مردمانی که میان زبالهها زندگی میکنند و میخوابند!
زندگی در میان زبالهها قصه پر درد بخشی از انسانها در جامعه ماست که برای پر کردن جیب صاحبان پول و قدرت و مافیای زباله در بدترین شرایط زندگی میکنند، درمیان زبالهها میلغزند و نفس میکشند تا دیگری با پرداخت کمترین هزینهها مالک ماحصل رنج و زحمت آنها شود.
اقتصاد24 - واژه زباله بیش از آنکه در ایران یادآور میزان مصرف و مدیریت پسماند و ... باشد، چهره افرادی را در ذهن متبادر میکند که تا کمر در سطلهای زباله خم شدهاند تا روزیشان را از آنجا بیایند؛ افرادی که که با دریافت کمترین سود، تمام وقتشان را در میان زبالهها میگذرانند. این زبالهگردی برای این افراد تنها سودی به اندازه زنده ماندن دارد و معمولا یا مهاجران افغان یا ایرانیان فاقد شناسنامه به این کار مشغول هستند. این افراد نه بیمه میخواهند و نه میتوانند از کارفرما در ادارات کار شکایت کنند، اینها کارگران بیجیره و مواجبی هستند که خودشان در میان زبالهها کار میکنند و در میان زبالهها زندگی میکنند و همانجا میخوابند!
علی یک مهاجر افغان است و از ۱۳ سالگی از هرات به ایران آمده و در میان زبالهها کار و زندگی کرده است، او که موهای تازه روئیده بر صورتش حکایت از سن و سال پایینش دارد را در حالی میبینم که دو کیسه بزرگ زباله را روی چرخ دستی گذاشته و حمل میکند؛ در کیسهاش همه نوع زبالهای پیدا میشود.
«روزانه حدود ۳۰۰ کیلو زباله جمعآوری میکنم و به ایستگاه زباله میبرم، حدودا از ساعت ۸ صبح تا یک و دو نصفه شب کار میکنم، چون حدود ۳ ساعت هم طول میکشه تا زبالهها رو تفکیک کنم» اینها درد و دلهای علی است.
هر روز مریضی، ۳۰ هزار تومان جریمه!
این نوجوان ۱۷ ساله میگوید: «بابت ۳۰۰ کیلو زباله روزانه حدود ۳۰ هزار تومان میگیرم، اما برای تفکیک پولی بهم نمیدن، اگر زباله رو تفکیک نشده تحویل بدم، پیمانکار بار رو قبول نمیکنه، اگه مریض بشم یا چرخ دستیم رو شهرداری توقیف کنه هم باید به پیمانکار ۳۰ هزار تومان جریمه بدم» حرفهایش که تمام میشود یکی از سطلهای زباله را کج کرده و سرش را برای جست و جو داخل آن فرو میکند.
هر ۱۰ نفر از این افراد یک سرپرست دارند که آنها را به پیمانکار معرفی میکند، این سرپرستها ماهی ۳ تا ۴ میلیون تومان درآمد دارند و تنها ناظرند.
وارد یکی از ایستگاههای تفکیک پسماند میشوم، بوی زباله چشم، گلو و راه تنفس را میسوزاند، همه جا پر از گونیهای پر از زباله است، برخی در حال وزن کشی گونیها هستند، روی زمین پر از زباله است موش و مگس و حشرات موذی مهمان کارگران هستند. در گوشهای هم عدهای در حال تفکیک زبالهها هستند و خلاصه به هر سمت که نگاه میکنی زباله است و آفتاب داغ ظهر تابستان که به این زبالهها میخورد بوی مشمئز کننده آن شدیدتر و بدتر میشود اما این کارگران در میان همین زبالهها ساعتهای عمرشان را میگذرانند.
گلابشاه در سایه یکی از دیوارها نشسته است، کودکی ۱۳ یا ۱۴ ساله است، ۹ ماهی است که به همراه برادر ۲۱ سالهاش به ایران آمده و به گفته خودش روزانه ۲۰۰ کیلو زباله جمع میکند.
گلابشاه یک هفتهای است که بیمار است و به گفته پزشک گرمازده شده و نباید مدتی کار کند، اما مگر میتواند، مهم نیست که زندگی در این شرایط غیربهداشتی چه تاثیری بر سلامت جسمیاش میگذارد، حتی استفاده از دستکش و ماسکی که پیمانکار باید در اختیارش بگذارد، اما این کار را نمیکند هم مهم نیست، تنها اتفاق مهم پول درآوردن و رساندن دست خانواده است.
بابت سرویس بهداشتی هم پول میگیرند!
پیمانکار برای هر کیلو بار تنها ۳۰۰ تومان میپردازد. عمو سیفالله کارگر دیگری است که آنجا کار میکند. ۶۷ سال سن دارد و به قول خودش با وجود کارت اقامت، ۸ سال است که در این مرکز کثیف جان میکند و میگوید: «اینجا خیلی کار کنی یک تومان در میاری.»
در حیاط ایستگاه تفکیک زباله، درست در کنار زبالهها چند اتاق کج و معوج خودنمایی میکنند که ظاهرا خوابگاه کارگران است، خوابگاههایی غیرمجاز که شهرداری سعی در بستن آنها دارد، اما پیمانکار راضی نمیشود و به نظر میرسد که شهرداری هم تمایلی به نارضایتی پیمانکار ندارد. این کودکان و بزرگترهایشان در جایی به شدت کثیف و غیر بهداشتی که عنوان آشپزخانه را یدک میکشد مشغول آشپزی هستند.
از کارگرانی که در مرکز حضور دارند میپرسم که چرا برای استراحت به خوابگاهی که در ایستگاه مرکزی وجود دارد نمیروند. جواب میشنوم در ایستگاه مرکزی هم خوابگاه در کنار زبالههاست و به صرفه هم نیست، ظاهرا پیمانکار بابت جای خواب و حتی استفاده از سرویس بهداشتی هم از این کارگران پول میگیرد و البته به دلیل اینکه خوابگاه واقع در ایستگاه مرکزی کمی بهداشتیتر است خوب گرانتر هم هست.
مهدی ۱۵ ساله هم میترسد صحبت کند. بزرگترها دورمان را گرفتهاند و او زیر نگاه آنها معذب است، اما خیرالله که هم سن وسال اوست راضی میشود، روزی ۱۰۰ کیلو زباله جمع میکند و بابت هر کیلو بار هم پیمانکار به او ۵۰۰ تومان میدهد شرایط او با سایر بزرگترها و کودکان کارگر یکسان است، زندگی و خواب و خوراکش در میان زبالههاست و هر روز ساعتها با سر در مخازن زباله فرو میرود تا روزیاش را در میان زبالهها جستجو کند.
این کارگران در حالی برای هر کیلو زباله و ساعتها گشتن در میان زبالهها مبلغ ناچیز ۳۰۰ تا ۵۰۰ تومان را دریافت میکنند که هر نوع زباله بعد از تفکیک قیمت خاص خود را دارد و میتواند سود هنگفتی را به جیب پیمانکار بریزد به عنوان مثال براساس نرخ مصوب شهرداری، هر کیلو کاغد ۱۷۰۰ تومان و هر کیلو پلاستیک ۲۰۰۰ تومان قیمت دارد البته این قیمت زبالههایی است که پیمانکار باید در قبال گرفتن زباله از شهروندان به آنها بپردازد یعنی اگر شهروندی زباله تفکیک شده خود را به پیمانکار از طریق غرفههای پسماند یا ماشینهای جمعآوری زباله تحویل دهد پیمانکار ملزم به پرداخت آن است، اما همانطور که میدانیم هرگز هیچ ماشین زبالهای بر در هیچ خانهای نیامده و زباله تفکیک شده را در ازای پرداخت هزینه آن طلب کرده نکرده است، دلیل آن هم مشخص است وجود کارگران زبالهگرد.
سود سرشار زباله به جیب چه کسانی میرود؟
پیمانکار پلاستیک، کاغذ و... را که توسط این کارگران روز مزد بعد از ساعتها کار به صورت تفکیک شده تحویل میگیرد به صورت انبوه در بازار کاغذ یا پلاستیک و... به فروش میرساند و حتی یکی از پیمانکاران، خود کارخانه تولید کاغذ داشته و کاغذها را بعد از تفکیک در کارخانه بازیافت و دوباره تبدیل به کاغذ قابل استفاده میکند و در بازار میفروشد، خلاصه آنکه پیمانکاران بابت این زباله سودهایی باورنکردنی به جیب میزنند، آنقدر هنگفت که در منطقه یک تهران پیمانکار ماهانه ۳ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان و در یکی از مناطق جنوب شهر تهران هر ماه ۳۳۰ میلیون تومان بابت جمعآوری زباله به شهرداری پرداخت میکند، چقدر سود باید از طریق این کار به دست آورد که چنین مبالغی به عنوان اجارهبها ماهانه پرداخت شود.
این کارگران که از بد روزگار مهاجر هم هستند، هیچ فریادرسی ندارند. در این بین به ویژه کودکان به دلیل شرایط غیربهداشتی زندگیشان به شدت در معرض بیماری و نابودی قرار دارند و این شرایط فقر و فلاکت در نبود آموزش تکرار میشود. زندگی این کودکان فارغ از قانونی یا غیرقانونی بودن حضورشان در کشور برخلاف تمام قوانین جهانی حقوق کودکان است که به نظر شهرداری تهران هم علاقهای برای مقابله با آن ندارد.