اقتصاد۲۴- هدی کاشانیان: پوران دخت یکی از شاهنشاهان زن ایران در دوران ساسانی بود و از معدود زنانی است که به تخت پادشاهی در تاریخ ایران باستان رسید. او دختر خسرو پرویز و از اعضای خاندان ساسانی بود که پس از دورهای از آشفتگی و بحران در امپراتوری ساسانی، در سال ۶۳۰ میلادی به قدرت رسید.
سال ۵۹۱ میلادی بود که خسرو پرویز، به تازگی تاجگذاری کرده بود. او بعد از نشستن بر تخت گادشاهی صاحب دختری از همسر سوگلی خود شیرین شد که نام او را «پوران دخت» گذاشتند. در شهری در کنار دجله و سرزمین «میان رودان» بزرگ شد. او یکی از شش شاهزادهای بود که در «تیسفون» زندگی میکرد. در آن زمان، «خسرو پرویز» ساسانی، تازه توانسته بود با حمایت «موریکیوس» امپراتور روم، بر شورش «بهرام چوبین» پیروز شود و بهعنوان شاهنشاه ایرانیان تاجگذاری کند، «پوران دخت» حاصل ازدواجی بود که ادیبان و شاعران در وصفش منظومه «خسرو و شیرین» را سرودند.
مادرش زنی اهل ارمنستان و مسیحی بود. این زن نفوذ زیادی بر شاه داشت. در وصف ازدواجهای خسرو پرویز اعداد عجیبی گفتهاند و حتی از داشتن سه هزار زن نام بردهاند، اما او سه زن رسمی بیشتر نداشت. یکی مادر «پوران دخت» بود، یکی «گردیه» نام داشت و دیگری هم «مریم» دختر «موریکیوس» امپراتور روم بود. به واسطه همین ازدواج اوضاع ایران و روم در ابتدای دوره سلطنت «خسرو پرویز» آرام بود و جنگی در میان نبود و شاه ایران توانست قدری به امور داخلی و هنر بپردازد و موسیقی ایرانی در این دوره رونق گرفت، اما «خسرو پرویز» فردی خرافاتی بود و تعداد زیادی پیشگو داشت. پیشگویانش به او گفتند که نباید در «تیسفون» بماند، زیرا آنجا برایش بد یمن است. به همین دلیل او از کاخ سفید و ایوان کسری که به طاق کسری مشهور بود خارج شد و در جایی به نام «دستگرد» سکونت گزید. اما دوره آرامش ایران ۱۰ سالی بیشتر از زمان تاجگذاری «خسرو پرویز» پایدار نماند.
بیشتر بخوانید: خسرو پرویز ساسانی پادشاه شکوه و افول ساسانی که بود؟
«پوران دخت» ۱۲-۱۰ ساله شده بود که در همسایگی ایران اتفاقاتی به وقوع پیوست. مردی به نام «فوکاس» علیه امپراتور روم شورید و «موریکیوس» را به قتل رساند و خود را امپراتور نامید. وقتی سفیر او راهی دربار «خسرو پرویز» شد شاه ایران که متحد «موریکیوس» بود او را به رسمیت نشناخت و بدین ترتیب سربازان رومی در سال ۶۰۲ به سمت مرزهای ساسانیان آمدند و جنگی ۲۰ ساله آغاز شد.
وقتی سال ۶۲۷ میلادی فرا رسید، دوباره ایرانیان و رومیان رودرروی هم قرار گرفتند. «هراکلیوس» کاخ «خسرو پرویز» را نشانه گرفته بود و به سمت کاخ دستگرد لشگر کشید. در نزدیکی نینوای قدیم، جنگی به نام «نینوا» درگرفت. در این جنگ فرمانده سپاه و سردار ایرانی کشته شد ولی سربازان ایران پافشاری کردند تا آنکه نیروی کمکی به آنها رسید، اما اینجا بود که نقطه اوج «خسرو پرویز» به پایان رسید و او به سراشیبی سقوط افتاد. ترسی بر او غالب شد و به ناگاه تصمیم به خارج شدن از منطقه و میدان نبرد گرفت.
سپاهانیان ایرانی دیدند که شاهشان در حال خروج است و گویی دارد فرار را بر قرار ترجیح میدهد، اما حاضر نشدند جنگ را به سربازان رومی وانهند. آنقدر مقاومت کردند که «هراکلیوس» عقب نشست و راهی تخت سلیمان شد. همان زمان دجله و فرات نیز طغیان کرد. سیل، خرابی قسمتی از ایوان کسری را به دنبال داشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی «خسرو پرویز» در ترمیم ویرانیها، نشانه بارز انحطاط دولت ساسانیان نزد عامه مردم شد. در این شرایط «خسرو پرویز» همراه زن محبوبش «شیرین» و دو پسر او «مردانشاه» و «شهریار»، از دجله عبور کرد و به «ویه اردشیر» در قسمت غربی دجله رفت، اینجا بود که شاه ایران تیر خلاص را هم بر سرنوشت خود رها کرد. خسرو پرویز چنان مجذوب «شیرین» بود که تصمیم گرفت به جای پسر بزرگش «شیرویه» که به «قباد دوم» معروف بود، فرزند خردسالش از «شیرین» را ولیعهد معرفی کند. همین تصمیم همه کارها را به آنجا رساند که تاریخ میگوید خون به پا شد!
زمستان سال ۶۳۸ میلادی، «قباد دوم» کودتایی به پا کرد و پدرش را با اتهاماتی مواجه ساخت که باید نزد بزرگان محاکمه میشد. گرچه «خسرو پرویز» توانست از خود دفاع هم بکند، اما این دفاعیات چیزی از خشم پسرش کم نکرد. «قباد دوم» همه پسرانی که از «خسرو پرویز» به دنیا آمده بودند را فراخواند و یا با زور دستگیر کرد. پدرش را نیز که در آن زمان زندانی شده بود، نزد خود خواند و همه پسرانش را جلوی چشمان او از دم تیغ گذراند.
میگویند «قباد دوم» ۱۷ یا ۱۸ پسر خسرو پرویز که برادران خودش بودند را به قتل رساند و تاج شاهی را بر سر خود نهاد. این آغازی برای روزگاران سقوط ساسانیان شد. «خسرو پرویز» نیز به دست یکی از نزدیکانش در زندان به قتل رسید. با مرگ «خسرو پرویز» و در پی آن مرگ شک برانگیز «قباد دوم»، دورهای شش ماهه آغاز شد که پر از خونریزی، جان طلبی و خونخواهی بود و اینگونه بود که مردم از آن همه ظلم و ستم ساسانیان به تنگ آمدند. در این روزها، «جوانشیر» بر تخت نشست، اما اوضاع به گونهای بود که سرادران و فرماندهان نظامی در یک شاهنشاهی آشوبزده و پریشان، هر یک مدعی تاج و تخت شده بودند و به رقابت با اشراف بر سر تاج شاهی میجنگیدند، در فاصله سال ۶۳۰ میلادی تا ۶۳۱ دست کم شش نفر خود را شاه نامیدند.
از خانواده «خسرو پرویز» دیگر پسری باقی نمانده بود. دو دختر او «پوران دخت» و «آذرمیدخت» مانده بودند. برای بزرگان و موبدان زرتشتی چارهای جز متوسل شدن به این اعضای باقیمانده از خانواده شاه سابق نمانده بود، در این زمان «پوران دخت» در «انشان» مستقر بود. «پوران دخت» ۳۹ یا ۴۰ ساله بود که تاج شاهنشاهی را بر سر گذاشت. میگویند «پوران دخت» قدی بلند داشت و زنی خوشرو بوده است. به جز آنچه در تاریخ بلعمی و طبری از او نقل کردهاند این زن را بیشتر از روی سکههایی که ضرب کرد میشناسند. گویی روزگارش چنان سریع به آخر رسیده که مورخان از ثبت آن بازماندهاند. با این حال، همان اندک ماههایی که او بر تخت شاهی نشسته را دوره تحکیم قدرت سلطنت و بازسازی شاهنشاهی ذکر کردهاند. او با احترام پدرش، سکههایی از طلا ضرب کرد که قابل استفاده برای عموم نبود. دستور داد تا روی آن چنین بنویسند که «پوراتن بازگرداننده تخمه ایزدان». او درباریان و مردم را فراخواد و خطاب به آنها گفت: «نیت خیر دارم و به عدالت فرمان میدهم».
پوران دخت که بانویی لایق و با تدبیر بود، با اینکه دیگر خیلی دیر شده بود سیاست خارجی و داخلی تازهای در پیش گرفت تا فرمانروایی ایران را نجات دهد. وی در دسامبر سال ۶۳۱ میلادی با دولت روم شرقی قرارداد صلح امضاء کرد تا فرصت یابد دست به اصلاحات داخلی بزند. پوران دخت میدانست که ایرانیان از جامعهی طبقاتی که به آنان تحمیل شده بود شدیداً ناراحت هستند، داوران از داد و دادگری دور شدهاند و سران ایالات برای خود اختیارات تازهای خلق کرده و حتی سکه ضرب کردهاند. برای حل این مسائل بود که پوران دخت با روم (بیزانس) قرارداد صلح امضاء کرد و دستور رعایت عدالت، بخشودن مالیات عقب افتاده، لغو برتریهای طبقاتی و اختیارات اضافی فرمانداران را داده و سکهی ملی واحد ضرب کرده بود.
پوران دخت حمله تازیان از عربستان را به قلمرو ایران پیشبینی کرده و فرماندهان ارتش را نصیحت کرد که اختلافات خود و جنگ قدرت را کنار بگذارند و آمادهی رویارویی باشند. تازیان تا آن زمان بر سراسر جزیرةالعرب چیره شده بودند. با وجود تصمیمات اصلاحی بسیار، حکومت پوران دخت هم، مانند سایر جانشینان خسرو پرویز دولتی مستعجل بود و اختلافات داخلی و درگیری بر سر قدرت در تیسفون ادامه یافت و…
دوران پادشاهی پوران دخت یکی از سختترین و تاریکترین دوران ساسانیان است. اگرچه امپراتوری ساسانی در ظاهر همان امپراتوری سرسخت و قدرتمند بود ولی در داخل درگیر کشمکشهای بزرگی بود و هم اینکه در آن زمان تازیان تاخت و تازهای خود را به مرزهای ایران آغاز کرده بودند چرا که خبرچینان خبر نزد ابوبکر برده بودند که ایرانیان دشمنان بزرگ تازیان، زنی را به پادشاهی برگزیدهاند که این امر در دید ایشان پیروزی پیش از جنگ بود و به آنان امید پیروزی میداد.
ایرانیان روزهای تلخی را میگذراندند. خبر به قتل رسیدن ۱۸ شاهزاده به دست برادر، در همه جای ایران پخش شده بود، مردم دیگر از حاکمان دستور نمیگرفتند و بیشتر ساز خود را کوک میکردند. از مالیات و خراج خسته شده بودند و با خود میگفتند برای چه باید به شاهانی خراج بدهند که به جای توجه به ملک و مملکت، به قتل و خونریزی خود مشغولند. این اخبار به گوش «پوران دخت» هم رسیده بود، بنابراین بعد از آنکه دستور داد تا سکههایی به نام او ضرب کنند و از نظر اقتصادی ثروتی را بین بزرگان پخش کرد تا آنها را همراه خود کند، دستوری داد تا مردم نیز به آرامش نزدیک شوند.
او نامههایی به همه حاکمان محلی نوشت و به آنها دستور داد که بقایای خراجی که از زمان پدرش برعهده مرده مانده بخشوده شوند. همین دستور، در روزهایی که همه خبرهای ناخوش میشنیدند کافی بود تا مردم را به قضاوت درباره او وادارد، چنان که بگویند این زن اهل عدل و داد است. سپس «پوران دخت» نامههای دیگری نوشت و آنها را این بار برای فرماندهانی که در نقاط مختلف مستقر شده بودند فرستاد. او خطاب به فرماندهان نوشت:
«این پادشاهی را نه به کشتن و قتل دیگران میتوان نگاه داشت و نه با سپاه و قدرت لشگریان، تنها با عدل و داد است که میتوان به اداره امور پرداخت و با انصاف، آن را پایدار کرد. پادشاه دادگر میتواند ملک را محافظت کرده و نگاه دارد و فرقی میان زن یا مرد بودن او نیست، پس امید دارم از من چنان عدالت و دادگستری و انصافت ببینید که هیچ کس تاکنون ندیده باشد».
پوران دخت در سال ۶۳۲ میلادی، تنها دو سال پس از به قدرت رسیدن، از دنیا رفت. درباره علت مرگ او اطلاعات دقیقی در منابع تاریخی ذکر نشده است، اما موارد زیر در این زمینه مطرح است:
۱. احتمال مرگ طبیعی
• برخی منابع، مرگ او را ناشی از بیماری یا ضعف ناشی از شرایط سخت دوران سلطنت میدانند.
• او در این دوره با بحرانهای داخلی و تهدیدات خارجی روبهرو بود، که میتوانست بر سلامت او تأثیر بگذارد.
۲. کشمکشهای سیاسی
• دوران حکومت پوران دخت شاهد رقابتهای شدید میان اشراف و فرماندهان نظامی بود. برخی از مورخان احتمال دادهاند که او در نتیجه یک توطئه یا قتل سیاسی از دنیا رفته باشد.
پس از مرگ پوران دخت، وضعیت امپراتوری ساسانی بهطور فزایندهای ناپایدار شد. خواهر او آزرمیدخت برای مدت کوتاهی به سلطنت رسید، اما کشمکشهای داخلی و حملات خارجی، بهویژه از سوی اعراب مسلمان، به زوال سریع این امپراتوری منجر شد. پوران دخت با وجود مدت کوتاه سلطنتش، بهعنوان نمادی از تلاش برای بازگرداندن صلح و عدالت در تاریخ ساسانیان باقی ماند.