اقتصاد۲۴- حمله قابل پیش بینی و انکار شده روسیه به اوکراین، تهاجمی از نوع سنتی و به سبک امپراطوریها است که در حریم امنیتی خود، حقوق ویژهای برای اعمال قدرت و مداخله نظامی قائل بودند. این سبک تهاجم مشابه تهاجمات سرزمینی عصر امپراطوران روس ایوان مخوف و پطرکبیر است. با این حال آنچه این واقعه را شگفت انگیز و متمایز از نمونههای مشابه تاریخی میسازد، وقوع آن نه در قرن ۱۷ یا ۱۸ میلادی و عصر امپراطوران که در هزاره سوم و قرن ۲۱ میلادی است.
حمله برق آسا روسیه به اوکراین با توجه به ابعاد و مختصات آن یعنی کشور مهاجم به عنوان یک قدرت جهانی موازنه طلب، کشور قربانی به عنوان خط مقدم غرب در برابر روسیه، درگیری نظامی مستقیم در عرصه جغرافیای سیاسی اروپا، مجاورت منطقه نبرد با زیرسیستمهای بحرانی در شرق و جنوب اروپا، غرب آسیا و حوزه بالتیک، ورود مستقیم مجموعه غرب به عرصه مناقشه با همه توان و ظرفیت سیاسی و امنیتی به جز کاربرد مستقیم نیروی نظامی؛ جملگی گویا و مؤید جهانی بودن بحران کنونی و دامنه دار بودن تبعات آن بر موازنه قدرت در سطح بین المللی است. در همین ابتدای شروع جنگ چند برداشت کوتاه و نظری از بحران کنونی را میتوان استنباط و استنتاج کرد:
۱/ اساس و بنیان سیاست جهانی و روابط بین الملل همچنان بر مفهوم و واقعیتی به نام "قدرت" استوار است. همانگونه که در دنیای اقتصاد "پول/ ارز معتبر" پایه و بنیان هرگونه تعامل و تبادل است و بدون پول معتبر و قدرتمند، فرد یا کشور مفلس و ورشکسته محسوب میشود، در بازار مکاره سیاست بین الملل نیز "قدرت" همان ارز قابل مبادله و ارزش آفرین (دارائی، ثروت و سرمایه) است و بدون قدرت، کشورها مفلس و بی دفاع تلقی میشوند؛ لذا همچنان طبق قاعده رئالیستی، قوی شدن و قدرت داشتن لازمه امن و آسایش است وگرنه در وضع طبیعی هابزی، که جنگ گرگها علیه گرگهاست و اصل تنازع بقاء و بقای اصلح حاکم است، ضعیف پایمال است.
۲/ در تفکر رئالیستی حاکم بر رهبران کشورها، به ویژه رهبران قدرتهای بزرگ، هدف اساسی دستیابی و افزایش و تحکیم امنیت ملی است و برای تحقق امنیت هر امری مجاز شمرده میشود ولو به قیمت نا امنی و عدم امنیت دیگری. قدرت و امنیت ربط وثیقی با یکدیگر داشته و بدون قدرت، امنیتی نیز وجود نخواهد داشت. در نگرش سنتی کماکان مهمترین ابزار کسب و ارتقاء امنیت، قدرت سخت افزاری و توانمندی نظامی است. اصل اساسی در تأمین امنیت، اصل"خودیاری و خوداتکائی" راهبردی است. ماجرای اوکراین تازهترین و عینیترین نمونه در نادرستیِ اتکاء به دیگران برای تأمین امنیت خود است. امنیت، خریدنی و وارداتی نیست.
۳/ مفاهیم اساسی قدرت، امنیت، خودیاری و خوداتکائی و کشور (دولت – ملت) به عنوان مهمترین کنشگر نظام بین الملل؛ تماما ًدر مناقشه جاری میان روسیه و اوکراین موضوعیت دارند. مفاهیم و کلیدواژه هائی که بنیان نظریههای رئالیستی بر آن استوار است؛ لذا نظریه رئالیسم به ویژه از نوع تهاجمی آن بهترین رهیافت نظری برای توضیح و تبیین جنگ اوکراین است. جان مرشایمر اندیشمند برجسته و از نظریه پردازان تئوری رئالیسم تهاجمی، سی سال پیش تهدید وجودی روسیه علیه اوکراین را مطرح و جنگ را پیش بینی کرده بود.
۴/ جنگ اوکراین همزمان عرصه نقض چهار قاعده آمره حقوق بین الملل یعنی"قاعده عدم توسل به/ کاربرد زور، قاعده حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، قاعده احترام به حاکمیت ملی و قاعده تغییرناپذیری مرزهای بین المللی" است. بر این مبنا، میتوان اوکراین را آوردگاه و آزمایشگاه بی اعتباری حقوق بین الملل قلمداد کرد و اثبات این معنا که حقوق بین الملل فقط در باره ضعفاء لازم الاجرا و لازم الاتباع است و قدرتهای بزرگ ولو با پرداخت هزینه، ابائی از نقض آن ندارند. طرفه اینکه یک حقوق دان روسی سالها پیش جملهای مشهور با این مضمون گفته که حقوق بین الملل به مثابه تار عنکبوتی است که گرچه موجودات کوچک را اسیر و مقهور میسازد، ولی در به دام انداختن عقابها ناتوان است.
۵/ سیاست بین الملل و بازی قدرت عرصه تجلی ارزشهای انسانی و اخلاقی نیست و در آن ارزش هائی همچون انسانیت، عدالت، صداقت و راستگوئی جائی ندارد؛ لذا از رهبران قدرتها انتظار رفتار انسانی و رعایت ملاحظات اخلاقی را نباید داشت. نقل است از هیتلرکه"فردای نبرد از فاتح نمیپرسند چرا دروغ گفته! " گوبلز استاد دروغ پردازی و پروپاگاندا، نامش در تاریخ ثبت شده است، نه بخاطر دروغ هایش بلکه به این دلیل که در طرف مغلوب جنگ قرار داشت. هر چند امروز نیز روش جنگ روانی و پروپاگاندا همچنان و با همان قوت و شدت از سوی طرفهای متخاصم و به خصوص قدرتها دنبال میشود.
۶/ جنگ اوکراین یکبار دیگر ناکارآمدی و بی اعتباری سازوکارهای بین المللی از جمله سازمان ملل و شورای امنیت در برقراری صلح و امنیت جهانی را اثبات کرد. سازوکارهای بین المللی آنجا که پای منافع امنیتی قدرتهای بزرگ به میان میآید، کاملا ً بی اثر و فاقد برندگی است به گونهای که حتی از عهده صدور یک بیانیه سیاسی و محکومیت لفظی نیز بر نمیآید. چنین است که دبیرکل سازمان ملل به عنوان نماد و نماینده بزرگترین و مهمترین سازمان بین المللی عاجزانه درخواست توقف جنگ را مینماید تا عجز خود را به نمایش گذارد.
۷/ جنگ اوکراین متأسفانه درستی گزاره"سلاح هسته ای، حد نهائی بازدارندگی" را به منصه ظهور رساند. امروز کمتر تحلیل گری هست که براین باور نباشد در صورت هستهای ماندن و حفظ هزاران کلاهک و بمب هستهای در اوکراین، روسیه امروز حتی فکر حمله به اوکراین را نیز از ذهنش نمیگذشت. سلاح هستهای عامل ثبات، رفاه و پیشرفت ملی و حافظ نظام حاکم نیست (همانگونه که در شوروی سابق نبود و در کره شمالی و پاکستان امروز نیست)، اما بدون تردید سلاح هستهای عامل بقاء کشور در مقابل دشمنان از طریق مکانیزم "بازدارندگی" است.
۸/ کشورها (دولت – ملت ها) علی الاصول در انتخاب شرکاء و دوستان خود و در اتخاذ راهبرد و رویکرد سیاست خارجی و جهت گیری به سمت بلوکهای قدرت آزادند. اما عقلانیت سیاسی حکم میکند که سیاست خارجی متناسب با وزن، جایگاه، توانمندی و از همه مهمتر موقعیت ژئوپلیتیکی و دوری و نزدیکی آن با کانونهای قدرت طراحی و تنظیم شود. یک سیاست خارجی بی محابا و بدون ملاحظه معیارهای مذکور، حتما ً سیاست خارجی سنجیده، متوازن و کارآمدی نخواهد بود. اوکراین کشوری خاص با موقعیت ژئوپلیتیک پیچیده است و در منطقه تصادم و تعارض قدرتهای بزرگ قرار گرفته و در طول تاریخ همواره مقهور همسایه شرقی برتر و قدرتمندتر خود بوده است. حال که در یک بزنگاه تاریخی و به مدد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دستاورد بزرگ استقلال سیاسی و تشکیل یک دولت – ملت مستقل نائل شده، میبایست به حکم عقلانیت سیاسی و منطق قدرت، سیاست هوشمندانه موازنه مثبت را در پیش میگرفت و با در غلطیدن به دامن طرف مقابل، موازنه را به ضرر همسایه تاریخی قدرتمندش بر هم نمیزد.
بیشتر بخوانید: دیلی تلگراف: آیا پوتین بیمار است؟
نمونه بسیار موفق ایستادن در میانه تخاصم قدرتهای بزرگ و مدیریت هوشمندانه و غیرتحریک آمیز صحنه منازعه، کشورآلمان است که در اوج جنگ سرد دو ابرقدرت آمریکا و شوروی و در حالی که رسما ً به اردوگاه سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی غرب تعلق داشت، در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی ویلی برانت صدراعظم این کشور مبدع و منادی سیاست نگاه به شرق Ostpolitik شد. در شرایط کنونی نیز چنین بازی هوشمندانه و ظریفی را از سوی جمهوری آذربایجان شاهدیم که از یک سو با اتکاء به حمایتهای نظامی و امنیتی شرکای غربی اش توانست موازنه قدرت در قره باغ را به نفع خود تغییر دهد و از سوی دیگر با روسها پیمان همکاری امنیتی ببندد.
۹/ حدود سی سال پیش مفهومی تازه به نام قدرت نرم وارد ادبیات روابط بین الملل شد. جوزف نای به عنوان واضع مفهوم یا نظریه قدرت نرم، بعد تازهای از قدرت را تئوریزه کرد که مکمل قدرت سخت بوده و هدفش جلب و جذب و تأثیرگذاری مثبت بر افکارعمومی است. امروزه نیز از ترکیب قدرت سخت و نرم و پیدایش یک قدرت برتر به نام قدرت هوشمند سخن به میان میآید. جنگ اوکراین نشان داد اولا ً بزرگترین منبع قدرت کشورها، کماکان قدرت سخت افزاری آن و به خصوص اقتدار نظامی است و قدرت نرم نهایتا ً یک منبع تبعی و کمکی است و نه جایگزینی برای قدرت سخت. ثانیا ًچنانچه منافع امنیتی اقتضا نماید میتوان از قدرت سخت به عریانترین شکل ممکن استفاده کرد، ولو به قیمت خدشه دار شدن اعتبار و حیثیت ملی، یا همان چیزی که به قدرت نرم شهرت یافته است. ثالثا ً شاید بتوان با کاربست هنرمندانه و دقیق قدرت نرم به نفوذ بر افکار و اذهان دست یافت، ولی برای سلطه و غلبه بر طرف مقابل، فقط قدرت سخت نظامی به کار میآید.
۱۰/ مشهور است هیچ جنگی برنده و پیروز ندارد. اما میتوان برای جنگ غالب و مغلوب تعیین کرد. بر مبنای قاعده "الحق لمن غلب" (The right The might,) این طرف غالب است که شرایط پایان جنگ و قواعد پس از جنگ را وضع نماید. اما آنچه مسلم است این که در هر جنگی بزرگترین بازنده، مردم و ملتها هستند. اینک این مردم روسیه هستند که بایستی تاوان تحریمها و محدودیتها را بپردازند و مردم اوکراین که زخم جنگ تا نسلها در جسم و روح شان باقی خواهد ماند.
بعد التحریر:یک نکته مطایبه آمیز نیز میتوان بر این یافتهها و بافتهها افزود و آن اینکه شومنها و کمدینها رهبران خوبی برای اداره کشور و دفاع از منافع مردم نیستند. میدان سخت و پیچیده سیاست، عرصه مطایبه و طنازی نیست. قدر مسلم اگر به جای ترامپ ِشومن و زلنسکیِ کمدین، رهبرانی فهیم و فکور و فرهیخته همچون رهبران آلمان پس از جنگ، بر سرکار میآمدند، شاید دست کم مردم شان رنج کمتری متحمل شده و تاوان کمتری به خاطر سیاستهای نابخردانه و غلط رهبران شان متحمل میپرداختند. پوپولیستها رهبران خوبی در دفاع از منافع مردم نیستند.
منبع: دیپلماسی ایرانی