اقتصاد۲۴-نقاشی دیوارهی غاری در لاسکو، فردی با صورتک پرنده را نشان میدهد که گویی در حال شکار گاومیش است. نزدیک آنها بر فراز یک تیرک، پرندهای نشسته! برخی معتقدند که این صحنه در واقع نوعی «خلسهٔ شَمَنی» است. فردی که صورتک بر چهره دارد شمنی است که در سفر خلسهآمیز به دنیای دیگر رفته و بدنش بیهوش افتاده است. پرنده در این سفر معنوی «شمن» را همراهی میکند و گاومیش نیز حیوان قربانی است. این مثال و انواع و اقسام نمونههای دیگر نشان میدهد که رابطهٔ انسان و حیاتوحش تنها مبتنی بر شکار نبوده است.
نیاکان ما برای تفسیر محیط خویش برای گونههای مختلف جایگاههای متفاوت قائل بودهاند، همچنان که امروز نیز هستند. همین چند روز قبل، اشتراک گذاشتن وسیع فیلمی از پرندهٔ «هما» در شبکههای اجتماعی توسط ایرانیان، بسیاری از کارشناسان حیاتوحش را متعجب کرد. کاربران شبکههای اجتماعی بارها و بارها از عبارت «همای سعادت» در پستهایشان استفاده کردند و آن را نمادی از خوشیمنی دانستند. اما از آنسو، بحثی بین کارشناسان حیاتوحش درگرفت که آیا میتوان از این انگارهها، باورها و اسطورهها برای حفاظت از حیاتوحش بهره گرفت؟ یا باید از ورود اسطورهها به دنیای مدیریت حیاتوحش بهشکل جدی جلوگیری کرد؟ در این زمینه نظرات سه کارشناس حیاتوحش را جویا شدهایم.
مهدی نبییان، کارشناس حیاتوحش می گوید: بهنظر میرسد بخش عمدهای از ادبیات عامه در ایران به مانند بسیاری دیگر از جوامع با پیشینهٔ تاریخی، در تقابل با حیاتوحش و حیوانستیزانه است که تقابل ریشه در خرافات بیپایه و اساس گذشتگان دارد.
تشبیه بسیاری از گوشتخواران به حیواناتی درنده، پلید و خونخوار، بدون توجه به مبانی اولیه در حفاظت از اکوسیستم از آن جمله است. توصیف روباه حیلهگر، جغد شوم، گرگ درنده، کفتار بد صفت، مارمولک کشنده و مسموم، کرکس زشت و کریه و بسیاری تشبیهات صفات زشت انسانی با انواع حیوانات در ادبیات کهن ایران بهوفور دیده میشود.
همچنین در جایجای کشور بسته به ریشههای فرهنگی و قومی هر منطقه، نگاهی مصرفگرایانه و منفعتطلبانه که بهطور عمده ریشه در خرافات دارد همچنان پا برجاست.
در این ارتباط میتوان به اعتقاد خرافی به خواص آلت تناسلی کفتار ماده، اسکینک شنزار (که بهعنوان ماهی بیابان فروخته میشود)، پوست آهو و پلنگ و همچنین توصیفات نادرست از خواص درمانی روغن گورخر و گوشت حیوانات از گوزن و خرس گرفته تا تشی و گنجشک و مار اشاره کرد.
بیشتر بخوانید:پرنده افسانهای هما در خراسان جنوبی
در این میان برخی افسانهها و اسطورهها با ریشههای ایرانی و غیرایرانی هم هستند که در دل ادبیات کهن و باور عامه در ایران، برخی حیوانات را ستوده و یا با شمایل و قدرتهای ماورایی توصیف کردهاند. از آن جمله میتوان به افسانههای سیمرغ و شیردال و یا باور عوام به پوپک دانا، کلاغ جاودان و با حیا و همای نویدبخش سعادت و کامیابی نام برد.
کارشناسان حیاتوحش، اما همواره در حال مبارزه و ستیز با چنین باورهای نادرست بوده و هستند که در این راه با هجمهٔ رسانههای زرد، باستانگرایان افراطی و همچنین سوداگران اجزای بدن حیوانات روبهرو هستند.
در عرصهٔ جهانی نیز مبارزه با باورهای غلط عامه یکی از مبارزات پایانناپذیر حفاظتگرایان است. برای مثال اعتقادات خرافی به خواص شاخ کرگدن و پوست و استخوان ببر بر پایهٔ افسانههای کهن آسیای شرقی این دو گونه را تا مرز انقراض پیش برده است.
در عصر جدید نیز همچنان ترویج باورهای غلط در میان عوام، بقای بسیاری از گونههای جانوری را تهدید میکند. ترس و وحشت القا شده به مردم از کوسهماهیان در اثر پخش فیلم آروارههای کوسه نقش فاجعهباری در ترویج نفرت مردم جهان نسبت به این گونه و کشتار آن داشته است.
پر واضح است بخش زیادی از تجارت سیاه و کشتار حیاتوحش بر پایهٔ افسانههای کهن و باورهای غلط شکل گرفته است. کنوانسیون تجارت بینالمللی گونههای جانوری و گیاهی وحشی در حال انقراض CITES که ایران نیز یکی از اعضای آن به شمار میآید توسط دانشمندان حیاتوحش برای مبارزه با چنین تجارتی شکل گرفته است.
به اعتقاد نویسنده این سطور، دنیای امروز دنیای علم و دانش است که اصول حفاظت از حیاتوحش نیز بر پایهٔ آن شکل گرفته است. ما نیازمند به پایهگذاری نگاهی نو در آشنایی با حیاتوحش و جذب مشارکت مردم و توسعهٔ فرهنگ حفاظت در ایران و جهان هستیم و باید پذیرفت دنیای اسطوره و افسانه سالهاست که به پایان رسیده است.
حسین یوسفی، پژوهشگر بومشناسی و تکامل، دانشگاه پورتو، پرتغال گفت: افسانهها، اسطورهها، باورها و موارد مشابه دو وجه مثبت و منفی دارند؛ آنها هم میتوانند به قوت فرآیند حفاظت کمک کنند و در عین حال قادرند تبعات منفی و زیانبار بر این حوزه داشته باشند. بهعنوان مثال برداشتهای اشتباه دربارهٔ یک گونه مشابه آنچه دربارهٔ جغد، کفتار و… وجود دارد، به آسیبرساندن به این گونهها منجر شده و برای رفع آن باید آگاهیرسانی انجام گیرد. در مقابل شاهد افسانهها و اسطورههای مثبت دربارهٔ یک گونه هم هستیم، نظیر آنچه در ذهن ایرانیها دربارهٔ «هما» شکل گرفته و عبارت «همای سعادت» در ادبیات ایران بارها و بارها تکرار شده است. در روزهای اخیر هم شاهد بودیم ویدئویی دربارهٔ این گونه، بهشکل باورنکردنی در شبکههای اجتماعی «وایرال» شد. از نظر من میتوان از این ظرفیت برای حفاظت استفاده کرد، چرا که نه! حالا که چند میلیون نفر بهواسطهٔ یک ویدئو گوشهایشان برای شنیدن اخبار دربارهٔ یک گونه تیز شده، چرا از این پتانسیل برای اطلاعرسانی دربارهٔ وضعیت حفاظتی، تهدیدها و ارزشهای بیهمتای «هما» استفاده نکنیم.
البته باید توجه داشت که همیشه نمیتوان روی باور و اسطوره حساب صددرصدی باز کرد. اگر گونهای خسارتهای اقتصادی برای مردم داشته باشد، هر چقدر هم برای اصلاح برداشت نادرست تلاش کنیم، باز هم شاهد تعارض خواهیم بود. بهعنوان نمونه دربارهٔ گونهای مانند گرگ شاهدیم که در پرتغال و اسپانیا با وجود اجرای انواع و اقسام پروژههای اطلاعرسانی، جبران خسارت بهترین راهکار بوده است.
این مثال نشان میدهد دربارهٔ باور نادرستی که تعارض منافع با مردم ندارد، میتوان روی گزینهٔ اطلاعرسانی حساب کرد، اما زمانی که تعارض واقعی است و حیاتوحش به دام و مزارع مردم صدمه میزند، چارهای جز این نداریم که برای رفع تعارض بهجز آگاهیبخشی، سراغ راهکارهایی برای رفع خسارت برویم. در بیشتر موارد گرگها بهدلیل باور نادرست نیست که کشته میشوند، بلکه بهدلیل آسیبی که به دامهای اهلی وارد میکنند مورد آزار و اذیت قرار میگیرند یا از بین میروند. این درست است که علت اصلی تعارض کاهش طعمههای طبیعی آنها است، اما خیلی وقتها و شاید حتی بشود گفت در بیشتر موارد این زیاندیدگان از گرگ نیستند که باعث کاهش این طعمههای طبیعی شدهاند، در نتیجه نمیتوان آنها را مقصر دانست. به همین دلیل باید تعارض را رفع کرد.
رضا گلجانی، پژوهشگر حیاتوحش در دانشگاه داکوتای جنوبی گفت: در حفاظت از حیاتوحش مفهومی به نام «گونهٔ پرچم» وجود دارد؛ گونههایی که بهواسطهٔ شخصیت کاریزماتیک خود مورد توجه عموم جامعه هستند و حفاظتگران از این توجه عمومی برای حفاظت بهتر از آن گونه و سایر گونههایی که در زیستگاه گونهٔ پرچم هستند استفاده میکنند.
بیشتر بخوانید:فیلم/ پرواز همای سعادت در پارک ملی گلستان
شخصیت کاریزماتیک لزوماً بهخاطر نقش اکولوژیک گونهٔ پرچم نیست. بلکه میتواند بر اساس باورهای عمومی، سابقهٔ تاریخی و حضور آن گونه در فرهنگ و تاریخ کشور میزبان باشد. برای مثال در آمریکا، «عقاب سرسفید» گونهٔ پرچم و کاریزماتیک و نماد این کشور است و از تصویرش در کنار پرچم آمریکا بهره گرفته میشود. اینکه چرا عقاب سرسفید بهعنوان گونهٔ پرچم در ایالات متحده شناخته شده شاید به زیستگاه این گونه برمیگردد که به آمریکای شمالی محدود میشود. همچنین شکل ظاهری این عقاب نمایانگر قدرت و عظمت است. جالب اینکه این نماد از بدو شکلگیری آمریکا بهعنوان یکی از نمادهای تفاوت این کشور با انگلیس (بهعنوان استعمارگر آمریکا) شناخته میشود.
با وجود انتخاب عقاب سرسفید بهعنوان نماد، فعالیتهای حفاظتی خاصی دربارهٔ آن انجام نمیشد تا اینکه در دههٔ ۱۹۶۰ میلادی بهدلیل استفاده از سموم کشاورزی، این گونه در خطر انقراض قرار گرفت. شخصیت کاریزماتیک عقاب سرسفید باعث شد نگاه افکار عمومی بهشدت به موضوع انقراض این گونه جلب شود و فشارهای مردم به حکومت و دولت وقت آمریکا بالا گرفت، بهطوری که برای حفاظت از آن قانون جامع حفاظت از گونههای در معرض خطر انقراض تصویب شد.
قبل از عقاب سرسفید بسیاری از گونههای دیگر در معرض خطر انقراض بودند و منقرض شدند، اما چنین حرکت جمعی در جامعه برای حفاظت از این گونهها شکل نگرفت. با بالا رفتن تهدیدها علیه عقاب سرسفید، یکی از سختترین و محکمترین قوانین آمریکا در امر حفاظت تصویب شد، بهشکلی که چنانچه گونهای در لیست گونههای در معرض خطر انقراض قرار داشته باشد، هرگونه توسعهٔ انسانی در زیستگاههای آن گونه ممنوع خواهد بود و بودجههای دولتی برای خارج کردن آن گونه از فهرست در معرض خطر انقراض اختصاص داده میشود.
مشابه وضعیت عقاب سرسفید در آمریکا میتوانیم از «پاندا» در چین نام ببریم که از نمادهای این کشور است. در قالب حمایت از «پاندا» بسیاری از اکوسیستمها و زیستگاههای مختلف حفظ شدند. این در حالی است که لزوماً «عقاب سرسفید» و «پاندا» نقش ویژه و ممتازی در اکوسیستم ندارند و گونهای مشابه سایر گونهها هستند. ولی با توجه به نقش تاریخیشان باعث جلب توجه افکار عمومی به امر حفاظت میشوند.
برخی کشورها چنین گونه یا گونههایی ندارند. زیرا در تاریخ و فرهنگشان به گونهٔ خاصی اشاره نشده است، اما با این حال تلاش کردهاند به برخی گونهها این نقش را بدهند. بهعنوان مثال قطر گونهٔ پرچم نداشت، ولی تلاش کرد «اوریکس» را بهعنوان گونهٔ پرچم و نماد خود معرفی و در قبال حفاظت از «اوریکس» توجه عموم را به حفاظت از زیستگاهها و تنوع زیستی جلب کند. در مقابل کشوری مثل ایران با فرهنگ و ادبیات و تاریخ غنی، سرشار از گونههایی است که پتانسیل معرفی بهعنوان گونهٔ پرچم را دارند.
یکی از این گونهها «هما» است که در ادبیات و تاریخ کشورمان به آن بسیار پرداخته شده است. لزوماً «هما» نقش بسیار ویژه و ممتازی نسبت به سایر گونهها در اکوسیستم و اکولوژی ندارد. احتمالاً اکولوژی این گونه برای مردم اهمیت خاصی ندارد، همچنان که نحوهٔ زیست عقاب سرسفید برای آمریکاییها و پاندا برای چینیها مهم نیست. با این حال آنچه اهمیت دارد، ویژگی نماد بودن است. این موضوع نشان میدهد در بررسی گونهٔ پرچم نباید تفکر اکولوژیک داشته باشیم بلکه باید به تفکر جامعهشناختی و نحوهٔ بهرهگیری از افکار عمومی برای امر حفاظت فکر کنیم.
نقش تاریخی و گونهٔ پرچم بودن «هما» در جامعهٔ ما بهواسطهٔ پخش یک فیلم عیان شد و جامعهٔ بومشناسان و حفاظتگرایان ایران را در شوک فرو برد. اینکه چطور بعد از سالها تبلیغات اکولوژیک، یک فیلم تصادفی توانست چنین توجهی را به این گونه جلب کند. این موضوع ما را به این نتیجه میرساند که در گونهٔ پرچم نباید تنها اکولوژیستها صاحبنظر باشند بلکه پیشنیهٔ فرهنگی و تاریخی مدنظر قرار گیرد. آنچه ما بهعنوان حفاظتگران میتوانیم انجام دهیم، استفاده از پتانسیل این گونه و سایر گونهها بهعنوان معرفی گونهٔ پرچم و جلب حمایت جامعه برای حفاظت از زیستگاههاست. در تاریخ و ادبیات ایران گونههای زیادی نظیر شیر، هما، یوز، آهو و… را داریم که با کمک جامعهشناسان و تاریخدانان و اهالی فرهنگ میتوانیم راههایی را پیدا کنیم که بتوانیم با معرفی آنها بهعنوان گونهٔ پرچم در جامعه، نقششان را بارزتر کنیم. بهجای آنکه خلاف جهت آب حرکت کنیم و اصرار داشته باشیم جامعه بهجای تمرکز روی حرف فیلمبرداران آماتور باید به گزارههای علمی ما اکولوژیستها توجه کند.