اقتصاد۲۴- فردای پس از فروپاشی دیوار برلین که همه سرمست از پیروزی لیبرال دموکراسی بر رژیمهای تمامیت خواه حاکم بر شرق اروپا بودند، به مخیله کسی خطور نمیکرد که بار دیگر یک پایتخت اروپایی عرصه تاخت و تاز تانکها شود. اتحادیه اروپا بزرگتر شد، کشورهای بیشتری دموکراتیک شدند و پرچین و گل و کافههای شاعرانه که چیدمان میزهایشان نیمی در یک کشور و نیمی در کشور همسایه قرار داشت، جای دیوارها و سیم خاردار و دیگر علائم مرزی را گرفتند.
همه متفق القول بودند که دیگر جنگی در اروپا رخ نخواهد داد و جنگ داخلی خونبار بالکان در اوایل دهه نود، استثنایی متعلق به گذشته و بخشی از پیامدهای سقوط کمونیسم تلقی میشد.
این خوش بینی تا جایی بود که غالب دولتهای اروپایی به کاهش شدید بودجههای دفاعی روی آورده و ارتش هایشان را در حد نیروی پلیس و گارد مرزی تنزل دادند.
نظریه صلح دموکراتیک کانت پر و بال بیشتری یافت و اتحادیه اروپا و منطقه یورو که نمود اوج درهم تنیدگی اعضا بود، به عنوان مصداق بارز آن تصدیق شد.
انقلابهای ۱۹۸۹ که به سلطه کمونیسم بر نیمی از اروپا پایان دادند، طلیعه پایان زودهنگام قرن تلقی میشد. "قرن بیستم کوچک" مطابق یک دوره بندی تاریخی پرطرفدار، عصری بود که با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه آغاز و با سقوط آن پایان یافت. مکمل این نظریه، قرن نوزده بزرگ بود که با انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ آغاز و با شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ خاتمه یافت. بر اساس این نگاه رمانتیک اروپامحور، قرن نوزده طولانی، به نوعی دوره کودکی بشر مدرن و قرن بیست کوچک، زمان جوانی پر شر و شور آن بوده و اینک هنگامه تعقل و پختگی است! غربیها البته این خوش بینی را به تمام جهان تسری نمیدادند، اما میگفتند اروپا ویترین جهان است و تقدیر تاریخ و پدیده جهانی شدن به عنوان پیشران آن، سرانجام دنیا را به این سمت میبرد.
بیشتر بخوانید: واکنش بازارها به آتش بس موقت در اوکراین/ طلا روی مرز کانال ۲ هزار دلار
حداقل یک دهه است که در ذیل تحولات تازه و رخدادهای خلاف عادتی، چون خیزش چین و ظهور هند، قدرت گیری مجدد روسیه، افول ناتو و فرسایش روابط فراآتلانتیکی که آغاز عصری نو را نوید میدهند، صداهایی شنیده میشود که درباره بازگشت قرن نوزده هشدار میدهند!
عمدتا از این لحاظ که نظام بین المللی لغزنده و ژلاتینی امروز، به تمامی گنجایش تحولات بیشتر و یک ساختار جدید موازنه قوا را ندارد و ممکن است ناخواسته و سهوی، مانند جنگ جهانی اول، آتش جنگی بزرگ روشن شود.
به جرات میتوان گفت هیچ چیز به اندازه حمله امروز روسیه به اوکراین این فرضیه را تصدیق نکرد. روسیه معمایی است که از قرن نوزده گریبانگیر اروپا شده است. نه آن قدر کوچک است که با قلمداد شدن به عنوان قدرتی اروپایی، سامان گیرد و نه آن قدر بزرگ که قدرتی عالم گیر تلقی شود.
دوتوکویل اندیشمند فرانسوی دویست سال پیش به نحوی پیامبرانه پیش بینی کرده بود که در قرن بیستم، آمریکا و روسیه قدرتهای عمده جهان خواهند شد.
این پیشگویی تحقق یافت، اما در پایان روسیه مقهور اقتصاد ضعیف و استبداد سیاسی اش شد و چند دهه به محاق رفت. این بختک با همان مختصات دوباره برگشته و دومین کشور بزرگ اروپا را به عنوان نخستین تجربه جدی کشورگشایی جدیدش انتخاب کرده است و شواهد و قرائن میگوید تا چند روز دیگر افسران روسی دولت دست نشانده خود را در کی یف مستقر میکنند. این هجوم نه با سرکوب قیام بوداپست در ۱۹۵۶ و بهار پراگ در ۱۹۶۸ قابل قیاس است و نه حتی با اشغال افغانستان در ۱۹۷۹؛ بلکه درست مانند حمله آلمان نازی به لهستان است و به همان اندازه مبین آغاز عصری تازه و دستورکارهای نو و بازاندیشی در مفروضات قبلی است.
با این وصف عصری که از نوامبر ۱۹۸۹ آغاز شد، امروز خاتمه یافته است، سده جدید، هزاره جدید، پایان تاریخ و تمام واژگانی که بیانگر سرخوشی رمانتیک انسان غربی بود، عملا در قالب "قرن بیست و یک مصغر" تحقیر و منقضی شده اند. کشورگشایی وقیحانه روسیه، پایان قرن ۲۱ تحقیر شده و آغاز دورانی تازه است. بر خلاف نظریاتی که معتقدند جنگ سرد جدید، به کلی فاقد درونمایههای ایدئولوژیک است، معتقدم که نمیتوان اهمیت رقابت دو مدل اقتدارگرایی و لیبرال دمکراسی و رویارویی اجماع پکن و اجماع واشنگتن را نادیده گرفت و به ملاحظه وجوه ژئوپلتیک و استراتژیک آن بسنده کرد.
دیپلماسی قایقهای توپدار بازگشته و تاریخ هم نشان داده همیشه سیر آن خطی نیست و برخی اوقات اسیر دوربرگردانهای خطرناک میشود. درست است که نمیتوان با قطعیت تمام پیامدهای گوناگون این حمله را از حالا پیش بینی کرد، اما یک نکته روشن است: اگر روسیه بدون مجازات در برود و قدرتهای غربی نتوانند آن را به نقطه اول باز گردانند، جهان عملا به دوران صلح مسلح میان سالهای ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۴ بازگشته است.
منبع: دیپلماسی ایرانی