پیروز مجتهدزاده گفت: من هرگز نگفتم که از وضعیت ارتش ایران در سوریه دفاع میکنم و هرگز چنین کاری نمیکنم. من هرگز دفاع نمیکنم، فقط یک چیز میگویم عربستان، آمریکا و اسرائیل که از حضور ایران انتقاد میکنند، حضور خودشان در سوریه غیر قانونی است.
اقتصاد24 - پیروز مجتهدزاده استاد دانشگاه و از کارشناسان خبره در حوزه روابط بینالملل است. او که تحصیلات خود را در انگلستان به اتمام رسانده با فضای بینالمللی، چه از نظر آکادمیک و چه از نظر سیاسی آشنا است و فرد مناسبی برای گفتگو درباره مسائل مختلف بینالمللی به حساب میآید. البته باید این موضوع را در نظر داشت که گفتگو کردن با مجتهدزاده کار سختی است. سختی به این معنی که هم آنقدر توانا است که باید گفتگوکننده، خودش را به او برساند؛ و هم به شدت با شور و حرارت و پراکنده صحبت میکند و دسته بندی کردن صحبتهای او و نگاه داشتنش در موضوع بحث، کار راحتی نیست. با همه این اوصاف دیدارنیوز گفتگوی مفصلی با این استاد دانشگاه داشت که بخشهای مهم و خواندنی آن را در ادامه و در دو بخش خواهید دید.
این روزها موضوعات روابط بینالملل به کوچه و خیابان هم کشیده شده و زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار داده و به تبع آن پرسشهای زیادی در ذهنشان ایجاد کرده است. در این راستا به سراغ پیروز مجتهدزاده آمدیم تا این مساله را بررسی کنیم که چرا جامعه باید با مسائل روابط بینالملل درگیر باشد و همچنین در لابلای این بحث مسائل روز بینالمللی را مورد بررسی قرار دهیم و پرسشهای جامعه را دنبال کنیم.
مجتهدزاده: شما گفتید این روزها موضوع روابط بینالملل به خیابانها کشیده شده است. اجازه دهید از همین جا شروع کنیم. من از این تفسیر شما مقداری جلوتر میروم. خیلی وقت است که جامعه ایران سیاستزده شده است. این سیاستزدگی بلای جان ملت شده است. اگر همه آحاد یک کشور سیاستمدار هستند، پس به دولت چه نیازی دارند؟! الان وضعیت به گونهای شده که هر کسی از هر طبقهای و هر صنفی ـ حتی در تاکسی ـ در خصوص مسائل سیاسی روز، بیشترین و بهترین تفسیرها را به شما تحویل میدهد. این مسئله خوب نیست و بدان معنا است که ما در جامعه ای زندگی میکنیم که هیچ کس در مسئولیت خود نیست. این سیاستزدگی باید مختص دولت و احزاب باشد، نه خانمهای خانهدار یا رانندههای آژانس! چرا اینگونه میشود؟ به این دلیل که در سرچشمه با سیاست این شکلی برخورد شد. خانم خانهدار وقتی میبیند تلویزیون باز است و مسئول روابط خارجی کشور حرفهای بیربط میزند، با خود میگوید این کار آسانی است. ابتدا باید جلوی حرفهای بی ربط مسئولین رسمی را گرفت.
مثلاً یکی از مسئولین میگوید ما با فلانی حرف زدیم. او چنین گفت و من چنان گفتم و دخل او را آوردیم. این مزخرفات چیست؟! شما حق ندارید در روابط بینالملل دخل کسی را بیاورید. نخستوزیر ژاپن به تهران آمد، مطالبی را مطرح کرد و جوابهای خوبی هم دریافت کرد. بعد از اینکه جواب را دریافت کرد، شنیدم به ژاپن رفت و در مصاحبه مطبوعاتی گفت که با بی احترامی با او برخورد شده است. در صورتی که حرف بدی به او زده نشده است. اگر نظری داشت باید همین جا مطرح میکرد. قضاوت من به عنوان ناظر امور بینالمللی در روابط ایران با دنیا، آن صحنهای است که آقای آبه با آیتالله خامنهای صحبت کرده است، نه اینکه پشت سر، مسائلی را بگویند. آبه این اختیار را دارد که پشت سر، هر روز مصاحبه مطبوعاتی برگزار نماید و نقد کند. قضاوت ما بر مبنای دیداری است که در یک ویدئوی مشخص بر آنتنهای دنیا دیده شد. به نظر من در این قسمتی که ما دیدیم آقای خامنهای بسیار درست برخورد کردند ـ با اینکه ما قبل از آن را هم ندیدیم که چگونه سلام کردند و چه بحثهایی کردند ـ بلکه در قسمتی که ما شاهد آن بودیم، آقای خامنهای به آقای آبه نخستوزیر ژاپن گفتند من با شما صحبت میکنم، اما ترامپ صلاحیت ندارد که به او پیامی رد و بدل کنم، این حرف کاملاً درستی است. اگر آقای آبه این حرف را قبول نداشت، در همان جا باید مطرح میکرد. درست نیست که آقای آبه رو در رو یک حرف بزند، اما پشت سر یک چیز دیگری بگوید. حرفهایی که ایشان پشت سر میزنند، یک ریال هم ارزش ندارد. اگر معتقد بود با او درست برخورد نشده، باید همان جا بیان میکرد. اگر با ایشان نادرست برخورد شد باید خیلی مؤدبانه میگفتند عذر میخواهم حضرت آیتالله این بحث شما وارد نیست و این گونه نیست. آیا اگر این حرف را میزد اعدام میشد؟
شما گفته بودید که آقای آبه دست خالی نرفتند، هنوز هم بر این عقیده هستید؟
مجتهدزاده: بله صد درصد بر این عقیده هستم. بستگی دارد که شما موضوع را از چه زاویهای نگاه کنید. اگر موضوع را از این زاویه ببینید که آقای آبه به ایران آمده تا با آقای خامنهای صحبت کند و آقای خامنهای را وادار کند که با ترامپ گفتگو کند، مسلماً غلط است. چنین نتیجهای نمیتوانست حاصل شود و نشد. اما اگر از این زوایه نگاه کنید که آقای آبه از طرف ترامپ آمده بود، با رئیسجمهور و رهبر جمهوری اسلامی صحبت کند، پیامی را برساند و جوابی را دریافت کند، این کار انجام شد. رهبری فرمودند من حاضرم با شما گفتگو کنم، اما حاضر نیستم پاسخ ترامپ را بدهم؛ زیرا من او را شایسته مبادله پیام نمیدانم. این بخش از گفته که فرمودند «من حاضرم با شما صحبت کنم» مثبت بود و نتیجه مثبت مأموریت آقای آبه در کشور بود؛ لذا تحلیل سیاسی ما باید این باشد که ایران حاضر نیست مستقیماً با آمریکا مذاکره کند، اما با واسطه میتواند مذاکره کند؛ بنابراین دستاورد این سفر مثبت بود.
ایران در یک منطقه ژئوپولتیک و استراتژیک قرار دارد، آیا آمریکا میتواند نسخههایی که برای کرهشمالی یا ونزوئلا و دیگر کشورهایی که در شرق و غرب تجویز میکند، برای ایران هم در نظر بگیرد؟
مجتهدزاده: خیر ابداً. باید دقت داشت که در مباحث علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی هیچ دو کشوری مانند هم نیستند، همان طور که هیچ دو انسانی شبیه به هم نیستند. ایران یک کشور انقلابی است و یک نظام حکومتی انقلابی قدرت را در دست دارد، باید با واقعیتها برخورد کنیم. واقعیت این است که در این کشور، انقلابی اتفاق افتاد و حاصل این انقلاب به قدرت رسیدن چنین نظام حکومتی بوده است. این نظام حکومتی از ابتدا با صحنه بازیهای ژئوپولتیکی بینالمللی آشنایی نداشت و هنوز هم بعد از چهل سال آشنایی حاصل نکرده است. چون این انقلاب، انقلابی اسلامی بود. اگر اسلامی نمیشد، کشور ما به طور کلی دچار فروپاشی سرزمینی میشد. در شرایطی که یکی از سران این انقلاب یعنی آقای بازرگان با این استدلال که ایران دشمن خارجی ندارد، میخواست ارتش را منحل کند. آیا آقای بازرگان نمیدید که صدام حسین چه میکند؟ عراق در همان زمان شاه هم چند بار شبیخون زده بود و ارتش ایران پاسخ شبیخونشان را در یک نوبت چنان داد که تا بغداد پیش رفتند و صدام حسین گفت کافی است. این تفکر که «ما دشمن خارجی نداریم» بدان معنا بود که انقلاب، کسانی را به قدرت رساند که ایدئولوگ و ایدئالیست بودند، نه واقعگرا. الان که آن بخش را نگاه میکنیم عمدتاً میل به این دارند که بگویند آخوندها انقلابی، ایدئالیست و غیر فنی بودند. من از آقای مهندس بازرگان صحبت میکنم، یکی از دانشجویان اعزامی رضا شاه به اروپا. برای این که یاد بگیرند چگونه کشور را اداره کنند. آنها این گونه یاد گرفتند که ایران کشوری است که دشمن خارجی ندارد! بازرگان نخستوزیر این کشور شد، اما نمیدانست که هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که دشمن خارجی نداشته باشد. همین که با یک کشوری مرز داشته باشید، یعنی دشمن دارید. این موارد اطلاعات جغرافیای سیاسی است؛ لذا آن فاجعه به بار آمد و بهترین فرماندهان و افسران نظامی منطقه خاورمیانه زمین گیر شدند. از این جا، کار از مسیر منطق، قانون و قانونگذاری خارج شده و به سمت هر که هر چه گفت، رفت.
من نمیخواهم زیاد وارد این اطلاعات شوم، اما جواب سؤال شما همین است. چرا سیاست و روابط بینالملل به خیابانها کشیده شد؟ مردم این کار را نکردند بلکه سردمداران اجرایی این کشور به سمت عوامفریبی رفتهاند، نه واقعگرایی. امروز من و شما این جا نشستهایم. شما رسانهای هستید و من دانشگاهی. همین که بخواهیم انتقاد دانشگاهی از دولت موقت کنیم فکر میکنید چند نفر حرف من را قبول میکنند و چند نفر به من نفرین خواهند کرد. آنهایی که نفرین میکنند عوامی هستند که فریب خوردهاند و به این سادگیها هم این مسئله را نمیشود حل کرد. شما از من میپرسید چرا این طور شد. من به شما عرض میکنم از وسط کار نمیشود چاره جویی کرد. باید به ابتدای کار رفت و بگوییم کجای کار غلط بود.
در شرایط فعلی، کشور از یک جنگ هشت ساله گذشته و تمامیت ارضی آن حفظ شده و فراز و فرودهای دیپلماتیکی را گذرانده است. چندین بار به مذاکره با غرب تن داده است. امروز به وضعیتی رسیده که بعد از یک تجربه برجام، درگیر تحریمهای جدی اقتصادی شده است. تعبیر مسئولان جمهوری اسلامی ایران این است که ما درگیر یک جنگ اقتصادی هستیم و این باعث شده که زندگی روزمره مردم درگیر این مسائل شود. شما اشاره کردید این خیلی ریشهدارتر است. پرسشهای جامعه خیلی پرسشهای روشنی است، اگر بخواهیم خیلی ساده صحبت کنیم شاید با روحیات آکادمیک شما همخوانی نداشته باشد، اما این را بپذیرید که باید به سراغ پرسشهای جامعه برویم که آیا جنگ میشود؟ آیا مذاکره میشود؟ استراتژی جمهوری اسلامی ایران چیست؟
مجتهدزاده: چرا چنین پرسشهایی را دارید؟ شما فقط باید یک پرسش داشته باشید و آن هم این است کسانی که انتخاب کردید کار انجام میدهند یا خیر؟ تک تک ما نمیتوانیم مسئول روابط خارجی باشیم. این سؤال را باید از آقای حسن روحانی بپرسید که ۲۴ میلیون رأی آورده است. آقای روحانی مسئول عالی اجرایی کشور هستند. این تعبیر ایشان که «من هیچ کاره هستم و فلان آقا همه کاره است» جواب ملت نیست. اینها تزویر و عوام فریبی است. اگر ایشان قدرتی ندارند چرا جلو آمدهاند؟ مگر از خارج کشور وارد ایران شده است. او از دل همین سیستم برخاسته است و بهتر از هر کسی میدانست در پست ریاست جمهوری چه میزان اختیارات دارد، لذا امروز حق ندارد بگوید من چه کاره هستم! آقای خاتمی هم در یک مقطعی همین حرف را زد و من جوابشان را دادم. گفتم شما شاکی هستید که چرا اجازه نمیدهند کار کنید. خب اگر نمیگذارند پس چرا دوباره میآیید؟ بنابراین من جواب سؤال مردم را این گونه میدهم هنگام رأی گیری هوشیار باشند. قبل از این که به ۲۴ میلیون رأی برسیم، آقای روحانی به صورتهای مختلف گفت که من کارهای نیستم. چرا ملت به یک نفر که هیچ کاره است رأی میدهد؟! آیا ملت میداند عواقب آن در روابط بینالملل چه خواهد بود؟ ملت شب و روز به این سیستم پرخاش میکند. این انتقادات و ایرادات از طریق رسانههای بینالمللی در تمام دنیا منتشر میشود. شرق و غرب برای حمایت آنها بلند شدهاند. در اروپا یا آمریکا و استرالیا و دیگر کشورهای دموکراتیک هیچ دولتی نمیتواند حتی آرزوی به دست آوردن ۴۰ درصد آراء داشته باشد. ملت ایران با وجود این که بزرگترین ایرادات را میگیرد، یکباره ۸۰ درصد رأی میدهند؛ لذا کسانی که دموکرات هستند و میدانند که رأی مردم به چه معنا است، تصور میکنند این نظام محبوب بوده و آنها اطلاع نداشتهاند. من به مردمی که سؤال میکنند، میگویم از خودتان بپرسید. من به عنوان یک ایرانی که از دور و نزدیک ناظر هستم، هیچگاه به یاد نمیآورم که ملت ایران اینقدر پایبند به رأی دادن باشد. در انتخابات زمان شاه کسی شرکت نمیکرد. همینطور یک صفهای نمایشی ـ مثلاً از ارتش ـ میساختند. الان رأی دادن یک ایرانی با رأی دادن یک انگلیسی یا آلمانی و یا فرانسوی هیچ فرقی ندارد. همانطور که آنها رأی دادن را وظیفه خود میدانند، ایرانیها احساس وظیفه بیشتری نشان میدهند. طبل و دهل راه میاندازند و پایکوبی میکنند و فحش میدهند. ایرانی که اینگونه برخورد میکند، اصلاً نمیداند رأی به چه معنا است. ارزش رأی دادن را نمیفهمد. اصلاً نمیداند با این رأی دادن چه چیزی را تثبیت و تأیید میکند.
مقداری مبهم است، یعنی مردم رای ندهند؟ صندوق آراء خوب است یا بد؟ مشکل رأی دادن یا رأی ندادن نیست. ما یک قالبی به اسم قانون اساسی داریم، اگر مردم رأی ندهند، چه کنند؟ رأی دادن یک نماد رسمی است. اما فحش در کوچه و خیابان انجام میشود و نمیتواند بروز و ظهور بیرونی داشته باشد. مردم ممکن است در مقطعی تشخیص بدهند و انتخاب کنند، به دلیل ضرورت زمان. غیر از این است؟
مجتهدزاده: مردم هنگامی که فحش میدهند، رأی ندهند و اگر رأی میدهند، بعد از آن غر نزنند. من این مسئله را نمیپذیرم. بگذارید با هم تعارف نداشته باشیم. من حرفم این است که فردی که فحش میدهد، بر فرض هم حق داشته باشد، اما چرا دوباره به همان شخص رأی میدهد؟! مشکل ما این است. به هر حال برای من عجیب است که ملت ایران پایبندی عجیبی به رأی دادن دارند. اما مطلقاً متوجه ارزش رای خود نیستند. رأی من مربوط به خودم است. خیلی جاها رأی نمیدهم چه ایران چه انگلیس. چون میفهمم که رأی من چه مفهوم و ارزشی دارد و میدانم نباید به صورت مجانی و بدون هیچ ملاحظهای رای دهم. باید به صورتی رأی دهم که ملاحظات خود من را هم تأمین کند، این درک ارزش رأی دادن است.
دانشجوها از من سوال میپرسند که اگر رأی ندهیم چه کنیم؟ میگویم هیچ کاری نکنید، تماشا کنید. غرض این است که بگویم رأی مردم سرنوشت ساز است و به راحتی نباید رأی شان را هدر دهند. به شما قول میدهم اگر فردا انتخابات شود، باز هم مردم حضور پیدا میکنند. همه جا به شوخی میگویم که اینها کسانی هستند که دائم غر میزنند.
خطای دیگری هم اتفاق افتاد. آن خطا، جناحی شدن نظام و دعواهای براندازانه جناحی بود که سیاست را به خیابان کشاند؛ و در دعوای احمدینژاد و خاتمی و موسوی و کروبی و امثال آن علاوه بر به خیابان کشاندن سیاست، روابط بینالملل هم به خیابان کشیده شد. این کار را من یا آقای خامنهای نکردیم، بلکه جناحهای به اصطلاح اصلاحطلب و به اصطلاح اصولگرا این منجلاب را درست کردند. برای چه این کار را کردند؟ آیا برای خدمت کردن به کشور بود یا برای به قدرت رسیدن و در دست داشتن قدرت بود؟!
پس شما معتقد هستید که ریشه ایرادات و مشکلاتی که امروز در عرصه روابط بینالملل داریم، در مسائل داخلی است؟
مجتهدزاده: این موارد، مرتبط با امور تربیتی سیاسی یک جامعه است. تربیت سیاسی جامعه از دانشگاه یا مدرسه نمیآید، بلکه این تربیت از احزاب و برخوردهای حزبی حاصل میشود. کسانی که این تربیت سیاسی را برای ما درست کردند، ثابت کردند که خودشان هیچ گونه تربیت سیاسی ندارند. من هیچ گاه مناظره بین آقای احمدینژاد و آقای موسوی را فراموش نمیکنم. همه فقط از قسمت «بگم بگم؟!» ایراد گرفتند. هنگامی که آقای احمدینژاد بر اساس آمار بانک مرکزی درصد تورم را اعلام کرد، همان لحظه آقای موسوی بر اساس آمار، خلاف این موضوع را بیان داشت. به هر حال ممکن نبود هر دو آمار درست باشد، یکی از آنها دروغ بود. از نظر من هر دو آمار دروغ بودند. هر کدام بر اساس میل خودشان آمارسازی کرده بود.
یعنی منافع جناحی به جای منافع ملی نشست؟
مجتهدزاده: بدتر از آن رخ داد. سؤال شما این است که چه شد که جامعه ما اینگونه شد و روابط بینالملل به خیابانها کشیده شد؟ زمانی که حدود ۷ یا ۸ سال پیش بحث دریای خزر مطرح بود، یک عدهای گفتند که نصف دریای خزر مال ما است. بنده هم یک طرف دیگر قضیه بودم و گفتم چنین چیزی را نگویید، چون درست نیست. خزر یک منطقه جغرافیایی است که یک مقدار جنبه حقوقی بحث میکنیم و قراردادها را بررسی میکنیم و تاریخ را در نظر میگیریم. تعیین و تکلیف یک منطقه جغرافیایی فقط یک بحث تاریخی نیست و باید جغرافیا را هم در نظر بگیریم. امروز ۵ کشور دور دریای خزر هستند. چگونه میشود نصف آن را به یک کشور داد؟! آن هم یکی که کمترین ساحل را دارد! گفته میشود که در قرارداد فلان آمده که این دریا مشترک است. خب درست است که مشترک است، اما گفته نشده که دو سهم مساوی است. استادان دانشگاه به من میگفتند که آن جا نوشته شده دریای مشترک ایران و شوروی. خب پس چه بنویسند؟ آیا بنویسند دریای مشترک ایران و آمریکا؟! شوروی یک کشور بود، اما یک کشور فدرال بود و ۱۵ جمهوری داشت و ۱۵ کشور بود. هنگامی که کلمه شوروی برافتاد، ۱۵ کشور بر سر جای خود قرار داشتند. از آن ۱۵ کشور، ۴ کشور اطراف خزر هستند که با احتساب ایران، پنج کشور میشوند. چگونه میشود نصف آن را به یک کشور داد؟ من را خائن قلمداد کردند. چرا؟ چون استاد دانشگاه هم نفهمید که این امور، تخصصی است و باید به متخصص واگذار شود. این امور احساسی و تبلیغی نیست.
عرض من این است که من شک ندارم شما میخواهید اصلاح شود و من هم میخواهم اصلاح شود. وقتی جوانان با مدرک دکترا را که بیکار هستند میبینم، بسیار ناراحت میشوم، در حالی که کسانی هستند سواد کافی هم ندارند، اما اختلاس میکنند و به کانادا میروند و با نخستوزیر کانادا و دزد اولیهای ـ که نمیخواهم نام او را ذکر کنم ـ شریک میشوند و در آنجا بساز و بفروش دارند. آن زمان در تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور تدریس هم میکنند و تشویق میکنند که دزدی کنند و به کانادا بروند. چرا که کانادا بهترین جای مخفی کردن دزدیها است.
من واقعیتهای امروز را در صحبتهای شما پیدا نکردم. ما امروز در عرصه بینالمللی یک سری نکات مثبت و منفی داریم. برای مثال شما از حضور نیروهای نظامی ایران در سوریه دفاع کردید.
مجتهدزاده: به هیچ وجه من دفاع نکردم. اروپاییها و آمریکا و سعودی گفتند ایرانیان در سوریه جنایت میکنند. من گفتم این طور نیست، بلکه خودِ سوریها و مخالفین آنها مانند اسرائیلیها و سعودی جنایت میکنند. من گفتم که ایران تنها کشوری است که از طرف دولت رسمی سوریه، به صورت رسمی دعوت شد. یعنی حضور نظامی ایران در سوریه قانونی بود، نه این که بگویم کار خوبی است. همیشه این را میگویم که اگر سخن گفتن هنر است، سخن شنیدن، هنر برتر است. متأسفانه این هم بخشی از جنبه تربیتی اشتباه دانشگاهی ما است. پیش آمد که من با روزنامهای مصاحبه میکردم. هنگامی که نتیجه را دیدم وحشت کردم که کی این حرفها را زدم. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که آن خبرنگار، حرفهای من را منعکس نکرده است، بلکه استنباطهای خود از حرفهای من را منعکس کرده است.
من هرگز نگفتم که از وضعیت ارتش ایران در سوریه دفاع میکنم و هرگز چنین کاری نمیکنم. من هرگز دفاع نمیکنم، فقط یک چیز میگویم: عربستان، آمریکا و اسرائیل که از حضور ایران انتقاد میکنند، حضور خودشان در سوریه غیر قانونی است. ایران دعوت رسمی داشت، پس قانونی در آن جا حضور دارد. هر سخن جایی دارد و هر نکته مکانی. شما نمیتوانید امروز به من بگویید چون گفتهام که اسد آدم بدی نیست، پس باید همیشه بگویم آدم بدی نیست. نه اتفاقاً خیلی جاها آدم بدی است. این بستگی دارد که در چه موضوعی بحث میکنیم. مثلاً در موضوع سوریه و اسرائیل، از دید من اسد به مراتب بهتر از نتانیاهو است. چون اسد ملک دیگری را اشغال نمیکند و خود را مالک آن نمیداند، اما نتانیاهو این کار را میکند. نتانیاهو بلندیهای جولان را به زور گرفته است، بعد گفت که حق ما است و اصلاً آنها حق ندارند. از طرف دیگر بیت المقدس را پایتخت اسرائیل میداند و آمریکا هم آن را تأیید میکند. من ابداً این را تأیید نمیکنم. این بدان معنا نیست که من ضد اسرائیل هستم، بلکه من به آن گونهای که تشخیص میدهم طرفدار حق و حقیقت هستم. چون حق و حقیقت هم سیال و نسبی است. حق، آن گونهای که من تشخیص میدهم. من بر اساس انصافی که در خودم میبینم میگویم که در داستان جولان و شهر بیت المقدس، اسرائیل هیچ حقی ندارد. در هر دو مورد اسرائیل خطاکار و تجاوزگر و زورگو است. در این زمینه به خصوص اسد حق دارد. اما این بدان معنا نیست که اسد در همه زمینهها حق دارد.