اقتصاد۲۴- هدی کاشانیان: شاه محمد خدابنده چهارمین شاه سلسله صفوی، پس از مرگ برادرش شاه اسماعیل دوم به سلطنت رسید. او پدر شاه عباس بزرگ بود و دوران حکومتش با چالشهای فراوان، از جمله شورشهای داخلی و تهاجم خارجی، همراه بود. ضعف شخصیتی و عدم توانایی در مدیریت امور کشور باعث شد دوران سلطنت او به یکی از بحرانزدهترین دورههای صفویه تبدیل شود.
محمد خدابنده یا سلطان محمد صفوی در ۹۱۰ شمسی متولد شد. مادرش سلطانم دختر موسی سلطان موصلوی ترکمان بود. هنگامی که شش ساله بود، شاه طهماسب حکومت خراسان را به او داد و محمدخان شرف الدین اغلی تکلو را با منصب امیرالامرایی و همچنین بهعنوان لَله خدابنده راهی خراسان کرد. خدابنده تا ۲۶ سالگی در هرات بود. در حمله ازبکان به رهبری عبیدالله خان به خراسان، در درگیری مستقیم، چشمان وی آسیب دید و با اینکه شاه طهماسب برای معالجه او اقدام جدی کرد، هرگز بینایی کامل به دست نیاورد.
در سال ۹۳۴ شمسی، شاه طهماسب او را به قزوین احضار کرد و اسماعیل میرزا، پسر دیگرش را به همراه علی سلطان تکلو به هرات فرستاد، اما این جایگزینی دوامی نداشت. از آنجا که اسماعیل میرزا طبعی ناآرام داشت، شاه طهماسب او را به پایتخت فراخواند و پس از زندانی کردن او در قلعه قهقهه، در سال ۹۳۵ شمسی حکومت خراسان را بار دیگر به خدابنده دادند و این بار شاه قلیسلطان یکان استاجلو را سرپرست او کرد.
خدابنده در ۹۴۴ شمسی با خیرالنساءبیگم در قزوین ازدواج کرد و به همسرش لقب مهدعلیا را داد. او مادر شاه عباس کبیر بود. بعد از مهد علیا خدابنده با فرخنده بیگم در قزوین ازدواج کرد. خدابنده پنج فرزند داشت: سلطان حسن میرزا که به دستور اسماعیل دوم کشته شد، سلطان حمزه میرزا، شاه عباس اول (عباس میرزا) ابوطالب میرزا و طهماسب میرزا.
در ۹۴۵ شمسی، عبدالله خان ازبک با سیهزار سوار به خراسان حمله کرد. بنابراین، خدابنده به نابودی او مصمم شد و چون نتوانست سپاهی جمع کند، فقط با ۳۰۰ سوار به مقابله خان ازبک شتافت و نصایح اطرافیانش را مبنی بر امتناع از حمله با این عده کم نپذیرفت. در ابتدای جنگ خدابنده مجبور به پناه گرفتن در قلعه تربت شد، اما نیروهای قزلباش به موقع به کمک او رسیدند و ازبکان را به بخارا فراری دادند.
با درگذشت شاه طهماسب اول، اختلاف امیران قزلباش برای انتخاب جانشین بالا گرفت و به درگیریهای خونین رسید. عاقبت، حامیان اسماعیل میرزا او را به نام شاه اسماعیل دوم در قزوین بر تخت سلطنت نشاندند. او که به دلیل حبس طولانی مدت در قلعه، بیرحمتر و سرکشتر شده بود، پس از پادشاهی دست به کشتار وسیع شاهزادگان صفوی زد. دستور کشتن خدابنده و فرزندانش نیز صادر شده بود، اما پیش از عملی شدن آن، خود اسماعیل با توطئه خواهرش، پریخان خانم، به قتل رسید.
پس از این رویداد، امیران قزلباش با صلاحدید پریخان خانم، خدابنده را جانشین شاه طهماسب اعلام کردند و او را به قزوین بردند. شاید سبب این انتخاب ناتوانی خدابنده در امر حکومت و نابینایی او بود تا قدرت در دست پریخان خانم باقی بماند. تا آمدن خدابنده به قزوین، پریخان خانم به همراهی داییاش «شمخال سلطان» امور دولت را گذراندند.
بیشتر بخوانید: شاه سلطان حسین صفوی کیست و چگونه به سلطنت رسید؟
خدابنده هنوز از شیراز حرکت نکرده بود که میرزاسلمان جابری اصفهانی (وزیر شاه اسماعیل)، که برای آگاهی از اوضاع قزوین به آنجا رفته بود، وی را از قدرت پریخان خانم خبردار کرد. با این همه، خدابنده در ۹۵۶ شمسی از شیراز به اصفهان رفت و حکومت آنجا را به پسرش حمزه میرزا و میرحسین خان مازندرانی سپرد و پس از دیدار مادرش در کاشان، راهی قزوین شد. اطرافیان پریخان خانم که از بیتوجهی خدابنده و مهدعلیا به خودشان آگاه شده بودند، خواستند به کمک شمخال سلطان آنان را از بین ببرند، اما توفیقی پیدا نکردند و امیران خدابنده با ترفندی شمخال سلطان را از قزوین دور کردند. خدابنده در ۹۵۶شمسی در قزوین مستقر شد و در منابع از این تاریخ به بعد او را نواب اسکندرشأن نامیدهاند. پس از مدت کوتاهی پریخان خانم و شمخال سلطان، ظاهراً با توطئه مهدعلیا کشته شدند و پس از آن، خدابنده که ارادهای از خود نداشت، کارهای حکومتی را عملاً در اختیار مهدعلیا و میرزاسلمان وزیر خاصه خود قرار داد. خدابنده برای جلب حمایت امیران قدرتمند قزلباش، خزاین شاه طهماسب را به آنان بخشید.
در سال ۹۵۷ شمسی، عثمانیان با آگاهی از نابسامانی اوضاع ایران، به دستور سلطان مراد سوم به گنجه حمله کردند و با دادن تلفات بسیار بر قلعه تفلیس دست یافتند. در همین سال، امیران قزلباش که از دخالتهای مهدعلیا در امور حکومتی ناخرسند بودند، او را در حضور خدابنده به قتل رساندند. پادشاه صفوی از بیم قزلباشان و از شدت ناتوانی، این حادثه را از تقدیرات آسمانی شمرد و حتی عاملان این حادثه را تنبیه نکرد. از این زمان به بعد، اوضاع کشور نابسامانتر شد.
از این زمان به بعد، اوضاع نابسامانتر شد. حمزه میرزا، با وجود سن کم، سعی کرد به پدرش کمک کند، اما امیران قدرتمند قزلباش مانع کار او شدند. حتی مرشدقلی، خان استاجلو و علی قلی، خان شاملو، عباس میرزا را در خراسان پادشاه اعلام کردند، اما این حادثه با تدبیر میرزاسلمان، که پس از مهدعلیا امور را به دست گرفته بود، حل شد. با کشته شدن میرزاسلمان که با توطئه امیران قزلباش طراحی شده بود، خدابنده که خود از این ماجرا خبر داشت، ناتوانتر از پیش بر مسند حکومت باقی ماند.
هنگامی که نیروهای عثمانی به آذربایجان، حمله کردند، خدابنده همراه حمزه میرزا به سوی آنجا رفتند، اما با کشته شدن امیرخان ترکمان، والی آذربایجان، نیروهای عثمانی، با وجود رشادتهای حمزه میرزا، بر تبریز دست پیدا کردند.
در سال ۹۶۴، به دنبال قتل حمزه میرزا که با توطئه امیران قزلباش، بهخصوص شاملوها و استاجلوها انجام گرفت، خدابنده بیش از پیش ناتوان و درمانده شد. او از بیم قزلباشان و برای جلوگیری از تشدید اختلافات داخلی از انتخاب جانشین خودداری کرد، چرا که در این زمان، ترکمانان و تکلوها از شاهزاده طهماسب میرزا، و امیران خراسان و بهخصوص شاملوها از عباس میرزا حمایت میکردند و علیقلی خان فتح اوغلی استاجلو و اسماعیلقلی خان که در قتل حمزه میرزا دست داشتند، خواهان جانشینی شاهزاده ابوطالب میرزا بودند.
سرانجام، خدابنده در برابر پافشاری طرفداران ابوطالب میرزا تسلیم شد و او را به جانشینی خود انتخاب کرد. چون این خبر به خراسان رسید، مرشدقلی خان به همراه عباس میرزا و برخی از نزدیکانش به جانب قزوین حرکت کردند و این در حالی بود که عبدالله خان ازبک تدارک حمله به هرات را میدید. در همین گیرودار نیز خدابنده و ابوطالب میرزا برای رتق و فتق امور اصفهان و فارس به آن نواحی رفته و از پایتخت دور بودند. گروهی از طوایف شاملو که در قزوین بودند، حمایتشان را از عباس میرزا اعلام کردند و پس از ورود عباس میرزا و همراهانش به قزوین، درباریان از او اطاعت کردند.
در همین زمان، از اردوی خدابنده خبر رسید که در میان حامیان ابوطالب میرزا چنددستگی پیدا شده است و بسیاری از آنان مخفیانه به قزوین بازگشته و از مقابله با طرفداران عباس میرزا خودداری کردهاند. خدابنده و ابوطالب میرزا که وضع را چنین دیدند، مجبور به بازگشت به قزوین شدند و عباس میرزا به گرمی از آنان استقبال کرد. خدابنده، خسته از وضع نابسامانش خود را از سلطنت خلع و تاج شاهی را بر سر عباس میرزا گذاشت.
از این زمان به بعد، در منابع خبری از احوال خدابنده خبری نیست. همینقدر که وی در پی بیماری در ۹۷۴ شمسی در قلعه الموت قزوین درگذشت. او را نخست در آستانه امامزاده حسین دفن کردند، سپس جسدش را به عتبات عالیات فرستادند.