اقتصاد۲۴- غلامرضا مصباحی مقدم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده سابق مجلس اخیرا در گفت و گویی با «جماران» اینگونه درباره مسیر توسعه چین و ضرورتهای رفتار عمومی برای توسعه در ایران اظهارنظر کرده است: چین ۴ دهه رشد بالای ده درصد را تجربه کرده و توانسته از یک کشور به شدت فقیر با جمعیت انبوه خارج شود و به کشوری تبدیل شود که جایگاه دوم اقتصاد دنیا را دارد. پس این نشان میدهد شدنی است. چین ظرفیتهای ما را ندارد. موقعیت جغرافیایی چین موقعیت ما نیست. چین به اندازه موقعیت و شرایط ما نیست. موقعیت انرژی که ما داریم چین ندارد. البته موقعیت جمعیتی که چین دارد را ما نداریم. آن جمعیت قانع است، جمعیتی که به دو عده یا یک وعده غذا در شبانه روز اکتفا میکند. این فرهنگ کاملاً متفاوتی است.
درباره سخنان این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نقدهای زیادی مطرح شده. اما سوال اصلی درباره این سخنان هنوز پرسیده نشده است. آن سوال این است؛ چه کسی گفته که مردم چین کم غذا میخورند و مضافا اینکه چه کسی گفته مردم ایران مصرف غذایی بالایی دارند؟
بگذریم از این سوال که اساسا باید مشخص شود حتی در صورت صحت ادعای آقای مصباحی مقدم درباره کمخوری مردم چین و پرخوری مردم ایران، این موضوع چه ربطی به تفاوت توسعه دو کشور دارد و به عبارتی آیا عامل توسعه یافتگی چین و عقب افتادن ایران از توسعه میزان خورد و خوراک مردم دو کشور است؟
اما اول برویم سراغ مردم چین؛ مردم این کشورعلی رغم آنچه که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته اتفاقا رکورددار اسراف در مواد غذایی هستند. طبق آمار فائو در سال ۲۰۲۱ دورریز مواد غذایی در چین سالانه ۹۱.۶ میلیون تن برآورد شده است. شاید برخی بگویند جمعیت بالای این کشور عامل چنین حجمی از اسراف مواد غذایی است.
برای مقایسه بهتر است نگاهی به دیگر کشورهای پر جمعیت هم بیاندازیم. هند با جمعیتی نزدیک به چین در همان مقطع ۶۸.۸ میلیون تن مواد غذایی دور ریخته است. در میان کشورهای پر جمعیت ایالات متحده با ۱۹.۴ میلیون تن زباله مواد غذایی در جایگاه پایینتری قرار میگیرد در حالیکه اروپا، فرانسه و آلمان هر ساله بین ۵ تا ۶ میلیون تن زباله غذایی تولید میکنند.
به عبارتی سرانه دور ریز غذا به ازاء هر فرد در چین ۶۵.۴ کیلوگرم در سال، در هند ۴۹.۱ کیلوگرم در سال و در ایالات متحده آمریکا ۵۸.۶ کیلوگرم در سال است. این یعنی سرانه دورریز غذا در چین حتی از آمریکا هم بیشتر است.
ماجرای دور ریز غذا در چین آنقدرجدی است که «شی جین پینگ» رییس جمهوری این کشور از ابتدای به قدرت رسیدن خود در سال ۲۰۱۳ برنامهای برای مبارزه با اسراف در مواد غذایی و مصرف با عنوان «بشقابهای خود را خوب پاک کنید» به اجرا گذاشت.
گزارشهای شوکه کنندهای از اسراف در چین وجود دارد تا جایی که «ون تیه جان» از کارشناسان مواد غذایی و کشاورزی در این کشور میگوید: میزان غذایی که سالانه در چین اسراف میشود میتواند غذای ۲۰۰ میلیون نفر دیگر را تامین کند مردم باید به کمتر مصرف کردن تشویق شوند
از جهتی دیگر سرانه مصرف گوشت برای هر فرد چینی در سال هم اکنون ۵۳ کیلوگرم است. در بحث لبنیات هم سرانه مصرف شیر در چین در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۵ از یک کیلوگرم به ۳۵ کیلوگرم افزایش یافت. باید توجه داشت که این فقط عدد مربوط به سرانه مصرف شیر است نه کل لبنیات.
اما اوضاع در ایران چطور است؟ وقتی درباره ایران حرف میزنیم داریم از کشوری سخن میگوییم که سرانه مصرف مواد غذایی آن به سرعت در حال افول است. حجم خرید مواد غذایی مردم فقط در بهار امسال حدود ۳۵ درصد افت داشته. سرانه مصرف گوشت در کشور به مرز ۳۰ کیلیوگرم رسیده و همچنان روند کاهشی دارد. سرانه مصرف لبنیات هم با افت ۱۵ درصدی نسبت به سال گذشته به حدود ۶۰ کیلیوگرم رسیده است. در شرایطی که متوسط این عدد برای جهان ۲۰۰ کیلوگرم است.
همین روز ۴ تیرماه مصطفی دارایینژاد، رئیس اتحادیه بارفروشان خبر داد که ۲۰ درصد مردم توان خرید میوه را ندارند. از این دست آمارها درباره وضعیت تغذیه مردم ایران میشود بسیار یافت.
سخنان اخیر مصباحی مقدم دو ایراد اساسی داشت؛ اول اینکه اگر موضوع پرمصرفی مردم ایران و کم مصرفی مردم چین هم ادعایی درست بود، باز هم جای این سوال وجود داشت که آیا میزان تغذیه مردم دو کشور عامل توسعه دو کشور است؟ در واقع همین استدلال به تنهایی کافی است تا صلاحیت نظری و علمی فردی که دارای نفوذ قابل ملاحظهای در قدرت رسمی و تصمیم گیریهای کلان کشور است، زیر سوال برود.
بیشتر بخوانید: صحبتهای جنجالی چهره اصولگرا درباره عوامل تورم کشور
اندکی مطالعه کافی است برای اینکه به این نتیجه برسیم که توسعه چین معلول مجموعهای از سیاستگذاریهای راهبردی در سطح کلان این کشور و یک حکمرانی استاندارد ۴۰ ساله است نه میزان خورد و خوراک مردم.
اما مساله اسفبارتر از این حرفهاست. در واقع آنچه که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان فکت و سند آورده از اساس هیچ واقعیتی ندارد. یعنی فردی با چنین جایگاهی بر اساس یک فکت غلط و کذب، یک نتیجهگیری بسیار سطحی و اشتباه برای راهبردهای حکمرانی میکند. بدتر اینکه چنین فردی به واسطه نعمت حضور در قدرت این امکان را دارد که برداشت سطحی و غلط خود از یک چنین موضوع مهمی را در سطح تصمیمگیریهای کلان کشور هم عملیاتی کند.
زمانی تحلیلهای سطحی و بدون سند رانندگان و مسافران محترم تاکسیها ابزار شوخی و طنز درباره تفاسیر سیاسی بود، حالا بدبختانه سطح تحلیل و نگاه برخی تصمیمگیران متنفذ کشور هم چیزی بالاتر از آن نیست.