تاریخ انتشار: ۱۸:۲۲ - ۲۸ خرداد ۱۴۰۴

روایت یک باستان‌شناس از تجربه حفاظت موزه‌ها در جنگ ایران و عراق/ برای نجات آثار موزه‌ها ریشخندمان می‌کردند

در آن زمان صدام تا حدی کور عمل می‌کرد، اما امروز اسرائیل با برنامه عمل می‌کند و ممکن است بخواهد ماهیت و هویت ما را مخدوش کند. این خطر ممکن است از آن زمان هم بیشتر باشد، چون موضع اسرائیل بسیار مخرب‌تر است. کار خوبی کرد آقای دارابی که دستور داد موزه‌ها را تخلیه کنند، نه‌تنها برای موزه بلکه برای آثار باستانی که در چنین خطراتی قرار دارند

حفاظت موزه‌ها

اقتصاد۲۴- سخت است این روزها که آسمان ایران می‌خروشد و زمینش بی‌تاب می‌شود، درباره حفاظت از آثار تاریخی و موزه‌ای گفتن و هشدار دادن. واقعیت اما این است که هویت تاریخی این ملت کهن با دست‌های خونین و دل‌های امیدوار به آینده، ماندگار شده است. زنان و مردان بسیاری قرن‌هاست که جان خود را نادیده گرفته‌اند تا فرهنگ و تاریخ این مرزوبوم پایدار بماند. یکی از آنها بی‌شک «جعفر مهرکیان»، باستان‌شناس پیشکسوت، است. او در روزهای نخستین جنگ ایران و عراق، وقتی کمتر کسی در ایران به فکر آثار باستانی و حفظ تاریخ بود و حتی آنها را مضحک می‌دانستند؛ ایده انتقال آثار موزه ملی ایران به مخزن زیرزمینی را داد. پس‌ازآن، یک ماه از جنگ نگذشته زیر توپ و خمپاره رفت تا با دستانی خالی، آثار موزه‌ای ایران در خوزستان را نجات دهد و به‌جای امن برساند. آثاری که باعث فخر و مباهات ایرانیان است و قرار است تا این سرزمین برپاست برای مردمانش باقی بماند.

«جعفر مهرکیان» روایتی را نقل می‌کند که نشان می‌دهد در میان خاک و خون، هنوز کسانی بودند که دغدغه‌شان علاوه‌بر جان و نان مردم، هویت و فرهنگ یک ملت هم بود. او و همکارانش وقتی سایه‌ جنگ بر ایران افتاد، نقش مهمی در حفظ آثار فرهنگی و تاریخی کشور ایفا کردند. او درباره تلاش‌هایش برای حفظ آثار موزه ملی ایران می‌گوید: «رئیس موزه ملی آن روزها یک آقای جوان بود. به رئیس موزه گفتم اشیا را جمع‌آوری و به مخزن منتقل کند، اما می‌دیدم خیلی جدی نمی‌گیرد. وضعیت حفاظتی موزه خیلی ضعیف‌تر از الان بود. وقتی دیدم تذکرهایم را جدی نمی‌گیرند، با تلفن عمومی زنگ می‌زدم، صدایم را عوض می‌کردم و می‌گفتم: «شما نمی‌خواهید موزه را تخلیه کنید؟ عراق دارد موزه‌هایش را تخلیه می‌کند.»


بیشتربخوانید: جاسوسان موساد از ٣ سال گذشته در ایران شوفر کامیون شدند/ کامیونداران وفادار به کشورشان هستند


آنقدر به‌صورت ناشناس زنگ ‌زدم و تذکر دادم تا بالاخره یک روز قرار شد این کار انجام شود.» کار بسته‌بندی شروع شد: «من بودم، خسرو پوربخشنده، زنده‌یاد کابلی و کارمندانی که آن زمان در موزه حضور داشتند. مقداری کاغذ جمع کرده بودیم و با آنها اشیا را بسته‌بندی می‌کردیم. من روی این کاغذها یواشکی می‌نوشتم: «جنگ چیز بدی است، زنده باد صلح» و آنها را همراه بسته‌بندی‌ها در کارتن‌ها می‌گذاشتم. به خیال خودم برای نسل‌های آینده پیام می‌گذاشتم. بالاخره اشیای موزه جمع‌آوری شد و به زیرزمین منتقل شد.» اما قدردان زحماتش نبودند و همین گله‌مندش کرده است که چرا بعد از برقراری صلح، زمانی که اشیا از مخزن بیرون آمد، حتی به او خبر ندادند. اما می‌گوید اگر امروز هم به تخصص و توانش نیاز باشد، حضور خواهد داشت تا در حفظ میراث‌فرهنگی ایران مشارکت کند: «من صد درصد تلاشم را می‌کنم؛ چون شرایط جنگی ایران امروز با جنگ ایران و عراق متفاوت است.

در آن زمان صدام تا حدی کور عمل می‌کرد، اما امروز اسرائیل با برنامه عمل می‌کند و ممکن است بخواهد ماهیت و هویت ما را مخدوش کند. این خطر ممکن است از آن زمان هم بیشتر باشد، چون موضع اسرائیل بسیار مخرب‌تر است. کار خوبی کرد آقای دارابی که دستور داد موزه‌ها را تخلیه کنند، نه‌تنها برای موزه بلکه برای آثار باستانی که در چنین خطراتی قرار دارند.» او در مورد نگرانی‌هایی که در روزهای اخیر در مورد تاق‌بستان ایجاد شد، می‌گوید: «می‌شود با محافظ‌های مناسب آثار را از آسیب حفظ کرد. باید علائم حفاظتی گذاشته شود. براساس تبصره‌های کنوانسیون ژنو، باید نشانه‌هایی روی برخی آثار گذاشت که از تخریب دشمن محافظت شوند؛ چون دشمن حق تخریب آنها را ندارد. البته لرزش‌های احتمالی کنار این موضوع ممکن است آسیب‌رسان باشد.»

به‌سمت مناطق جنگی با یک لندرور

«ازآنجاکه طبق کنوانسیون‌های بین‌المللی میراث باستانی تاریخی و مظاهر فرهنگی باید به دور از خطر تخریب و جنگ گیرد، درحالی‌که میراث باستانی ما در مرزهای غربی در تیررس دشمن بود و موزه آبادان در نخستین یورش دشمن در معرض بمباران قرار گرفته بود؛ با تسخیر ایوان کرخه سربازان تا نزدیکی رود شاوور در شوش سنگر گرفته بودند. قلعه و جایگاه باستانی شوش در تیررس نیروهای نظامی بود و بیم آسیب و انهدام آثار و یادمان‌های بیشتری می‌رفت. داوطلبانه عازم خوزستان جنگ‌زده شدیم.» مهرکیان درباره اینکه چه مدت بعد از شروع جنگ ایران و عراق اقداماتشان برای حفاظت از اشیا و آثار را آغاز کردند، می‌گوید: «تشکیلات میراث‌فرهنگی به‌معنای امروزی هنوز تشکیل نشده بود.

ما به‌عنوان باستان‌شناس بیکار شده بودیم و هیچ کاوشی انجام نمی‌شد؛ پیامدهای جنگ باعث رکود در فعالیت‌های باستان‌شناسی شده بود. در مرکز باستان‌شناسی آن زمان، صحبت می‌کردیم که اگر جنگ شود، چه اتفاقی برای میراث‌فرهنگی می‌افتد؛ هر کس به حرفه خودش فکر می‌کرد، ما هم به فکر میراث‌فرهنگی بودیم. ایده اینکه آثار در نواحی مرزی در خطر است، مطرح شد و مهندس شیرازی، که یادش گرامی باد، پیشقدم این موضوع شد و موضوع در سطوح بالاتر مطرح. قرار بر این شد که تیمی متشکل از دو باستان‌شناس، یک راننده از دفتر آثار تاریخی و من از مرکز باستان‌شناسی ایران و یک جمع‌دار اموال به‌نام آقای صابرنیا از اداره موزه‌ها به خوزستان بروند. با یک لندرور، چند کارتن، مقداری پنبه و
گونی و سیم و سرب، عازم شدیم برای نجات آثار.

 آن زمان جنگ هنوز به مناطق دیگر کشیده نشده بود، اما در غرب و جنوب‌غربی کشور ادامه داشت. ما از زیر بمباران‌ها رد شدیم و به اندیمشک رسیدیم. از آنجا از مسیرهای خاکی و بیابان خود را به اهواز رساندیم. هیچ‌کس پاسخگو نبود و به داد ما نرسید. تصمیم گرفتیم در هفت‌تپه مستقر شویم، چون دسترسی به آنجا امکان‌پذیر بود. جاده اندیمشک به شوش، به‌علت محاصره و قرار داشتن در تیررس دشمن، بسیار خطرناک بود.»

درهای موزه شکسته بود، اما کسی به اشیا دست نمی‌زد

آنها به خوزستان رسیدند. در هفت‌تپه مستقر شدند و تمام آثار موزه‌های آن منطقه را از گزند جنگ نجات دادند، اما این تمام ماجرا نبود. این راه به‌راحتی طی نشد: «درست یک ماه بعد از شروع جنگ ما وارد خوزستان شدیم. در مسیر خود به خوزستان، خانواده‌هایی را می‌دیدیم که دار و ندارشان را بار تریلی کرده بودند و به شهرهای مرکزی ایران می‌بردند. مردم در جنگل‌ها و غارهای خرم‌آباد مستقر شده بودند. هنوز بحث کمک‌رسانی به جنگ‌زدگان مطرح نشده بود. شوش در محاصره و جاده اندیمشک در تیررس دشمن بود و عراقی‌ها مرتب آن را بمباران می‌کردند. مارش‌های نظامی برای عملیات مرتب در رادیو شنیده می‌شد.»

او از کاشیکاری‌هایی می‌گوید که سنگر سربازان شده بود: «در ساختمان قلعه شوش یک تابلوی کاشیکاری‌شده قرار داشت که تبدیل به سنگر سربازان شده بود. سه روز طول کشید تا از اراک، خرم‌آباد و مسیرهای خاکی به اهواز برسیم. به‌دلیل شناختی که از هفت‌تپه داشیم، این منطقه را برای اقامت انتخاب کردیم. هیچ امکاناتی نداشتیم. با پتوها پنجره‌ها را مسدود کرده بودیم و با یک چراغ ۱۲ولتی که از باتری لندرور تغذیه می‌شد، روشنایی داشتیم.» راننده به تهران برگشت، اما چهار کارشناس دیگر در هفت‌تپه ماندند تا کار را به نتیجه برسانند: «علاوه‌بر لندرور یک ماشین سیمرغ بدون چراغ متعلق به وزارت فرهنگ و هنر سابق هم آنجا داشتیم که با همین‌ها تردد می‌کردیم.


بیشتر بخوانید: خدمت شبانه روزی پرستاران و نیرو‌های فوریت پزشکی در روز‌های حمله اسرائیل/ مشکلات آنها را فراموش نکنید


«غلام رستگار»، رئیس کتابخانه شوش، راننده خودروی سیمرغ اداره فرهنگ و هنر شوش بود که جان بر کف زحمت رانندگی و جا‌به‌جایی ما را در سپیده‌دم روزهایی که به موزه می‌رفتیم، برعهده داشت. در تاریک و روشن اول صبح راهی می‌شدند برای بسته‌بندی آثار: «قبل از طلوع آفتاب وارد شوش می‌شدیم. می‌دیدیم که زنان عرب با زنبیل‌هایی که اندک دارایی‌شان بود، از دروازه‌های شوش خارج می‌شدند تا از مناطق جنگی دور شوند.»

 بسته‌بندی اشیا نمی‌توانست براساس اولویت و اهمیت اشیا صورت گیرد: «ما به‌طور رندوم اشیای موزه هفت‌تپه، شوش و انبارهای فرانسوی‌ها را که سال‌ها روی آنها مطالعه شده بود، بررسی و بسته‌بندی می‌کردیم. جالب بود که در آن زمان درهای موزه بر اثر انفجارهای حملات شکسته بود، اما کسی به اشیا دست نزده و همه‌چیز سرجای خودش بود. اشیا را در جعبه‌های چوبی که در کاوش‌ها برای انتقال تکه‌های سفال باستان‌شناسی استفاده می‌کردیم؛ قرار می‌دادیم و در ماشین سیمرغ می‌گذاشتیم تا از آن منطقه فرار کنیم. در طول مسیر چندبار دیدبان‌های عراقی به‌سمت ما تیراندازی کردند و چندین ترکش و تیر به خودروی ما برخورد کرد.»

نجات آثار تاریخی در منطقه جنگی

مهرکیان از روزهایی می‌گوید که هفت‌تپه هنوز جای امنی بود و اعراب زیادی از آنجا عبور می‌کردند تا از مناطق جنگی دور شوند: «ما با همراهی کارکنان فرهنگ و هنر، موزه‌ها و قلعه شوش، به آنها آب می‌دادیم و از آنها پذیرایی می‌کردیم.» کار اصلی آنها هنوز تمام نشده بود: «ما اشیا را با چیزهایی که در اختیار داشتیم، مثل پنبه و خرده‌کاغذ و این‌جور چیزها، مصون‌سازی می‌کردیم و در کارتن‌ها قرار می‌دادیم. وقتی کارتن‌هایی که از تهران آورده بودیم تمام شد، به ستاد کمک‌های مردمی که تازه تشکیل شده بود مراجعه کردیم، ولی به ما کارتن و وسایل بسته‌بندی نمی‌دادند و می‌گفتند: «بروید بابا، الان موقع جنگ است، شما آمدید آثار باستانی را نجات دهید؟!»

حتی از ستاد عملیاتی هم کمک خواستیم که جرثقیل برای جابه‌جایی چندتا از اشیای موزه بدهند، اما جواب شنیدیم: «حرفش را هم نزنید، مزاحم کار ما نشوید.» ما امکان ارتباط هم نداشتیم، در هفت‌تپه فقط یک خط تلفن عمومی وجود دارد که همیشه پر از سرباز بود. گاهی چندین ساعت، در صف می‌ایستادیم تا نوبت ما شود و بتوانیم با تهران تماس بگیریم و گزارش کارها را به زنده‌یاد مهندس شیرازی و دیگران بدهیم.» اشیا را بسته‌بندی و در کارتن می‌گذاشتند، به این امید که آنها را به تنها راه ارتباطی با تهران،
که راه‌آهن و از اندیمشک بود، برسانند: «به اندیمشک رفتیم، ولی حاضر نشدند به‌طور رسمی بپذیرند که ما می‌خواهیم اشیای موزه را ببریم به تهران.
طبق پروتکل‌هایی که داشتند، گفتند نمی‌توانند اشیای موزه‌ای را حمل کنند و نمی‌توانند این اشیا را در لیست بار ثبت کنند. مجبور شدیم یک واگن بزرگ را دربست کرایه کنیم و حتی اجازه ندادند از سیم سرب برای پلمب واگن استفاده کنیم.» اشیا به تهران رسیدند و تا زمان صلح هم در تهران ماندند. اما: «هیچ‌کجا از ما به هیچ شکلی تشکر نکردند که ما جانمان را کف دستمان گذاشته بودیم و رفته بودیم برای نجات این آثار. البته ما این کار را برای ایران و میراث‌فرهنگی ایران کردیم.»

از آثار شوش تا مفرغ‌های فلک‌الافلاک

هفت‌تپه و شوش تنها محل مأموریت مهرکیان و همکارانش نبود، آنها قصد داشتند تمام اشیایی را که در خطر بودند، نجات دهند؛ اما شرایط جنگی اجازه این کار را به آنها نداد: «قبل از حرکت به‌سمت تهران می‌خواستیم به آبادان برویم و اشیای موزه آبادان را هم بسته‌بندی و همراه اشیای هفت‌تپه منتقل کنیم. رفتیم آبادان، اما ما را به شهر راه ندادند؛ چون آنجا در محاصره بود. گفتیم با هلی‌کوپتر ما را ببرید، ولی ریشخندمان کردند. خلاصه که شرایط طوری بود که از نجات آثار موزه آبادان محروم شدیم. اما توانستیم آثار موزه هفت‌تپه، آثار طبقه‌بندی‌شده شوش، آثار موزه شوش، آثار رزرو شوش و هرچه به دستمان رسید را در کارتن‌ها بسته‌بندی و با ماشین‌ها از کوره‌راه‌ها بردیم اندیمشک و آنجا همان‌طورکه گفتم در قطار گذاشتیم و فرستادیم به تهران تا در جای امنی حفظ شوند.

خودمان هم از طریق خرم‌آباد رفتیم. اشیای موزه فلک‌الافلاک، که کلکسیونی از مهمترین اشیای مفرغی ایران در آن نگهداری می‌شود، در چند کارتن قرار دادیم و با همان لندرور آوردیم تهران.» او به یک حقیقت تلخ هم اشاره کوتاهی می‌کند؛ در روزهایی که آتش عراق بر سر ایران بود: «در آن وضعیت شاید اگر در این مسیرها که آثار را از خرم‌آباد به تهران و از هفت‌تپه به اندیمشک می‌بردیم، کشته می‌شدیم و اشیا به غارت می‌رفتند، اما خوشبختانه در شرایط خاص وظیفه‌مان را انجام دادیم.» حالا باز هم میراث‌فرهنگی ایران جنگی دیگر را تجربه می‌کند، امیدواریم که باز هم تدبیرها منجر به نجات این آثار از گزند جنگ شوند.

منبع: روزنامه پیام ما
ارسال نظر
قوانین ارسال نظر
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «اقتصاد24» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.
خواندنی‌ها
خودرو
فناوری
آخرین اخبار