همگی خواب بودیم، دختر ۸ ساله در کهگیلویه به ۵۰ میلیون فروخته شد!
در دیشموک، دختران به سختی تا کلاس ششم درس میخوانند. اغلب دانش آموزان علی رغم استعداد تحصیلی بالا در مقطع چهارم ابتدایی نامزد کرده و در کلاس پنجم یا ششم ازدواج میکنند و بلافاصله باردار میشوند. بارداریهای مکرر و فرزندان زیاد در بین زنان مرسوم است. اغلب دختران و زنان این مناطق حتی یک بار به شهر نرفته اند، شهر دهدشت در حدود یک ساعت و نیم با دیشموک فاصله دارد، اما دیدن همین شهر کوچک نیز برای آنها آرزوست و رفتن به شیراز رویای دست نیافتنی شان.
اقتصاد24- اینجا مراسم عقد دخترکی ۸ ساله در بهمئی دهدشت از بخش کهگیلویه استان کهگیلویه و بویراحمد است. دخترک تنها ۸ سال دارد، مات و مبهوت در حالی که نمیداند چرا روی این صندلی و غرق در پولک و اکلیل نشسته به اطرافش نگاه میکند، از عروس شدن همین قدر میداند که باید سرش را پایین بیندازد و کمی معذب و کم رو به نظر بیاید.
داماد هم که گویی ۲۵ یا ۲۶ ساله است با آن هیکل درشت، در کنار عروسکی کوچک و زیبا با بی خیالی و بی تفاوتی خاصی نشسته است. او در مراسم عقد، کنار عروس ۸ساله اش نشسته، در حالی که حتی نیم نگاهی هم به صورت مبهوت و متعجب دخترک نمیکند و منتظر جاری شدن خطبه ازدواج است.
به تک تک افرادی که در این مراسم شوم و نامبارک شرکت کرده اند فکر میکنم، بسیار علاقمندم بدانم در ذهن آن مرد، آن شاه داماد چه میگذرد؟ چطور تصور کرده دخترکی ۸ ساله که جلوی چشم خودش هر روز در کوچه بازی میکند میتواند زن او بشود؟ چطور میتواند اینقدر ناآگاه و اینقدر بی رحم باشد که دختربچهای را به چشم زنش ببیند و از او انتظاراتی را داشته باشد که مردی از دختری بالغ دارد.
به آن عاقد میاندیشم که خطبه عقد را میخواند، متعجب میشوم از اینکه چرا به جای ملامت والدین دختر و آگاه کردن آنها از اینکه این دختر، کوچکتر از آن است که بتواند زن باشد یا حتی سالها صیغه مردی ۳۰ ساله بماند، با آرامش خاطر کارش را انجام میدهد و حتی پس از آنکه مورد انتقاد قرار می گیرد در توجیه کار خود با حالتی حق به جانب می گوید کارش را شرعی و قانونی انجام داده و سن دختر ۱۲ سال است.
به مادر دخترک فکر میکنم که شاد و خوشحال، دخترش را به حجله جهل و نادانی میفرستد، مادر این عروس و مادران زیادی چون او را میشناسم که در جشن عروسی دخترکان کم سن و سالشان کِل می کشند و هلهله می کنند و حتی لحظهای با خود نمیگویند که دخترک ۱۲ سالهای که بالغ نشده و حتی هنوز دوران قاعدگی را هم تجربه نکرده است، چه درکی از زنانگی و زناشویی و ازدواج دارد. او نمیاندیشد چون خود نیز قربانی کودک همسری بوده و دخترش را در حالی که تنها ۱۳ سال داشته به دنیا آورده است. مادرانی که نه تحصیلاتی دارند و نه برای همه عمرشان از روستایشان پای خود را بیرون گذاشته اند و در سن ۲۴ سالگی ۴ بچه دارند، ازدواج کودکان ۸ و ۱۲ ساله شان را بسیار بدیهی میدانند و به آن مبادرت میکنند.
و در آخر به خود دخترک فکر میکنم، به اینکه منتظر است که مراسم تمام شود و به سراغ بازیش برود، به معصومیتش فکر می کنم و به عروسک پارچهای دست سازی که شبها کنارش میخوابد و قرار است جایش را به کس دیگری بدهد، به دستها و پاها و بدن کوچکش فکر میکنم که چطور تاب و تحمل همخوابگی دارد، به شبهای هولناکی فکر میکنم که قرار است از ترس، قالب تهی کند و از درد فریاد بکشد؛ در حالی که نمیداند چه بلایی دارد به سرش میآید. باز به دستان کوچک و نحیفش میاندیشم که چطور از پس انجام کارهای سنگینی که یک زن بهمئی انجام میدهد و شامل تقریبا ۷۵ درصد از کارهای خانه است، برمی آید.
ماجرا از چه قرار است؟
در خصوص فیلم عقد دختربچهای از بهمئی استان کهگیلویه و بویراحمد و به ویژه سن عروس، روایتهای مختلفی وجود دارد. عدهای سن او را ۸ سال، عدهای دیگر ۱۰ سال و بعضی ۱۲ سال ذکر میکنند. سن دخترک هرکدام از این ارقام که باشد کودک محسوب میشود و بلاشک آمادگی ازدواج ندارد. در این وصلت، اما ریش سفیدان و خانوادهها با رضایت کامل از عاقد خواسته اند صیغه عقد دائم را بخواند. او نیز بی میل نبوده اما چون براساس قانون سن ازدواج دائم ۱۳ سال است، خانوادهها برای یک سال به جاری شدن صیغه موقت و محرمیت رضایت داده اند و این معامله با پرداخت ۵۰ میلیون تحت عنوان «خانه داری» به پدر دختر به اتمام رسید. با رسانهای شدن موضوع و برخواستن موجی از نفرت نسبت به این خشونت و تجاوز آشکار، انتظار میرود مسئولین استان مداخله کرده و مانع این ازدواج شوند.
حتی اسمشان را نیز نشنیده اید: بهمئی، دیشموک، لیکک، قلعه رئیسی، تامرادی
استان کهگیلویه و بویراحمد را می توان یکی از استان های غنی و دارای مردمانی اصیل و دارای منابع فراوان؛ اما ناشناخته ای برشمرد که کمتر مسائل و مشکلاتش مورد واکاوی قرار گرفته و رسانه ای شده است، در همین حال، یکی از محرومترین و فقیرترین مناطق کشور ـ به ویژه در بخش کهگیلویه با مرکزیت دهدشت ـ نیز محسوب می شود. این استان لرنشین، کمتر برخوردار در زمینه توسعه اقتصادی است و از حیث اجتماعی دارای فرهنگی سنتی و مذهبی است. تاکید بر برخی فرهنگ های سنتی و مقاومت در برابر تغییر در نقاط مختلفی از این خطه، مسائل عجیب و غریبی را در این استان و به ویژه در شهرها و روستاهای بخش دهدشت ایجاد کرده است.
در بعد آسیب شناسی اجتماعی و فرهنگی، شاید بتوان خودسوزی زنان، کودک همسری، تعدد زوجات، خشونت خانوادگی علیه زنان، بارداریهای مکرر و پرخطر و پیرشدن زودهنگام زنان در اثر انجام کارهای طاقت فرسا را از جمله مهمترین بحرانهای مربوط به زنان در این منطقه از کشور دانست. سالانه زنهای جوانی خسته از رنج زندگی و تحمل خشونتهای خانوادگی، تن خود را به دست شعلههای آتش میسپارند؛ در حالی که کسی قصه شان را نمیشنود، زیرا کمتر کسی حتی نام دیشموک و قلعه رئیسی را شنیده است.
هرساله در شهرها و روستای این استان و شهرستان دهدشت، در جاهایی مثل تامرادی، زیلایی، بناری و برم شیر، دختر بچههای ۱۰ ساله تا ۱۳ ساله به عقد مردان بزرگسال درمی آیند؛ بی آنکه حتی عقدشان در محضری ثبت شود. دختران معصوم ۱۴ ساله را نیز به عقد پیرمردهای ۶۰ ساله و ۷۰ ساله در عوض مبلغ کمی پول درمی آورند.
به گزارش ثبت احوال کهگیلویه و بویراحمد، تنها در سال ۹۶ در این استان ۹ دختر زیر ۱۰ سال و ۴۵۸ دختر زیر ۱۵ سال ازدواج کردند.
در این مناطق، زنانی دیده می شوند که دو بچه در بغل و یکی به همراه دارند و چهرههای آفتاب سوخته شان به زنان ۵۰ ساله میماند؛ در حالی که تنها ۲۰ سال دارند. اینان خانه میسازند و آجر میچینند، مغازه را میچرخانند، گاو و گوسفند به صحرا میبرند و هزار کار تمام نشدنی دیگر را در خانه و بیرون از خانه انجام میدهند.
این مناطق، مردانی نیز دارد، مردانی که حتی تحصیل کرده هایشان دو یا سه زن و از هرکدام چند بچه دارند، اما باز به خواستگاری دختران بسیار جوانتر از خود میروند و زن اول و دوم، راهی جز تحمل و در آخر خودسوزی ندارند.
به فریادشان برسید
شرایط زیست زنان در این مناطق، بسیار سخت و طاقت فرسا است زیرا حق و حقوقی برای آنان معین نشده است. دختران این مناطق خاصه در روستاها هیچ رویایی در سر نمی پرورانند زیرا تصوری از زندگی به شکلی متفاوت از آنچه مادرانشان تجربه کرده اند ندارند.
«راضیه حسینی» معلمی که سالها در دیشموک تدریس می کرده به دیدارنیوز می گوید: «دختران به سختی تا کلاس ششم درس می خوانند. اغلب دانش آموزانم علی رغم استعداد تحصیلی بالا در مقطع چهارم ابتدایی نامزد کرده و در پنجم یا ششم ازدواج می کردند و بلافاصله باردار می شدند. بارداری های مکرر و فرزندان زیاد در بین زنان مرسوم است. اغلب دختران و زنان این مناطق حتی یک بار به شهر نرفته اند، شهر دهدشت در حدود یک ساعت و نیم با دیشموک فاصله دارد اما دیدن همین شهر کوچک نیز برای آنها آرزوست و رفتن به شیراز رویای دست نیافتنی شان.»
«عباس عظامی» معلمی که سالها در شهرها و روستاهای بخش کهگیلویه و بویراحمد تدریس کرده در خصوص رواج کودک همسری در این مناطق به دیدارنیوز می گوید: «ازدواج کودکان یا به همسری دادن دختران نوجوان به مردهای مسن، سنتی قدیمی و بخشی از فرهنگ و همچنین سبک زندگی مردم این مناطق است. این کار از نظر مردم، ناهنجاری محسوب نمی شود چون سالها به این شکل زیسته اند و نسبت به آسیب های آن آگاه نیستند.»
راه نجات چیست؟
به نظر می رسد راه نجات در آگاهی بخشی و تغییر خرده فرهنگ های زن ستیز و مردسالار است. جامعه مدنی، سازمان های مردمی و فعالین مدنی و فرهنگی به ویژه در خود استان باید دست به کار شوند و مردم را نسبت به کودک همسری و آسیب های آن آگاه کنند. شناخت این مناطق محروم و گمنام به مردم کشور از طریق رسانه و حساس کردن نهادهای دولتی و فرهنگی این مناطق نیز می تواند موثر باشد.
مسئولیت بزرگتر بر عهده روحانیون ساکن در این مناطق است. از آنجا که سنت مبتنی بر شریعت در مناطق دهدشت بسیار قوی و تعداد روحانیون و طلبه های آن نیز چشمگیر است و همچنین بسیاری از افراد در توضیح اقدام به کودک همسری به سنت پیامبر(ص) و احادیث این حوزه متوسل می شوند، روحانیون مناطق می توانند در ارتباطات و سخنرانی های خود مردم را آگاه کنند.
نقش دولت نیز در کاستن از این فجایع مهم است. گام اول، تصویب قانون ممنوعیت کودک همسری و ایجاد مانع قانونی برای ازدواج و صیغه محرمیت کودکان است. اگر اقدام مذکور، جرم تلقی شود والدین به راحتی اقدام به این کار نمی کنند و یا حداقل از مجازات آن می ترسند.
تصویب قانون حمایت از حقوق کودکان و منع خشونت علیه آنها نیز در کاستن از خشونت های پنهان و آشکار نسبت به کودکان موثر است. هر دوی این قوانین اما علی رغم تلاش فعالین مدنی مورد بی مهری دولت و مجلس قرار گرفته و پس از گذشت سالها هنوز تکلیفی نامعلوم دارد.