اقتصاد۲۴- دکتر علی محمد حاضری، جامعه شناس و استاد جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس معتقد است که آنچه موجب ناآرامی و اعتراض بسیاری از مردم می شود به این مساله بر می گردد که لایه های مختلف و کثرت بسیاری از جامعه از اوضاع اقتصادی و نا به سامانی های اقتصادی رنج دیده اند و ناراحت و عصبانی هستند. بر درد این افراد به شدت رنجدیده، عصبی و ناراحت، «تحقیر» نیز اضافه شد. در حقیقت موج نا آرامی های اخیر به این دلیل بود که این مردم آسیب دیده از شرایط نابه سامان اقتصادی، از نظر فرهنگی و هویتی نیز تحقیر شده بودند.
وی می گوید: بزرگترین بحران اینجاست که بخش های مهمی از حاکمیت خود را به دور از مشکل می داند و مدام گفته می شود که مشکلی نداریم و مشکل اصلی این است که دیگران نمی خواهند پیشرفت های ما را به رسمیت بشناسند یا به عبارتی مشکل ما، وجود پیشرفت های ماست!!! چطور می شود به جامعه ای که صبح تا شب درگیر مشکلات است، بگویید اشتباه می کند و مشکلی نداریم! و چون در همه حوزه در حال پیشرفت هستیم، ما را با مشکل مواجه می کنند؟! جامعه چنین رویکردی را نمی پذیرد.
دکتر حاضری تأکید دارد که در شرایط فعلی هم به امید نیاز داریم و هم امید واهی اثر معکوس می دهد. به همان اندازه ای که امید اثربخش است، وعده های امید واهی دادن یا ایجاد امیدهایی که مقدمه آن فراهم نیست، اثر تخریبی دارد. شکی نیست که اگر به مردم امید دهیم در عرصه های بسیاری موثر است و احساس نا امیدی، خسارات فراوان و گسترده ای بار می آورد. در حال حاضر به امیدهای حقیقی نیاز داریم و حتماً باید در این مسیر حرکت کنیم.
متن کامل گفت وگو با دکتر حاضری را می خوانید:
* تحلیل های مختلفی درباره ریشه ها و دلایل نا آرامی ها اخیر مطرح شده است، دلایل و ریشه اعتراضات را مربوط به چه مسایلی می دانید و معتقدید پس از گذشت چندین ماه از ناآرامی ها و حوادث اخیر، نگاه جامعه در ابعاد مختلف چه تغییری یافته است؟
ما ایرانیان، در یک صد سال پس از مشروطه برای نجات و سعادت جامعه تلاش کردیم، اما موفق نبودیم. سپس خواهان این امر بودیم که سعادت و نجات را با رویکرد اسلام گرایانه جست وجو کنیم و در انقلاب اسلامی، موفقیت چشمگیر این رویکرد را شاهد بودیم؛ اما در اعتراضات اخیر جامعه نسبت به اصل این موضوع واکنش نشان داد.
در سالهای اخیر اعتراضات بسیاری داشتیم، ولی متأسفانه یکی از بدترین تلقی های اعتراضات اخیر، این است که برای اولین بار، بخشی از جامعه که با اسلام حقیقی و ناب آشنایی ندارد با توجه به برخی از قرائت ها و سوء استفاده ها از اسلام، گویی نسبت به اصل توانایی اسلام برای اداره جامعه واکنش نشان می دهد و از سوی نسل جوان یک نوع سرخوردگی و وازدگی راجع به این نگاه که مدعی رویکرد اسلام گرایانه برای اداره جامعه است، شکل می گیرد و به نظرم این پیام از همه شعارهای تند و تیز و ساختارشکنانه بدتر است.
من ریشه اصلی این موضوع را در تفاوت دو گفتمان و قرائت از اسلام می دانم و این پرسش را مطرح می کنم که «کدام اسلام، جاذب و نجات بخش بود که در سال 56 – 57 از زبان امام خمینی(ره) و نسل روحانیت روشن ضمیر طرح شد. و کدام اسلام به یک معنا دافعه ایجاد می کند و جاذبه لازم را ندارد.»
اگر امروز بخواهیم این دو گفتمان از اسلام را شفاف مطرح کنیم، یکی گفتمان «جمهوری اسلامی» است که قصد دارد اهداف خود را از طریق جمهوریت دنبال کند. دوم: اسلامی که قصد دارد اهداف خود را از طریق تحمیل و با ادعای «حکومت اسلامی» پیگیری نماید. ظاهر این دو گفتمان شبیه هم است، ولی گفتمان «حکومت اسلامی» جوهره حق حاکمیت انسان بر سر نوشت خویش را نفی می کند.
خداوند این حق را به بشر سپرده که خودش بر خودش اعمال حکومت کند، اما در گفتمان، حکومت اسلامی این حق از بشر سلب شده است. حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان، تبدیل شده به حق حاکمیت دیگرانی که خود را صاحب صلاحیت می دانند و فکر می کنند مردم در تبعیت و اطاعت از آنها به نجات می رسند! همین جا به جایی، جامعه و نظام سیاسی را از جامعه براساس آزادی و انتخاب مردمی که با اراده خود، حکومتشان را تعیین می کنند، تبدیل می شود به مردمی که در تبعیت از دیگران سرنوشت خود را تعیین می کنند.
بیشتر بخوانید: نتایج پژوهش درباره اعتراضات ۱۴۰۱؛ اکثریت خواهان حکمرانی جدید هستند
در عصر جدید هر نوع قرائت این چنینی از اسلام که معتقد است مردم، قدرت تشخیص ندارند و دیگرانی قیم آنها هستند و برای آنها تعیین تکلیف می کنند، دافعه دارد. قرائتی که در سال های اخیر از سوی برخی با ادعای حکومت اسلامی معرفی می شود دارای چنین جوهره ای است و پیام های خاص خود را دارد و بیش از همه موجب وهن اسلام می شود.
در سال ۵۶ – ۵۷ اسلامی از سوی امام (ره) مطرح شد، که همه مطلوبیتهای ایدئولوژیهای مترقی روز در این قرائت از اسلام مندرج بود یعنی اسلامی که سال ۵۶ – ۵۷ و قبل از آن، توسط امام (ره) مطرح شد و مورد قبول مردم قرار گرفت، اسلامی بود که در آزادیخواهی و حق تعیین سرنوشت انسان بر خود، هیچ کسر و کمبودی نسبت به ایدئولوژیهای رقیب نداشت؛ این اسلام قائل به خردورزی، به کارگیری عقلانیت و خرد بشری و عقل جمعی در اداره جامعه، عدالت خواهی، نفی شکافهای طبقاتی و به رسمیت شناختن نیازها و ضرورتهای اولیه زندگی برای همه آحاد مردم بود و در نفی تبعیضهای مختلف قومی، جنسیتی و مذهبی از همه ایدئولوژیهای دیگری که شناخته شده بود، مدعی بود بهتر عمل میکند، اما متأسفانه آنچه امروز ذیل این قرائت از حکومت اسلامی ارایه میشود، در بسیاری از اصول دچار نقصهایی جدی است چرا که برای مردم حق آزادی و حق برابری شهروندی قائل نیستیم؛ نه تنها عدالت را نمیتوانیم تأمین و تضمین کنیم بلکه بدترین نوع فسادها و نابرابری اقتصادی را در ذیل عنوان ساختار اقتصادی اسلامی به وجود آوردیم.
یکی دیگر از دستاوردهای انقلاب «استقلال» بود. ما کشوری هستیم که براساس شعار «نه شرقی و نه غربی»، یوغ بندگی قدرت ها را از روی دوش ملت برداشتیم، فارغ از اتهام های درست یا نادرست، اما قطعاً در سال های بعد از انقلاب در بُعد استقلال از قدرت ها و حکومت ها از رژیم شاه وضعیت بهتری داریم ولی اخیرا دچار چرخش ابهام آوری به سمت روسیه و چین شدیم.
معتقدم همه برکات و جذابیتهای قرائتی از اسلام که در سال ۵۶ – ۵۷ موج اقبال ایجاد کرد و مصداق آیه «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً» شد و همه به این جریان پیوستند، با تغییر این قرائت از اسلام به قرائت حکومت اسلامی، گویی به مفهومی نظیر «یَخرُجُونَ مِن دینِ اللهِ اَفواجاً» دچار شدیم و حوادث اخیر نشان دهنده و گویای همین تغییر است.
* معتقدید مهم ترین مطالبه و خواسته معترضان مربوط به چه مسایلی است؟
معترضان در سالهای اخیر چندین مطالبه داشتند. یک مطالبه مربوط به مسایل معیشتی و اقتصاد است و شکی نیست که لایه های مختلف و کثرت بسیاری از جامعه از اوضاع اقتصادی و نا به سامانی های اقتصادی رنج دیده اند و ناراحت و عصبانی هستند.
بر درد این افراد به شدت رنجدیده، عصبی و ناراحت، «تحقیر» نیز اضافه شد. در حقیقت موج نا آرامی های اخیر به این دلیل بود که این مردم آسیب دیده از شرایط نابه سامان اقتصادی، از نظر فرهنگی و هویتی نیز تحقیر شده بودند.
* جامعه ایران به چه صورت در ابعاد فرهنگی و هویتی، تحقیر شد؟
همین اصرار و تأکید بر اینکه هر بخشی از مردم که از الگوی رایج رسمی حکومتی در ارزش ها و فرهنگ تبعیت نمی کنند، مجرم هستند و در واقع باید با این افراد برخورد انتظامی شود. من نمونه این تحقیرها و بی اعتنایی ها را پیش از داستان فوت مرحومه مهسا امینی، در ماجرای خانم سپیده رشنو می بینم؛ «بین دو شهروند در یک اتوبوس اختلافی پیش آمد، اما تمام حاکمیت در پشت یک سوی این دعوا قرار می گیرد و طرف مقابل را به تمام معنا لگدمال می کند و در تلویزیون رسمی او را به اعتراف و اعلام خطا وادار می کند در حالی که کبودی چشم هایش می گوید که تحت چه فشاری اعتراف کرده است.»
نمونه دیگر آن صحنه ای است که مادر دختری جلوی ماشین گشت ارشاد را می گیرد و فریاد می زند که دخترش بیمار است و مأمورین هیچ توجهی نمی کنند. همه این نمونه ها نشان دهنده این است که یک سبک دیگری از زندگی شکل گرفته و تمام قدرت حاکمیت برای مقابله با آن به میدان آمده و قائلین آن را سرکوب، منکوب و تحقیر می کند.
برای تبیین بیشتر این امر، به نمونه ای اشاره می کنم؛ خانم مهسا امینی یک دختر کُرد شهرستانی که برای تعطیلات آخر تابستان به تهران آمده بود و در یک فضای خانوادگی حضور داشت، اگر هم بپذیریم که یک دختر شهرستانی ممکن است وقتی که از شهرستان خود جدا شده، به نوعی احساس کند که یک نوع قدرت لاابالی گری دارد، اما این دختر در حضور برادرش چنین حسی ندارد.
همه دیدیم پوشش خانم امینی طبق فیلم منتشر شده، اصلاً نشانه یک نوع لاابالی گری که قابل اعمال قانون به مفهوم برخورد آمرانه باشد، نبود، اما شاهد بودیم که با این خانم چگونه برخورد شد؛ نکته مهم در این جریان اینکه همیشه در همه نظام ها، سطحی از تخلف یا اشتباه مأمورین اتفاق می افتد، اما بدترین رویکرد این است که گویی حاکمیت قائل نیست به اینکه ممکن است اشتباه و تخلف از سوی او باشد بلکه سرسختانه می خواهد بگوید که هیچ اتفاقی رخ نداده و گویی همه چیز درست بوده و این بی اعتنایی مطلق به کل مطالبه اجتماعی است.
به هر حال تصور جامعه بر اساس چندین مورد که از گذشته شاهد بوده است، نسبت به اقدامات حاکمیت، بدبین است و فکر می کند که حاکمیت مقصر بوده است، برای رفع این بدبینی ها، حاکمیت باید ساز و کارهای اعتماد آفرین را به کار بگیرد و صادقانه به مردم این اطمینان را بدهد که از جانب حاکمیت هیچ اتفاقی نیفتاده است، اما متأسفانه بسیاری از عوامل حاکمیت و نهادهای رسمی به هیچ وجه تن به ضرورت این اعتماد آفرینی نمی دهند و حداکثر توضیحی که می دهند این است که مردم را به گزارش نهادهای رسمی مربوطه، ارجاع می دهند و در این ماجرا اولین توضیح، نمایش فیلم تقطیع شده ای است که باز هم این نحو عمل کردن در ارایه فیلم، بی اعتماد آفرین بود و سوء ظن ها را تشدید کرد.
پس از آن گفته شد که از طریق گزارش پزشکی قانونی، عمل خواهد شد. آنچه سبب اعتماد آفرینی جامعه می شد این بود که نهادهای رسمی اجازه دهند، این گزارش پزشکی مقداری جلوه بی طرفانه تری پیدا کند مثلاً در این هیأت پزشکی، یک پزشک معتمد خانواده و یک پزشک معتمد جامعه پزشکی کشور حضور داشته باشند، ولی ظاهرا به این مساله هم عمل نشد و مشخص است که وقتی اعتمادآفرینی صورت نمی گیرد، بر خشم های جامعه به شدت عصبانی از شرایط عام اقتصادی، افزوده می شود.
نکته دیگر اینکه همه این اتفاقات و بی توجهی به ضرورت اعتماد آفرینی به جامعه در شرایطی انجام می شود که چندین سال است جامعه را در خوف و رجاء رفع تحریم ها و حل مساله مناسبات بین المللی نگه داشتیم و یکباره در دوره ای، معلوم شد مذاکرات به بن بست رسید و همه این روزنه های امید بسته شد و جامعه به این نتیجه رسید که بنا نیست اقتصاد، فرهنگ و مناسبات بین المللی تغییر کند و قرار نیست کسی بگوید که ما اشکالی داریم.
به نظرم بزرگترین بحران اینجاست که بخش های مهمی از حاکمیت خود را به دور از مشکل می داند و مدام گفته می شود که مشکلی نداریم و مشکل اصلی این است که دیگران نمی خواهند پیشرفت های ما را به رسمیت بشناسند یا به عبارتی مشکل ما، وجود پیشرفت های ماست!!!. چطور می شود به جامعه ای که صبح تا شب درگیر مشکلات است، بگویید اشتباه می کند و مشکلی نداریم! و چون در همه حوزه در حال پیشرفت هستیم، ما را با مشکل مواجه می کنند؟! جامعه چنین رویکردی را نمی پذیرد.
نکته دیگر اینکه بسیاری نهادهای واسطی که ممکن بود به مردم اعتماد آفرینی کنند، محدود یا حذف شدند، تقریبا رسانه بی طرف و معتبری باقی نمانده و حزب فعالی وجود ندارد و همچنین عموما به حزب و رسانه ای اجازه داده نمی شود که از زبان مردم حرف بزنند. این مسایل روی هم تلنبار می شود و اعتراضات و نا آرامی ها را به وجود می آورد.
در این میان از همه بدتر اینکه به جای همه چیز، راه حل مساله در استراتژی مهار و سرکوب دیده می شود؛ گمان می کنند که اگر توانستند نا آرامی را جمع کنند، مساله حل می شود در صورتی که ریشه و زمینه های اصلی اعتراضات برطرف نشده است.
در بسیاری از کشورها بگونه ای عمل میشود که این سطح از نارضایتی ها پیش نیاید و پیش از وقوع تظاهرات اعتراض آمیز، زمینه های آن را برطرف می کنند و اگر موفق به رفع این زمینه ها در همان زمان نشدند، جمع کردن میدانی اعتراضات حتماً ابزار و مقدمه می شود برای اینکه به حل مساله بپردازند؛ اما در کشور ما این چنین نیست، گمان می کنند که اگر موفق به سرکوب شدند، دو اقدام انجام داده اند، یکی اینکه مساله را جمع کردند و دوم اینکه ثابت کردند مشکلی نبوده است.
بر این اساس اگر اعتراضات ادامه نیافت بدین معناست که سرنخ ها را خفه کردیم و دیگر مشکلی نداریم و بنا نیست اصلاحی انجام شود. این نگاه و تلقی حکایت از این می کند که ما حتی با فرض مهار کردن اعتراضات اخیر چشم اندازی برای حل مساله نداریم و وقتی چشم اندازی برای حل مساله نداشته باشیم، منطقاً باید انتظار داشته باشیم که چه بسا دیر یا زود با موج دیگری از این اعتراضات به دلیل موضوعات دیگری مواجه شویم و این امر اصلاً چشم انداز مناسبی برای جامعه ایران نیست.
* معتقدید در چه صورتی جامعه معترض به آرامش خواهد رسید و باید از سوی حاکمیت و جریان های مختلف چه اقداماتی صورت گیرد؟
اولین مساله این است که اراده حل مساله را در اصلاح نظام مدیریت حاکم بر جامعه ببینیم و به سازو کارهای حل مساله توجه کنیم؛ بدین صورت که هم وعده حل مساله داده شود و هم به ساز و کارهای آن اعتنا گردد، اما در حال حاضر هیچ کسی وعده حل مساله را نمی دهد و گویا هیچ ساز و کار اعتماد آفرینی برای حل مسایل وجود ندارد لذا حداکثر می توانیم اثربخشی رعب آفرینی دستگاه های سرکوب را ببینیم که البته این نوع از اثربخشی همیشه «موقت» بوده است.
* نقش نهاد روحانیت در اعتراضات اخیر را چطور ارزیابی می کنید؟ آیا روحانیت توانست نقش موثر و سازنده ای داشته باشد و آنطور که باید و شاید به وظیفه و رسالت خود عمل کند؟
یک مزیت برجسته ای که از قبل از انقلاب برای نهاد روحانیت شیعه وجود داشت و در فرایند انقلاب هم به عنوان عامل موثر در پیروزی انقلاب بود، این بود که روحانیت در مظالم و جرایم حکومت که شخص شاه و رژیم شاه باشد، مسئول شناخته نمی شد. یعنی هیچ ظلمی نبود که در جامعه اتفاق بیفتد و بتوان آن را به روحانیت نسبت داد و یا ادعا کرد که روحانیت به این ظلم راضی است و تنها تفاوت در این بود که خیلی ها ناراضی بودند اما برخی با شجاعت ابراز نظر مخالف می کردند و برخی هم این شجاعت را نداشتند.
امروز به صحیح یا غلط نگاه ها نسبت به بسیاری از روحانیت تغییر کرده است، از نظر برخی از مردم سرمنشأ بعضی از اتفاقات به دیدگاه، عملکرد و رویکرد بخشی از روحانیت بر می گردد؛ اما حقیقتاً برخی از اتفاقات و عملکردها به بخشی از روحانیت منتسب است و با واسطه این مشکلات به روحانیت نسبت داده می شود لذا ما برخلاف سالهای ماقبل انقلاب که روحانیت عمدتاً به عنوان یک پناهگاه اجتماعی مردم بود و مردم برای مظالم خود به روحانیت پناه می بردند، چنین پناهگاهی امروز برای مردم متصور نیست.
بخشی از روحانیت در نقش توجیه کننده و حمایت کننده آنچه مردم آنها را ظلم به خود می دانند، شناخته می شوند و بخشی هم نقش ملجأ و محل رجوع مردم برای طرح دردهایشان نیستند لذا هیچ یک از این دو اتفاق نمی افتد و به این صورت سرمایه عظیم و تاریخی روحانیت شیعه در ایران در معرض آسیب جدی قرار گرفته است.
* روحانیت برای اینکه به میان مردم برگردد، در شرایط فعلی باید چه تغییر رویکردی، دیدگاهی و عملکردی داشته باشد؟
روحانیت بایستی از موضع کارشناس و متخصص دین، تفسیرهای توجیه کننده حاکمیت را به نقد بگذارد. روحانیت باید بتواند درخصوص تصمیماتی که نظام تصمیم گیری اقدام و اجرایی می کند و مردم را تحت فشار قرار می دهد، استدلال هایی با منطق علمی و فقهی داشته باشد و چنانکه این تصمیمات به نوعی ظلم به مردم است، آن را با شجاعت بیان کند.
به عنوان نمونه در قضایای اخیر که به احکام قضایی منتسب به اسلام در برخورد با متخلف و معترض یا اغتشاشگر مطرح شد. بالاخره مردم در این جامعه شاهد هستند که کسانی اسلحه به دست می گیرند و مشخصاً کسی مثل حجاریان را ترور می کنند، ولی حکم آنها اعدام نیست ولی کسان دیگری با اقدامات به مراتب خفیف تری محکوم به اعدام می شوند؛ روحانیت کارشناس همین اظهار نظر هاست، باید به صحنه بیاید و این نوع برخوردهای دوگانه را روشن کند.
مساله دیگر اینکه، روحانیت بایستی شجاعت و صراحت داشته باشد که رویکردها، سیاست ها و اقداماتی که در جامعه نارضایتی آفرین است و گرفتاری برای مردم درست کرده را با صراحت نقد کند البته برخی از روحانیون با تأخیر اشاراتی کردند، اما به دلیل تأخیر زیاد و در لفافه گفتن، نقش آفرینی روحانیت در برابر ظلم ها در میان مردم آنطور که باید دیده نمی شود.
* یکی از مباحثی که بعد از نا آرامی های اخیر بیش از گذشته مطرح شد، ضرورت شکل گیری گفت وگوی ملی بود. چرا تا به امروز این گفت وگو ها در سطح ملی صورت نگرفت؟ موانع و پیش نیازهای شکل گیری گفت وگوی ملی چیست؟
گفت وگو مقدماتی لازم دارد و اگر می خواهیم با دیگری گفت وگو کنیم، باید این احتمال را بدهیم که در استدلال های من خدشه ای است و در گفت وگو، این خدشه برای من روشن می شود یعنی بایستی این احتمال را بدهم که در گفت وگو دیدگاه من اصلاح شود. این نگاه، هم شما و هم طرف مقابلتان را به عنوان یک ظرفیت ذهنی برای گفت وگو آماده می کند و فرض اینکه استدلال من کمک کند، وجود دارد؛ اما در جامعه ما چنین نگاهی کمتر دیده می شود. ما یک خود حق پنداری مطلق داریم که حداکثر از گفت وگو در این جنبه و برای ارشاد دیگران، استفاده می کنیم لذا اگر قرار نیست در گفت وگو خودمان اصلاح شویم، با این نگاه، طرف مقابل هم نمی تواند این تصور را داشته باشد که از طریق گفت وگو خطای شما را متذکر شود یا اثرگذاری لازم را داشته باشد.
نکته دیگر اینکه برخی از گروه ها و افراد هیچ نوع نقشی برای گفت وگو قائل نیستند. حتی در مواردی که به طور رسمی موضوع گفت وگوی آزاد مثل کرسی های آزاداندیشی در دانشگاه ها را مطرح کردیم، در فضای نخبگی و دانشگاهی هم به لوازم این نوع از گفت وگو عمل نکردیم. گفت وگو در نظام دانشگاهی یعنی کسی نظری دهد که عده ای نمی پسندند و باید تمام تاوان ها و هزینه هایی آن را بپردازد لذا گفت وگویی که در آن جسارت و آزادی نقد نباشد، گفت وگو نیست.
* برخی معتقدند که با توجه به حوادث چندین ماه گذشته، باید جامعه ایران را به قبل و بعد از نا آرامی های اخیر تقسیم کنیم، برای جامعه ایران بعد از نا آرامی ها، چه آینده ای متصور هستید؟
نرخ و میزان نارضایتی و اعتراض در کشور قاعدتاً برای چشم و گوش های بسته بیشتر نشان داده شد و کسانی که اهل تحلیل و اطلاعات بودند، می توانستند از کانال های تحلیلی میزان نارضایتی مردم را به دست بیاورند.
نکته دیگر اینکه بسیاری از مردمی که اعتراض نمی کنند، در داوری بین معترض و برخوردی که با آنها می شود، چه بسا طرف معترض را می گیرند و این نشان از گستره فضای اعتراضات دارد و کمترین جلوه ای از همسویی و همدلی با اعتراض است. اگر با این ملاحظات جامعه قبل و بعد از این اعتراضات را در نظر بگیریم، تفاوت اصلی و مهم، آشکارسازی میزان نارضایتی های موجود در جامعه است؛ به طوری که میزان نارضایتی به مراتب بیشتر از قبل نشان داده می شود.
اما در نقطه مقابل، جریان اعتراضات نشان داد که بخش مهمی از همین مردم ناراضی، به هر قیمتی حاضر نیستند اعتراضشان را در هر شرایطی دنبال کنند و این اعتراضی که در آن یک حد نسابی از امید، بهبود اوضاع، حفظ استقلال و تقویت کشور نباشد، برای بخش مهمی از معترضین و ناراضیان هم قابل پذیرش نیست؛ این دستاورد بسیار بزرگی بود و گویای تفکر اشتباه برخی است که همه ناراضیان را با همه براندازان مساوی می گرفتند؛ باید توجه داشت که حجم ناراضیان کشور به مراتب افزون تر از حجم مدافعین براندازی است.
از سال های گذشته اصل برخورد با تخلف حاکمیت (صرف نظر از گرایش فکری و ایدئولوژی که متخلف با آن مخالف است)، زیر سوال رفته است یعنی به گونه ای برای جامعه ما اثبات شد که متخلف اگر همسو با حاکمیت باشد، چه بسا با این متخلف نظیر دیگران برخورد نمی شود و این مساله باعث شد که حاکمیت برای بخش مهمی از مردم، مرجع معتبر رسیدگی به ظلم ها شناخته نمی شود و همین مساله بی اعتمادی را به شدت تشدید می کند.
در سال های گذشته تخلف های بسیاری صورت گرفت، اما اقدام چندانی برای برخورد با متخلفین صورت نگرفت و متخلفین معرفی و مجازات نشدند. به عنوان نمونه ماجرای قتل های ناموسی در کرمان، که مشخص شد افرادی از موضع شریعت گرایانه متحجرانه با کسانی که فکر می کردند عامل فساد و روابط نامشروع هستند، برخوردهای خاصی کردند و رسماً هم همه گفتند که کار درستی نیست و خلاف است، ولی معلوم نشد که در نهایت با این مجرمین چه برخوردی شد.
یا ماجراهای اسیدپاشی اصفهان، حاصل رویکردی است که کسانی فکر می کنند در جهت امر به معروف و نهی از منکر یا اشاعه ارزش های اسلامی می توانند به این شیوه ها متوسل شوند، با اینکه رسماً هیچ کسی نمی گوید این روش درست است، ولی تلاشی برای شناسایی و مجازات عاملین این حادثه انجام نشد.
این در حالی است که مجموع نهادهای امنیتی و پلیسی کشور بارها نشان دادند که صلاحیت و توانایی شناسایی عاملین این اتفاقات را دارند و عدم برخورد با این متخلفین یا مجرمین به دلیل نگاهی است که عدم مجازات آنها را مجاز می داند.
در دورهای که آقای قالیباف شهردار تهران بود، یک جریانی معتقد بودند که «مجسمه» خلاف شرع است. در حالی که این نگاه اگر هم در برخی از متون فقهی است، فتوای فقهی حاکمیت نیست. ولی عدهای با این نگاه اقدام میکنند و بیش از ۱۰۰ تا ۱۵۰ مجسمه که بعضاً چند تن وزن داشت را از سطح شهر جمع میکنند و مشخص نشد که عاقبت این مجسمهها چه شد و با عاملین حذف این مجسمهها چه برخوردی صورت گرفت! به گونهای برخورد شد که گویا هیچ اتفاقی در شهر نیافتاده است.
این نوع از ماجرا درخصوص اشغال سفارت انگلیس، ماجرای سفارت عربستان، قضیه کهریزک و … تکرار میشود و نه تنها برخوردی صورت نمیگیرد بلکه شنیده میشود بسیاری از همفکران آنها در دوره حاکمیت یکدست، پُست و موقعیت گرفتند. مجموع این مسایل حکایت از این میکند که در کشور به عاملهای اعتمادسوز و حل مساله بی اعتمادی آفرینی توجه نمیشود.
به گروه های میانجی اشاره کردید، در حوادث اخیر گروه های میانجی توانستند در جلوگیری از تشدید ناآرامی ها نقش خود را ایفا کنند؟ چه عوامل یا مسایل مانع از این نقش آفرینی شد؟ برای کارکرد این گروه ها چه آینده ای متصور هستید؟
ما در نظریه ها و تئوری هایی که در بحث جنبش ها و اعتراضات داریم، معمولاً غیر از ابعاد تحلیلی، دو نکته بسیار مهم وجود دارد، یکی اینکه در این جنبش ها، یکی از کارکردهای حکومت ها انعطاف پذیری است یعنی حاکمیت در مسیر همسویی و همدلی با معترضین لایه هایی از انعطاف پذیری را از خود نشان می دهد که این امر فی نفسه آرامش بخش است و داوطلبانه ترین فرم آن این است که یک مسئول استعفا می دهد.
اما امروز شاهدیم که اشکالی در کار برخی از مسئولین وارد می شود یا منتقدینی نسبت به عملکرد آن نقد دارند، اما انعطاف پذیری دیده نمی شود گویا ما خطایی نداریم که بایستی انعطاف پذیری نشان دهیم.
مساله مهم دیگر اینکه معمولاً در این نوع اعتراض ها با توده معترض نمی توان گفت وگو کرد. همیشه بهترین فرمول در کشورها این است که توده های ناراضی به نوعی به یک شبکه از نهادهای اجتماعی واسط متصل می شوند و این نهادهای اجتماعی واسط، میانجی حل مساله و طرف مذاکره شوند؛ از جمله این نهادهای اجتماعی واسط، احزاب یا اتحادیه های صنفی ذی ربط و… هستند.
اما در ایران برای بی اعتبار کردن این گروه های واسطه و میانجی بسیار تلاش شد و در نهایت منجر به تضعیف این نمایندگان در میان مردم شدند. امروز شاهدیم که وقتی شعار «اصلاح طلب، اصولگر دیگر تمام ماجرا» از جانب یکسری برانداز مطرح می شود، حاکمیت بر تضعیف جریان مقابل کمک می کند و انتظارات و مطالبات آنها را رسمیت نمی شناسند. در حال حاضر حاکمیت در دست اصولگراهاست و تنها چیزی که به این شعار کمک می کند این است که از زبان مردم به پایان اصلاح طلبی اشاره شود.
گویا یک جریان از اینکه گروه منتقد سازمان یافته خود را از میدان بیرون کند و بی اعتبار شود، استقبال می کند در صورتی که در روز مبادا این گروه ها و افراد مثمر ثمر خواهند بود؛ به عنوان مثال یکی از مهم ترین کارکردهای گروه های میانجی این است که آثار زیان بخش اعتراضات پوپولیستی را کاهش می دهند و می توانند راهکارهایی برای آرام بخشی به جامعه تدبیر کنند، ولی متأسفانه این گروه های میانجی اثربخشی خود را از دست داده است.
* به عنوان یک جامعه شناس برای تقویت امید به مردم و مسئولین چه پیشنهادی دارید؟
هم به امید نیاز داریم و هم امید واهی اثر معکوس می دهد. به همان اندازه ای که امید اثربخش است، وعده های امید واهی دادن یا ایجاد امیدهایی که مقدمه آن فراهم نیست، اثر تخریبی دارد. شکی نیست که اگر به مردم امید دهیم در عرصه های بسیاری موثر است و احساس نا امیدی، خسارات فراوان و گسترده ای بار می آورد. در حال حاضر به امیدهای حقیقی نیاز داریم و حتماً باید در این مسیر حرکت کنیم.
منبع: شفقنا