
اقتصاد۲۴- هدی کاشانیان: آخرین و مهمترین پادشاه اشکانی را میتوان بلاش پنجم اشکانی (Vologases V of Parthia) دانست. دوره پادشاهی وی یکی از دورانهای بسیار پرتنش و سخت برای پادشاهی اشکانیان بود، زیرا در کنار حملات رومیان، او با مخالفین داخلی دست و پنجه نرم میکرد که این سختیها و پیچیدگیها باعث نابودی پادشاهی اشکانیان و قدرگیری حکومت جدید ساسانیان شد.
اشک بیست و هشتم ملقب به بلاش پنجم به همراه برادرش اردوان پنجم، فرزندان بلاش چهارم بودند. پس از مرگ بلاش چهارم هر دو پسر مدعی تصاحب تاج و تخت شدند. گفته میشود اردوان پنجم در غرب ایران حکومت میکرده و برادرش بلاش پنجم همزمان با او در نواحی شرقی ایران به سلطنت روی آورده بود.
بلاش پنجم در عنفوان جوانی در ناحیه ارمنستان پادشاهی میکرده است. وی جانشین «سوههموس» فرمانروای رومی تبار آن خطه شد. در طی قرنهای اول و دوم میلادی، رسم بر این بود که تاج و تخت ارمنستان به یکی از نزدیکان نسبی پادشاه اشکانی، داده شود. لقب این پادشاهان «شاه بزرگ ارمنستان» بود.
بیشتر بخوانید: اردشیر دوم هخامنشی کیست؟ / پادشاهی با حافظه قوی و نماد قدرت
تاریخدان ارمنی قرن پنجم «آگاتانگلوس» در کتاب خود گفته است، در امپراتوری بزرگ اشکانی پادشاه ارمنستان مقام دوم را داشته و پادشاه اشکانیان مقامی بالاتر از او را برای خود داشته است. «لی پترسون» یکی دیگر از مورخین بزرگ بر این باور است که شاید آگاتانگلوس برای بزرگنمایی منطقه ارمنستان که سرزمین مادری اوست، اغراق کرده باشد.
برخلاف شاهزادگان قبلی اشکانی، بلاش پنجم موفق شد از سلطنت فرزندانش بر حکومت ارمنستان حفاظت کند و تاج و تخت آنها را محفوظ نگه دارد.
فرزندان بلاش تا زمان سقوط سلسله اشکانی ارمنستان توسط ساسانیان در سال ۴۲۸ بر ارمنستان حکومت کردند. بلاش در دوران حکومت خود در ارمنستان، در سال ۱۸۹ موفق شد «رِو اول» (که مادرش خواهر آمازاسپ دوم، فرمانروای فرنوازی، بود) را بر تاج و تخت ایبری بنشاند. نوادگان او تا سال ۲۸۴ بر ایبری حکومت کردند تا اینکه خانواده اشکانی دیگری به نام مهرانیان جایگزین آنها شدند.
سلطنت بلاش پنجم همواره در جنگ با امپراتوری روم گذشت که از سال ۱۹۵ تا ۲۰۲ طول کشید و سبب شد پایتخت اشکانیان تیسفون مدت کوتاهی به تصرف رومیان دربیاید و تأیید مجدد حکومت رومیان در منطقه ارمنستان و شمال بین النهرین از سوی حکومت اشکانی شد. در همان دوره، درگیریهای داخلی در قلمرو اشکانی رخ داد و یک شاهزاده محلی پارسی به نام بابک، پایتخت پارس، استخر را تصرف کرد. این اتفاق سنگ بنای ظهور ساسانیان را گذاشت.
همزمان با مشکلات دولت اشکانی، امپراطوری روم هم با مشکلات داخلی و هرج و مرج روبهرو شد که در نهایت سه تن ادعای دستیابی به امپراطوری روم را داشتند و همچنین میان امپراطور روم «سیتموس سوروس» از یک سو و از طرف دیگر «پسه نیوس نیگر» امپراطور سوریه کنونی اختلاف افتاد. همچنین اهالی شمال میانرودان نیز از حکومت رومیها ناراضی بودند و آنها نیز دست به شورش زدند و «نصیبین» را محاصره کردند.
سیتموس سوروس، امپراطور روم به بهانه رفع فتنه و محاصره نصیبین، لشکرکشی جدیدی را آغاز کرد. او به میانرودان آمده و اسروئن و آدیابن را اشغال کرد. او بهنام خود سکه ضرب کرد، اما در همان زمان در روم شورش داخلی بپا شد و او مجبور شد جنگ را رها کند و به روم بازگردد. بلاش فرصت را مناسب دید و سرزمینهای شمال میانرودان را که پیشتر از دست داده بود دوباره پس گرفت و ارمنستان را نیز تحت فرمان خود قرار داد.
همزمان با این مسائلی که برای حکومت بلاش پنجم رخ داد در شرق ایران هم مادها و پارسها به شورش پرداختند. بلاش خیلی زود این شورشها را فرو نشاند و به جنگ میانرودان ادامه داد. حاصل این جنگها سقوط مجدد ارمنستان وتسلیم این کشور شد. فرمانروای اسروئن بنام ابگار نیز با بلاش مصالحه کرد. پس از این مصالحه «پارتیان» از جنگ منصرف شد و به محاصره نصیبین خاتمه داد. لیکن امپراطوری روم جنگ جدیدی را آغاز کرده و سپتموس سوروس امپراطور، همانند ماجراجویی غارتگر از راه فرات به سلوکیه و بابل وارد شد بلاش توان مقابله با سپاه روم را در خود ندید و بدین ترتیب راه را برای ادامه پیشروی رومیان باز گذارد و سپاه امپراطور در سر راه خود به کشتار و غارت بخصوص در شهر زیبا وثروتمند جهان، تیسفون پرداختند. این چپاول و غارتگری تا آن دوره بیسابقه بود. رومیان شهر را به آتش کشیده، مردان را کشته و زنان و بچهها را به اسارت بردند.
پس از این فجایع، بیماری و قحطی درون شهر شیوع پیدا کرد بطوری که سربازان از ریشه درختان تغذیه میکردند. بعد از این ماجرا بلاش ۱۰ سال دیگر حکومت کرد علیالظاهر این مدت نیز با کشمکش و نزاع با اشراف و نجبا و مدعیان پادشاهی سپری شد. درسال ۲۰۸ میلادی بلاش پنجم دارفانی را ودا گفت و پس از مرگش وی دو پسرش مدعی پادشاهی بر ایران شدند. دشمنی شاهزادگان اشکانی برسرکسب قدرت و شاهنشاهی و در نهایت بی تدبیری برخی شاهان اشکانی از عوامل دیگر در جهت نابودی پارتها بود و ظاهراً همین عوامل سبب شد که بزرگان و فرماندهان ساسانی بتوانند پیکره شاهنشاهی اشکانی به راحتی درهم شکنند.