اقتصاد۲۴- از ساعت ۷ صبح، زیر کوههای زرد، پای بهشت محمدی، آنجا که کردها به آن میگویند «آیچی»، دستهدسته آدمها، مردان با «کَوا و پنتول» و زنان با «سورانی دَر و سقزّی»، آمده بودند زیر تیغ آفتاب، «زندگی» را بدهند به خاک؛ زیر خاک. همانجا که مژگان خانم، مادر مهسا (ژینا) امینی، ساعت ۱۰صبح که جنازه ژینا را آوردند، دستهایش را بالا برده رو به آسمانِ صافِ سقز و میگفت تو کجا و زیر این خاک کجا؟
مژگان افتخاری و امجد امینی، کنار گودال، روی تل خاک نشسته و فریاد میزدند. امجد نیمههوشیار بود که او را به درمانگاه بردند. او طاقت مرگ ژینا را نداشت که «دخترم خود زندگی بود، مرگ به او نمیآید خانم»؛ و مژگان دستها را میبرد زیر خاک، میپاشید به بالا و میگفت: «ژینا بلند شو، ببین این مردم برای تو آمدهاند. تو تکدختر من بودی، دختر من نمیترسید، تو چرا ترسیدی؟ گل پرپر ما رفت… ژینا فدایت شوم. ما کنار تختت نفس به نفست میدادیم، تو الان اینجا چه میکنی؟»
کیارش، که خودشان به او میگفتند اشکان، او که هنگام بردن ژینا به آن ون سبز در متروی حقانی، سینه سپر کرده بود که خواهر را نجات دهد و گفته بود ما اینجا غریبیم و نتوانسته بود، سرش را تکیه داده به تابوت و زیر لب مویه کرد؛ مویه کُردی.
ساعت هنوز به ۱۰، موعد به خاک سپردن ژینا نرسیده بود که گفتند او را خاک کنید و بروید. خانواده، اما اجازه ندادند. در آمبولانس را گرفتند و منتظر مردم ماندند؛ یک اتحاد کُردی. ساعت به ۱۰ که رسید، بیش از هزار نفر آمده بودند به موعد. سقزیها، همانها که آوازهای کُردی از زبانشان نمیافتد در شادی و عزا، این بار در عزا دست میزدند و کُردی میخواندند؛ من رو تنها نگذارید و فریاد میزدند: «ِژن، ژیان، آزادی» (زنان، زندگی، آزادی)
ساعت ۳ عصر، موعد بعدی مسجد چهار یار نبیسقز بود. دختردایی ژینا، با اشکهای سرازیر، کنار مسجد میگفت او پروانه بود؛ آنها پروانه ما را کشتند: «ژینا مثل خواهرم بود و مثل هیچکس نبود. هیچوقت از خانواده اش جدا نشد، هیچوقت پدر و مادرش حتی با صدای بلند هم با او حرف نمیزدند، مظلومیت این بچه دل ما را آتش زد. او محبوب کل فامیل بود. ژینا برای مسافرت و گشت و گذار رفته بود تهران خانه خاله اش که او را راهی قبرستان کردند. لباس سادهای پوشیده بود که او را در مترو بازداشت کردند. به ما گفتند که پیکرش را از سنندج به سقز میآورند، اما نصفهشب از تبریز سردرآورد. هیچکس نمیدانست او را از تهران به کجا بردهاند، پریشان بودیم. میخواستند مردم نیایند، اما مردم آمدند.»
او میگوید: «هرکی ماجرا را شنیده، آمده بود برای خاکسپاری. چه قیامتی بود. او تازه دانشگاه ارومیه قبول شده بود و حالا به جای کلاس درس راهی قبرستان شد.»
دوباره بغض دویده بود به گلوی او که پدر ژینا سررسید. آمده بود مسجد چهاریارنبی که خوشامد بگوید به مردم که «الحق ما را تنها را نگذاشتند.»: «حالم خیلی بد است. صبح هم حالم بد بود، همان موقع که دخترم را در خاک میگذاشتند، بستری شدم و بعد دوباره برگشتم. بعد از آنکه خبر دستگیری ژینا را شنیدم، راهی تهران شدم و او را روی تخت بیمارستان کسری پیدا کردم. این شد آخرین دیدارمان. او با دخترخالههایش بود، آنها را بازداشت نکرده بودند. او را دیر به بیمارستان بردند، آنقدر دیر بردند که سکته مغزی هم کرد.»
امجد امینی میگوید ژینا هیچ بیماریای نداشته و کسانی که میگویند او صرع یا بیماری زمینهای داشته، دروغ میگویند: «او نه صرع داشت، نه بیماری قلبی. بیشترین بیماریای که داشته سرماخوردگی بوده. همه اینها را از خودشان درآوردهاند. این فیلمی هم که از بازداشتگاه نشان دادند، تقطیع شده بود.
چرا آن موقع که دخترم را از ون پیاده کردند، نشان ندادند؟ چرا نشان ندادند در راهروهای بازداشتگاه چه اتفاقی افتاده؟ از نظر روانی به او استرس وارد کردند و این فاجعه را رقم زدند. با نظر ما گشت ارشاد جمع نمیشود، این تصمیمها را باید در جای دیگری بگیرند. من میخواهم حق بچهام پایمال نشود، هرکسی که این کار را کرده به سزای کارش برسد. به دادگستری تهران شکایت کردهام و پرونده تشکیل شده. تا آخر پیگیری میکنم.»
یکی دیگر از بستگان که آمده برای تسلیتگویی، میگوید: «دوباره یکسری را امروز بازداشت کردند و با این کارها درد ما را بیشتر میکنند. ما امروز ۷۰درصد از مردمی را که به خاکسپاری آمده بودند، نمیشناختیم. ژینا بچه سقز بود. این پسرهایی که امروز در خیابان زخمی شدند هم جگرگوشههای این مردمند. دل ما آتش میگیرد آنها را که میبینیم.»
دورتادور مسجد چهاریار نبی در سقز، زنان سیاهپوش، به رسم عزاداری کُردی، مویه میکنند؛ «ژینا گیانکم، ژینا گیانکم» و دست میکشند به صورت. زنان همه جمعاند، مادر نیامده: «حال و روز ندارد، تنها دخترش مرده، شاید نیاید» اما آمد. زنها رفتند به استقبال. صدای شیون مسجد را گرفت: «دختر قشنگم، زیر خاک چکار میکنی؟ من بدون تو چه کنم؟» و زنان کُرد، حلقه زدند دورش و سرها روی شانهها، به حال دخترِ آرام فامیل، زار میزدند.
خاکسپاری ژینا تمام شده و نشده، مردم سقز به خیابان رفتند و به مرگ او اعتراض کردند. آنها بیانیه بیمارستان کسری را شنیده بودند که در آن آمده بود مهسا امینی از بازداشتگاه وزرا با مرگ مغزی به این بیمارستان منتقل شده و آنجا احیای قلبی شده است؛ بیانیهای که ساعتی بعد از حساب اینستاگرام این بیمارستان حذف شد. در این بیانیه آمده بود: «سرکار خانم مهسا امینی در ساعت ۲۰:۲۲ روزسهشنبه ۲۲ شهریورماه با ارست قلبی تنفسی (کد ۹۹)، بدون علائم حیاتی و میدریاز دوبل (مرگ مغزی) به بیمارستان کسری ارجاع و با توجه به تلاشهای ویژه تیم عملیات احیا بر روی بیمار انجام گرفته که ضربان قلب برگشت و بیمار در بخش مراقبتهای ویژه بستری شد. متاسفانه بیمار پس از ۴۸ ساعت در روز جمعه مجددا دچار ارست قلبی شده که با توجه به مرگ مغزی بهرغم تلاشهای تیم پزشکی موفق به احیا نشدند و بیمار فوت شد.
لذا بلافاصله پیکر خانم مهسا امینی پس از فوت به پزشکی قانونی برای تحقیقات بیشتر ارجاع شد.» بیمارستان کسری و خیابانهای اطرافش، جمعه عصر و شب، ساعتهایی پرالتهاب و اعتراض را پشت سر گذاشتند. هنوز دقایقی از اعلام خبر مرگ مهسا نگذشته بود که تعداد زیادی از زنان به آنجا رفتند و میان تعداد پرشمار ماموران پلیس، به فوت این زن جوان اعتراض کردند؛ اعتراضی که به بازداشت خشونتآمیز تعدادی از زنان و مردان منجر شد.
دیروز فروزش، مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران هم درباره روند رسیدگی به پرونده مهسا امینی گفت که کمیسیون ویژه بررسی تخصصی علت فوت خانم مهسا امینی در اولین فرصت بعد از دستور ویژه دادستان تهران تشکیل شد و اقدامات اولیه جهت معاینه مصدوم قبل از فوت انجام شده است: «با دستور مقام قضایی با تشکیل یک تیم مجرب از کادر متخصصان و با انتقال پیکر فوتشده به سالن تشریح مرکز تشخیص آزمایشگاهی استان تهران اقدام به معاینه ظاهری و کالبدگشایی پیکر متوفی کردند.» دیروز، علاوه بر واکنشهای گسترده به این موضوع، علی القاصیمهر، رئیس کل دادگستری تهران هم گفت که مدعیالعموم پیگیر پرونده «مهسا امینی» است.
ساعت ۶ عصر، غروب رختش را پهن کرده بود روی سنگهای خوابیده بر دشت آیچی. همانجا که روی سنگ قبر تازه ریشه کرده در خاک آیچی، نوشته شده: «ژینا تو نمیمیری، نام تو اسم رمز است.»
جمعیت رفته بودند، گورستان خالی بود، اما نادیا، ۲۲ساله، کنار مادرش ایستاده بود بالای قبر ژینا. میگفت من میتوانستم جای او باشم: «من دقیقا همسن ژینا هستم. عجب داغ بزرگی بر دل ما گذاشتند. انگار خواهر خودم مرده با اینکه او را اصلا نمیشناختم. دو سال پیش من هم به تهران سفر کرده بودم، رفته بودیم دربند که گشت ارشاد با برخورد خیلی بدی قصد بازداشت من را داشت. آنقدر خواهر و دامادمان اصرار و التماس کردند تا بالاخره گذاشتند از ماشین پیاده شوم.»
مادر نادیا، با چشمان پر از اشک، میگوید حتی نمیتواند خودش را جای مادر ژینا بگذارد: «پوشش مهسا حتی با استانداردهای آنها هم هیچ ایرادی نداشت. دختر بیچاره فوت شد. من دو دختر دارم، ۲۲ و ۲۶ساله. خدا را سر شاهد میگیرم که از جمعهشب که گفتند مهسا فوت شده، خودم را جای او گذاشتم. اصلا حتی نمیتوانم تصور کنم که اگر جای او بودم چه میکردم. صبح نتوانستم به خاکسپاری بیایم، دیگر دلم طاقت نیاورد و الان آمدم. هیچ کاری هم از دستمان برنمیآید.»
دیاکو علوی، یکی از مردانی که در خاکسپاری ژینا فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر داده بود، خیره شده بود به خاک تپهشده گورستان آیچی: «مسیر خیلی زیادی باید طی شود که مردان این درک و آگاهی را پیدا کنند که آنچه که به عنوان برابری از آن حرف زده میشود، فقط لزوما به نفع زنان نیست؛ بلکه سعادت همه جنس و جنسیتها را به دنبال خود دارد.
بیشتر بخوانید: تیتر کنایهآمیز برخی روزنامهها پس از مرگ مهسا امینی
من به عنوان یک مرد در جایگاهی نشستهام که امتیازات زیادی داشتهام و تجربه زیسته زنان را ندارم. فارغ از ستمی که به زنان میشود، رسیدن به این درک برای برقراری برابری آسان به دست نمیآید و زمانبر است. وقتی این اتفاق میافتد که رنجهای ناشی از تبعیض و خشونت علیه زنان را، همه لمس کنند. اتفاقی مثل مرگ ژینا، مثل دهها اتفاق دیگر باعث میشود که داغ بزرگی بر دل مردم گذاشته شود. اقداماتی که مثلا با نیت خیر انجام میشود اما هیچ سودی ندارد.»
بعد از خاکسپاری ژینا، بعد از آنکه زنان شعار میدادند دیگر نمیخواهند مرگ هیچ زنی را اینگونه ببینند، لیلا عنایتزاده، فعال زنان سقزی و عضو انجمن ژیوانو که چند سالی است در حوزه خشونت علیه زنان کار میکند، بیانیهای خواند که در آن آمده بود: «آنچه در تهران برای مهسا امینی و در مریوان برای شلیر رسولی اتفاق افتاد نتیجه یک فرهنگ مردسالار است که راه را برای اتفاقات نفرتانگیزی مثل این هموار میکند. روزی نیست که به زخم ما نمک نپاشند. بچههای آنها باید در غرب باشند و بچههای ما به این شکل جانشان را از دست بدهند.» عنایتزاده میگوید: «ما در بیشتر اتفاقاتی که در حوزه زنان رخ میدهد واکنش نشان میدهیم. خلاصه بیانیهای که ما در مراسم خاکسپاری ژینا خواندیم این بود که ما زنان میخواهیم در این سرزمین زندگی کنیم. استقبال مردان و زنان در همه اتفاقات اخیر بینظیر بوده است. الان مساله این است که مشکلات زنان دیگر فقط برای زنان نیست. در موضوع ژینا هم، مردان همراهی خوبی داشتهاند. آنها تجربه زیسته ما را میبینند که همه زنان در رنجاند و با سیستم خشونتگر روبهرویند که نه به عنوان یک زن یا مرد یا تهرانی و شهرستانی نمیتوانیم بگوییم از آن جدا هستیم.
با همه انواع خشونت باید مقابله شود؛ فرای جنسیت و قومیت.» او میگوید در بیشتر جاهای دنیا، بدن، امری سیاسی است و در ایران بیشتر: «بدن یک نحلهای برای کنشهای سیاسی است و بدن زنان ایرانی، عرصه مقاومت است؛ که به حذف زنان از عرصههای بیرونی نه میگوید. متقابلا سیستمی که همه تلاشاش این است که زن را از فضاهای عمومی حذف کند، این را نمیپسندد. همه درصدد در هم شکستن این عرصه مقاومتاند.
این گفتمان سعی دارد زنان را به پستوهای خانه بکشاند. حضور گشت ارشاد، بازپسگیری این قدرت از بدن زنانه است و مصادره کردن این بدن. به آن نحوی که خودش تمایل دارد در عرصه اجتماع دیده شود، به این نحو میخواهد اعمال فشار کند. ما میگوییم این امکان ندارد که هویت انکارشده ما را مصادره کنند. ما زنان به دنبال بازپسگیری این هویت انکارشدهایم. به دنبال این هستیم که زنان به عنوان انسان دیده شوند، بدون هیچ ترسی در همه جای اجتماع.»
جلیل رحیمی جهانآباد، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس درباره ماجرای مهسا امینی گفت: «مجلس شورای اسلامی باید کمیته حقیقتیاب تشکیل دهد، کمیتهای که وضعیت حضور این دختر در بازداشتگاه، دلایل بازداشت او و حوادثی که رخ داده را با مستندات دقیق بررسی کند و گزارشی به مجلس ارائه دهد و بعد مجلس در این باره تصمیمگیری کند.» او میگوید مجلس، خانهملت است و اگر از حقوق ملت دفاع نکند، اینکار وظیفه کیست؟ «نیروی انتظامی را بهعنوان ضابط قضایی و نظمدهنده در کشور میشناسیم که باید براساس حیطه اختیاراتش در چارچوب قانون عمل کند. هرگونه تخطی که از نیروی انتظامی و هر نهاد دیگری رخ دهد، مجلس وظیفه ورود به موضوع را دارد. وظیفه مجلس، دفاع از حقوق مردم و اعمال اراده مردمی است.»
از آنجاییکه این گفتوگو ساعتی پیش از جانباختن مهسا امینی انجام شده، رحیمی جهانآباد گفت که با معاونت پارلمانی نیروی انتظامی صحبت کرده و درخواست ملاقات با مهسا را داده بوده است. همچنین او خواستار پیگیری موضوع از سوی پزشکیقانونی برای انجام معاینات بیشتر بوده است: «از معاونت پارلمانی مجلس درخواست کردهایم تمام مستندات و گزارشهایی را که دارند ارائه دهند تا در کمیسیون امنیت ملی موضوع را بررسی کنیم.»
او برخوردهای اینچنینی را نقض حقوقمردم میداند: «تربیت و ارشاد مردم در حوزه اختیارات نیرویانتظامی است اما اینکه دختر مردم را بگیرند و پیکر نیمهجان او را تحویل دهند، نه در حیطه اختیارات نیروی انتظامی است، نه حق انجام چنین کارهایی را دارند. ما این موضوعات را رصد میکنیم و از حقمردم نمیگذریم. باید مشخص شود چه اتفاقی افتاده است و اگر موارد مشابهی رخ دهد، مجلس باید با قدرت در مقابل آنها بایستد و هرگونه تخلف در هر سطحی را به دستگاههای قضایی معرفی کند.»
این عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس از سابقه طولانی مدنیت و شهرنشینی ایرانیان یاد میکند: «در خاورمیانه بهعنوان کشوری بافرهنگ و پیشینه غنی تاریخی و باورهای دینی شناخته شدهایم. دلیلی ندارد با مردم خودمان طوری رفتار کنیم که آنها را در موضع چالش با نظام و دستگاههای انتظامی قرار دهیم. رفتارهایی که مدام تیتر خبرگزاریهای جهان شده است. هیچ دستگاه جاسوسی با میلیاردها هزینه نمیتوانست چنین ضربهای به ما بزند که مخابره اخبارمنفی این اقدام نادرست در یکی، دو روز گذشته در رسانههای جهانی به ما وارد کرده است.»
او معتقد است، برخوردهای خصمانه با مردم، علاوهبراینکه به امنیت اجتماعی و امنیت روحی و روانی مردم آسیب میزند، حق مردم را هم ضایع میکند: «داشتن امنیت اجتماعی، حق مردم است و این موضوع اهمیت زیادی هم به لحاظ امنیتی، هم به لحاظ اجتماعی دارد.»
رحیمی جهانآباد معتقد است، وزارت کشور باید در قبال این اقدامات پاسخگو باشد و بعید میداند تشدید این اقدامات در دولت رئیسی تعمدی باشد: «نیروی انتظامی و وزارت کشور باید توضیح دهند که دلیل بروز چنین رفتارهایی چیست که هر چندوقت چنین حوادثی تکرار میشود. با تکرار هربار این حوادث، حیثیت ما در جهان خدشهدار میشود و اگر کسی بخواهد در کشور ما سرمایهگذاری کند و تعاملی داشته باشد، همین تصویر را خواهد دید. تصویر اینکه دختری را دستگیر کردهاند و بعد جنازهاش را به خانوادهاش تحویل دادهاند. کشوری که زنی در مقابل گشت ارشاد فریاد میزند که دخترم را نبرید، بیمار است و ون حرکت میکند و این شهروند مورد آسیب و توهین قرار میگیرد.
اینها تصاویری است که از ما در جهان مخابره میشود و ایران را به لحاظ اقتصادی، سیاسی و امنیتی به انزوا میبرد.» او چنین برخوردهایی را خلاف امنیت ملی و خلاف ارادهعمومی مردم میداند و میگوید، قانون باید ماحصل ارادهعمومی مردم باشد: «نه اینکه اقلیتی در کشور هر رفتاری که دلشان خواس، انجام دهند و به هیچکس پاسخگو نباشند و به منافع ملی، روح، روان و آرامش مردم آسیب برسانند و نمایندگان مجلس تنها تماشاچی تضییع حقمردم باشند.»
پروانه سلحشوری، نماینده پیشین مجلس و فعال حقوقزنان میگوید: «مسائل کنونی کشور را نمیشود بهصورت جداگانه بررسی کرد. اتفاقی که برای مهسا امینی افتاده، خشم مردم را برانگیخته است. از واژگان تحقیرآمیزی در مورد دختران جوانی که دنبال یک زندگی معمولی هستند، استفاده میشود.
اگر بهصورت جزئی حوادث جامعه را بررسی کنیم، به حاشیه خواهیم رفت. اما اگر یککلیتی را در نظر بگیریم -کلیتی که تحقیرزنان را بهنظر میرسد طی یک برنامه نانوشته و البته غیرقانونی دنبال میکند- نتیجه بهتری خواهیم گرفت. در موضوعات و تبعیضهایی ازجمله در حوزه آموزش، اشتغال و عمومی، زنان را بهمراتب تحتفشار بیشتری قرار میدهند و تقاضای مهاجرت از سوی زنان بیشتر است.»
او ضمن ابراز ناراحتی از درگذشت مهسا امینی معتقد است، موضوع نباید تنها به مرگ مهسا خلاصه شود: «مساله این است که گشت ارشاد بهجز ایجاد رعب و ترس، کارکرد دیگری ندارد. حقوق شهروندی مردم با پدیدهای بهنام گشت ارشاد، زیرسوال میرود. این موضوع نهتنها تحقیر زنان که تحقیر خانوادهها و مردان را هم در پی دارد. دختران و همسران همین مردان هستند که توسط یکزن دیگر به داخل ونهای گشت ارشاد کشیده میشوند و قرار است آنجا ارشاد شوند.»
سلحشوری تاکید میکند، با بازداشت زنان، گرفتن عکس و تهدید آنها، جریمهکردن و داشتن نگاهکالایی به آنها، موضوع حل نمیشود: «باید به حقوق شهروندی مردم توجه داشت. زمانی که در مجلس بودم به دلیل اعتراض به ناجا، به خاطر دختری که بهزور او را داخل ون برده بودند، نیروی انتظامی از من شکایت کرد. یعنی یکی از پروندههای من در قوه قضائیه، اعتراض در مجلس به گشت ارشاد بود.
یکی دیگر از پروندههای جدی من در قوه قضائیه، واکنش به مرگ سحر خدایاری بود. این موضوعات نشاندهنده این است که اقدامات اینچنینی از قبل هم بود، اما حساسیت جامعه بهاندازه امروز نبوده است.» وی افزود: «مسوولان پس از مرگ مهسا وعده دادهاند که به موضوع رسیدگی میکنند، اما ماهیت و اصل ماجرا مشکل دارد و باید نوکپیکان به سمتی رود که دیگر گشت ارشادی برای تحقیر زنان، خانوادهها و ایرانیها وجود نداشته باشد و حقوق انسانی و شهروندی آحادمردم در نظر گرفته شود.»
طیبه سیاوشی، نماینده پیشین مجلس و فعال حقوق زنان، یکی از کسانی است که به مرگ مهسا امینی واکنش نشان داده است. او با بیان اینکه باید موضوع گشت ارشاد یک بار برای همیشه از مسیر حقوقی حل و فصل شود، میگوید: «این مدت از اساتید جرمشناسی تا فعالان حقوق اجتماعی به این موضوع معترضاند و میگویند گشت ارشاد ناامنی ایجاد میکند به جای امنیت. موضوع این است که در ۴۰ سال گذشته برای مدل حجاب و پوشش کار فرهنگی انجام نشده است.
در فضای سالمی مثل پل طبیعت یا جاهایی که زنان متوسط و فقر جامعه خسته از سر کار برمیگردند درگیر مسائلی میشوند که هیچ تاثیر و دستاوردی ندارد. گشت ارشاد، فقط رعب و وحشت ایجاد میکند و تاثیری ندارد. من نمیدانم این همه سال، گشت ارشاد چه دستاوردی داشته است؟ با داد و فریاد و کشیدن زنان روی زمین دستاورد فرهنگی نخواهیم داشت، بلکه بدتر، این موضوع تاثیر منفی خواهد داشت.»
او ادامه میدهد: «یک روز صبح متوجه شدم شب قبل نزدیک خانه ما پشت چراغ قرمز، کسی خفتگیری کرده بود؛ صبح فردا باید جایی میرفتم نزدیک خیابان وزرا دیدم ماشینهای ون پر از دختران جوان بود و آنها را به بازداشتگاه میبردند. اگر قرار بر برقراری امنیت است، سوال این است که چرا خفتگیرها را رها کردهاید و زنان را میگیرید؟ زنی که شالش کمی عقب رفته یا مانتویی که شما میپسندید نپوشیده.
من معتقدم این بار نیروی انتظامی واقعا باید درباره تبعاتی که این رفتارها بر زندگی زنان میگذارد، پاسخگو باشد. این اعمال و مانور قدرت و تحکم بر زنان قابل پذیرش نیست. این رفتارها به روح و روان آنها آسیب میزند؛ این زنان قرار است مادران آینده باشند که مطلوب حکومت است. این زندگی اجتماعی که برای آنها ساختهاند، مطلوب آنها را به سرانجام نمیرساند.»
منبع: هم میهن