیلگران از کاهش وزن کشورهای عربی مخصوصا با توجه به استقلال نسبی ایالات متحده در تولید نفت و گاز و حتی توان صادراتی این کشور در این حوزه خبر میدادند. امری که در رفتار دولتهای متعدد ایالات متحده از زمان دولت دوم اوباما تا کنون ثابت بوده است. این مسئله مخصوصا با توجه به مقابلههای متعدد دولت دموکرات بایدن که بخشی از موفقیت انتخاباتی خود را مدیون نیروهای پیشرو این حزب که به شدت با نقش داخلی و منقطقهای متحدان عرب آمریکا در خاورمیانه از جمله جنگ یمن مخالف هستند قابل مشاهده است.
در واقع سیاستهای نظیر تعلیق فروشهای نظامی این کشور به عربستان سعودی، کاهش حمایتهای نظامی از ائتلاف عربی در نبرد یمن، فشار به عربستان برای پایان دادن به عملیات نظامی در یمن و همینطور اصرار دولت بایدن بر راهکار دو دولتی در سرزمینهای اشغالی را میتوان از جمله نقاط مورد اختلاف متحدان واشنگتن با این کشور در سطح منطقه دانست.
اما از میان همه این مسائل پرونده هستهای ایران و احتمال انعقاد توافق هستهای با جمهوری اسلامی ایران و ارائه امتیازات منطقهای به جمهوری اسلامی ایران در ازای انعقاد توافق هستهای از مهمترین مسائل مورد توجه این کشورها است. از این رو است که با توجه به مسئله افزایش قیمتهای حاملهای انرژی در سطح جهانی و در سطح داخلی با وجود اعلام سیاست استقلال انرژی آمریکا و نیز تلاش دولتهای اروپایی به منظور کاهش وابستگی کلی به انرژیهای فسیلی اعراب خلیج فارس در حال طراحی برنامهای به منظور استفاده از سلاح نفت در برابر تهاجمات لیبرالی دولت امریکا و اروپاییها به سیاستهای این کشورها با حمایت رژیم صهیونیستی هستند.
به عبارت دیگر بر خلاف دهه ۷۰ میلادی که این دولتها قصد استفاده از سلاح نفتی به منظور تحت فشار قراردادن غرب به منظور توقف حمایتهای آمریکا از اسراییل را داشتند این بار، اما آنها در همراهی با اسراییل قصد معکوسسازی سیاست غرب در برابر این کشورها در حوزههای داخلی و منطقهای مخصوصا تشکیل یک جبهه واحد علیه جمهوری اسلامی ایران هستند. به همین دلیل با وجود عدم موافقت با درخواستهای اولیه ایالات متحده و اروپا جهت افزایش تولید از سوی عربستان سعودی و سایر اعضا اوپک پلاس این کشورها خواهان انعقاد یک توافقنامه نظامی منعطف با ایالات متحده به منظور ایجاد یک چتر حفاظتی فعال برای این کشورها در جهت مقابله با تلاشهای منطقهای جمهوری اسلامی ایران دارند.
این درخواست که طی روزهای گذشته بارها از سوی مقامات سعودی و اماراتی بیان شده، حمایت قوی رژیم صهیونیستی را دارد و حتی تلآویو قول حمایت سیاسی لابی این کشور در واشنگتن را داده است. این در حالی است که طی هفتههای گذشته برای اولین بار طی ۴۰ سال استقرار سنتکام در منطقه یک مقام رسمی نظامی اسراییلی و تیم همراهش در این ساختار در بحرین مستقر شدهاند.
از سوی دیگر مقامات نظامی اعضای پیمان ابراهیم در حال مذاکره به منظور خریدها گسترده نظامی از اسراییل به منظور تقویت توان نظامی خود و نیز ایجاد و گسترش همکاریهای نظامی و اطلاعاتی میان خود هستند. این مسئله مخصوصا برای امارات که در طول نبرد یمن زیر اتش حملات راکتی و موشکی و پهپادی یمنیها بوده است به ویژه اهمیت بیشتری دارد چرا که با خرید و نصب سیستمهای دفاعی نظیر گنبد آهنین میتواند از اعتماد به نفس بیشتری در این جنگ برخودار باشد.
تقویت و گسترش پیمان ابراهیم مخصوصا با حمایت پنهان یا آشکار عربستان سعودی را میتوان تهدیدی آشکار علیه علائق امنیت منطقهای جمهوری اسلامی ایران دانست. مخصوصا گسترش حضور نظامی، امنیتی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در منطقه تحت پوشش سنتکام را میتوان تهدید مستقیم امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در جنوب خلیج فارس در نظر گرفت. تهدیدی که این بار نمیتوان به صورت نظامی و آشکار به آن پاسخ داد.