اقتصاد۲۴ - برای توصیف محمدباقر قالیباف میتوان اینطور گفت: سیاستمدار بلندپروازی که درس سیاست نخوانده است. برای این ادعا دلایلی وجود دارد؛ از جمله اینکه در یک فرایند طبیعی سیاست ورزی، سیاستمداران یا در احزاب پرورش یافتهاند یا در یک سیر تاریخی، از سوی طبقه اجتماعی خاصی برکشیده شده و منافع این طبقه را در ساخت سیاسی نمایندگی میکنند. به یک معنا، قالیباف هیچ کدام اینها نیست؛ نه از دل فعالیتهای حزبی تربیت سیاسی کسب کرده است و نه در ساخت سیاسی فعلی طبقه یا گروه خاصی را نمایندگی میکنند.
بر این اساس میتوان گفت که محمدباقر قالیباف یک سیاستمدار ساختاری نیست، بلکه بازیگر منفرد عرصه سیاسی است که میل به قدرت نیروی محرک کنشهای او محسوب میشود. یک دلیل مهم ساختاری نبودن سیاستمداری محمدباقر قالیباف این واقعیت است که او تا پیش از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴، نه کار حزبی کرده بود، نه کار سیاسی به معنای مرسوم آن و نه حتی یک بروکرات یا تکنوکرات بود. درست تا چند ماه پیش از حضور در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ قالیباف یک فرمانده نظامی بود؛ یا در مقام فرمانده نیروی انتظامی، یا پیش از آن به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران یا قبلتر از آن، فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا (ع).
این هم از عجایب زمین سیاست در ایران است که برخی بدون آنکه بذر آنان در این زمین کاشته، آبیاری شده و به مرحله میوه دهی برسد، نرسیده و نارسیده، میخواهند به سیاستمدار تنومندی تبدیل شوند. البته این اتفاقی بود که برای محمود احمدی نژاد افتاد و چه بسا همین واقعیت، او را در سالهای پس از ریاست جمهوری به معضلی برای نظام سیاسی کشور تبدیل کرد. اما سرگذشت سیاسی محمدباقر قالیباف از نوعی دیگر بود؛ سرگذشت یک سیاستمدار بلندپروازی که نه فقط درس سیاست نیاموخت، بلکه هیچگاه نتوانست پیوندی ارگانیک با بدنه اجتماعی و تاریخی جریانهای دوگانه سیاسی کشور ایجاد کند و به دلیل فقدان همین پشتوانه اجتماعی، هیچگاه نتوانست یک جریان سوم سیاسی را در کشور ایجاد کند.
بی ریشگی قالیباف در حوزه سیاست، در نهایت به تنهایی تلخ او منجر شد، زیرا به غیر از نیروهای سیاسی که در شهرداری گرد خود جمع کرده بود، هیچ گاه نتوانست اقبال گسترده اصولگرایان را کسب کند، چه رسد به اصلاح طلبان.
مروری کوتاه بر خط سیر سیاست ورزی قالیباف این واقعیت را نشان میدهد. به نظر میرسد ورود قالیباف به عرصه سیاسی، در سالهای فرماندهی او بر نیروی هوایی سپاه پاسداران آغاز شد. او در این سال ها، یکی از تهیه کنندگان نامه معروف سرداران سپاه به سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور وقت است. همچنین او مواضع تندی علیه دانشجویان و دولت اصلاحات در جریان وقایع کوی دانشگاه در سال ۷۸ داشته است. باوجود این، انتصاب او به فرماندهی نیروی انتظامی، به عنوان یک نیروی نظامی که حضور بیشتری میان مردم دارد، فرصت رسانهای و سیاسی گستردهای در اختیار قالیباف قرار داد تا خود را به جامعه عرضه کند. خرید خودروهای بنز و راه اندازی سامانه تلفنی ۱۱۰ از جمله اقدامات چشمگیر او در این دوره بود. او همچنین در سال ۸۳ از سوی سیدمحمد خاتمی به عضویت ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز درآمد.
بیشتر بخوانید: محسن رضایی و انتخابات ۱۴۰۰؛ نظامی سابق که دیدگاههای اقتصادیاش جدی گرفته نمیشود
اما گویا حضور رسانهای به عنوان فرمانده نیروی انتظامی و نیز آگاهی از ضعف سیاسی اصلاح طلبان در ساخت قدرت، او را برآن داشت تا در اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از دولت اصلاحات، خود را در معرض رای مردم قرار دهد. قالیباف با آن تبلیغات چشم نوازش به عنوان دکتر خلبان، در این انتخابات از میان ۷ نامزد، نفر چهارم شد و توانست ۴ میلیون رای کسب کند. علت ناکامی او، رویگردانی ناگهانی جریان ساختاری اصولگرایان از قالیباف بود. تا ماههای پایانی، بسیاری او را بخت اول ریاست جمهوری و نامزد مطلوب اصولگرایان تصور میکردند، اما به دلایلی که هنوز واگویه نشده است، ناگهان نظرها از قالیباف برگشت و چشمها به سمت محمود احمدی نژاد چرخید.
به این ترتیب، قالیبافی که تا چند هفته قبل از انتخابات از شانسهای اول بود، ناگهان به گوشه مسابقه انتخابات رانده شد. این رانده شدن به گوشه رینگ، تقریبا در دو انتخابات دیگر هم تکرار شد؛ سرنوشتی که در سالهای ۹۲ و ۹۶ هم قالیباف را رها نکرد. هرچند در سال ۸۴ ناگهان احمدی نژاد مقبول طبع سیاست ورزان اصولگرا به عنوان رئیس جمهوری قرار گرفت، اما قالیباف هم اینقدر در ساختار وجهه داشت که به عنوان شهردار اصولگرای تهران برگزیده شود.
قالیباف در ۸ سال اول شهرداری، تلاش کرد از نیروهای هردو جناح در ساختار مدیریتی پایتخت استفاده کند، نزدیکی خود را به هاشمی رفسنجانی حفظ کند و در عین حال، فاصله خود با دولت مستقر و جبهه پایداری به عنوان نیروی پر توان و نوظهور سیاسی را حفظ کند. این رویکرد باعث شد که پس از وقایع ۸۸، دولت مستقر و حامیان سیاسی او، به ویژه طیف پایداری حملات تندی را متوجه قالیباف و مدیریت او بر شهرداری کنند. قالیباف هم در مقابل رسانههای شهرداری را علیه دولت وقت بسیج کرد. رابطه کج دار و مریز قالیباف با دولت اصولگرای احمدی نژاد تا سال ۱۳۹۲ ادامه یافت. در این سال، قالیباف با شکل دهی یک ائتلاف بی سابقه میان خود، ولایتی و حداد عادل، تلاش کرد عقبه رای اصولگرایان را به نفع خود بسیج کند. او در این دوره تلاش کرد با حمله به هاشمی رفسنجانی به عنوان لیدر جریان اصلاحات، به حاکمیت سیگنال دهد که همچنان اصولگرای عملگرایی است که در سال ۸۷ بوده است. اما در انتخابات این سال، هم آن اتئلاف به قالیباف وفا نکرد و هم او با موضع گیریهای خود، بدنه اجتماعی اصلاح طلبان را از دست داد. درنهایت هم با یک حمله بی موقع به روحانی در یک مناظره انتخاباتی، صحنه را به رقیب باخت.
در فاصله ۹۲ تا ۹۶، قالیباف سعی کرد بیشتر یک مدیر تکنوکرات از نوع اصولگرا جلوه کند. به همین منظور بر تعداد نیروهای اصولگرا، به ویژه طیفهای اجتماعی این گروه مانند مداحان و فعالان فرهنگی جبهه انقلاب بر اطراف او افزوده شد. اما حتی این خدمتگذاری به اصولگرایان هم نتوانست در انتخابات ۹۶ او را به گزینه نهایی اصولگرایان تبدیل کند. به رغم حملههای سنگینی که قالیباف به روحانی ترتیب داد، اما در نهایت بخشهای آشکار و پنهان اصولگرایان، او را واداشتند که به نفع سید ابراهیم رئیسی، نامزد اصلی این جبهه از رقابتها کنار بکشد. قالیباف پس از انتخابات، با طرح ادعای نواصولگرایی خطاب به جوانان، دلخوری خود را از این فرایند نشان داد، هرچند حتی خود او هم در نهایت ایده نواصولگرایی را رها کرد و آن را پی نگرفت.
بیشتر بخوانید: سردار دهقان ؛ سرداری که میخواهد مردم را «نجات» دهد!
تنها زمانی که اصولگرایان به واقع به قالیباف روی خوش نشان دادند، انتخابات مجلس یازدهم بود که در آن، هم قالیباف سرلیست اصولگرایان در تهران شد و هم ریاست مجلس به او رسید. هرچند جبهه پایداری به شدت با سرلیستی قالیباف مخالفت کرد، اما حضور در صدر فهرست، بهترین دستخوشی بود که میشد به این مدیر همیشه ناکام اصولگرا داد؛ مدیری که بارها، در سالها ۸۴، ۹۲ و ۹۶ از نیروهای سیاسی و ساختاری همسوی خود، نارو خورده و به دلیل بازی بد آنان ناچار شده بود به شکست تن بدهد. حالا که او به نفع رئیسی از انتخابات کنار کشید، ریاست مجلس کمترین چیزی بود که باید به او میرسید. همچنان که میتوان گفت در تقسیم سمتهای مجلس شورای اسلامی، برای نخستین بار قالیباف و جبهه پایداری و دیگر طیفهای اصولگرا به یک توافق رسیدند، اولین توافق که میتواند زمینه ساز فعالیتهای مشترک بعدی هم باشد.
واقعیت این است که قالیباف در دوره فعالیت خود، پیوند ساختاری و تاریخی یا اجتماعی با اصولگرایان نداشته است. نه تنها حزب پیشرفت و عدالت که او راه اندازی کرد، هیچ گاه به یک حزب کامل تبدیل نشد، بلکه پیوند کامل و ارگانیکی هم با سایر جریانهای اصولگرا برقرار نکرد. او در همه این سالها، مدیری اصولگرا بود که با تکیه بر ظرفیتهای بروکراتیک و اقتصادی جایگاه مدیریتی خود، تلاش کرده است کار سیاسی هم انجام دهد. به عبارت دیگر، عمده گُل کردنهای قالیباف در عرصه سیاسی و رسانهای، مربوط به زمانی بوده است که او در راس یک نهاد، دیروز شهرداری و امروز مجلس، قرار داشته است. از این رو او از ظرفیتهای مادی و سیاسی این نهادها برای عرضه و تبلیغ خود به عنوان یک کنشگر سیاسی ارشد استفاده کرده است. به همین دلیل هرگاه که چنین ظرفیتی در اختیار او نبود، او به حاشیه سیاست رانده میشد، مانند اتفاقی که پس از انتخابات سال ۹۲ و دوری او از سمت شهرداری تهران افتاد. به این ترتیب، میتوان فهمید که چرا در دوره مدیریت قالیباف بر شهرداری تهران، نه فقط رسانههای شهرداری در جهت اهداف سیاسی او تعریف شدند، بلکه پروژههای شهرداری هم در همین راستا قرار گرفتند. درغیر این صورت، لزومی نداشت که قالیباف به قیمت نادیدن گرفتن پروژهای به نام متروی تهران، دست به کار ساخت پل صدر یا دیگر بزرگراههای تهران بزند، پروژههایی که بیش از هرچیز برای جلب نظر سیاسی شهروندان اجرا شده است، نه تامین منافع درازمدت شهر.
امروز درحالی طیفهای اصولگرایان از ریاست جمهوری نظامیها حمایت میکنند که مدیریت ۱۲ ساله قالیباف بر شهرداری تهران، یک نمونه عالی از چنین تجربهای است. آیا مدیریت یک نظامی بر شهرداری تجربهای کاملا موفق و بی عیب و نقص بوده است؟ هرچند برخی از اصولگرایان قالیباف را مدیری سختکوش، خستگی ناشناس، پیگیر و جهادی معرفی میکنند، اما رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی در کارنامه مدیریتی خود نقاط مبهم و پرسش برانگیز زیادی به جا گذاشت که هنوز هم به درستی به آنان پاسخ داده نشده است. از عجایب سیاست در ایران این است که فردی با ابهامات بزرگ در کارنامه مدیریتی خود سمتهای بالاتری را هم کسب میکند.
به هر رو، نخستین زخم در کارنامه قالیباف فاجعه پلاسکو است که به مرگ چندین نیروی آتش نشان و انهدام ساختمان قدیمی شهر منجر شد. باوجود این، پرونده املاک نجومی که بسیاری از همطیفهای سیاسی و مدیران وقت شهرداری را نمکگیر کرد، از دیگر پروندههایی است که به سرانجام نرسیده است. این را میتوان در کنار ادعای مصطفی میرسلیم قرار داد که مدعی شد برای عدم پیگیری تحقیق و تفحص از شهرداری در دوره قالیباف، به رئیس یکی از کمیسیونهای مجلس رشوهای ۶۵ میلیارد تومانی پرداخت شده است. پرونده اقتصادی عیسی شریفی قائم مقام وقت قالیباف و نیز ابهام در ارتباطهای اقتصادی شهرداری و برخی نهادها و اشخاص، که با هدف پیشبرد کلان پروژههای شهر انجام شد، از دیگر ابهامات پرونده کاری او است. حتی اگر این اتهامات نادرست باشد و در کارنامه شهرداری ۱۲ ساله قالیباف هیچ نقطه تاریکی وجود نداشته باشد، نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که او از این سمت و امکانات آن برای جلب حامیان سیاسی و اجتماعی بهره گرفت. استخدامهای بی ضابطه و حمایتهای بی مبنا از برخی موسسههای خیریه و فرهنگی، از جمله اقداماتی است که برای یارسازی و یارگیری انجام شده است. اما حامیان قالیباف این واقعیتها را نادیده گرفته و تنها با تکیه بر ساخت و سازهای دوره او در شهرداری، او را مدیری موفق و جهادی معرفی میکنند. بدون آنکه به این پرسشها پاسخ دهند که این اقدامات برای منابع و منافع درازمدت شهر و شهروندان تهرانی، چه پیامدهای سنگینی داشته است.
یک مساله غامض در سیاست ایران میتواند این واقعیت باشد: مساله اصلی کشور اقتصادی است، اما هیچ یک از سیاستمداران ما به راستی اقتصاد نمیدانند و اقتصاد نخواندهاند. قالیباف هم در زمره همین سیاستمداران است. او یک فرمانده است که درس نظامیگیری خوانده، از ایرباس هم خلبانی آموخته و در نهایت امروز در دانشگاه تهران، جغرافیای سیاسی درس میدهد. از این رو میتوان طبیعی دانست که قالیباف دیدگاه اقتصادی منسجمی درباره مسائل ریز و درشت اقتصادی ایران نداشته باشد.
بیشتر بخوانید: از دیدگاههای اقتصادی سعید محمد کاندیدای احتمالی انتخابات ۱۴۰۰ چه میدانیم؟
به همین دلیل، آنچه از اظهارات او درباره اقتصاد میتوان دریافت، جز برخی شعارها نیست، شعارهایی که محتوای آن را اقتصاددانان تهیه کردهاند. اساسا این طور میتوان گفت که قالیباف، پیش از آنکه یک اقتصاددان باشد، یک تکنوکرات است، مدیری که معتقد است ریشه مسائل کشور، مدیریتی است. از این رو اگر مدیری به واقع جدی روی کار بیاید، شاید مدیری از جنس مدیریت او بر شهرداری تهران، مشکلات کشور هم حل خواهد شد. به همین دلیل است که او در مقام رئیس مجلس نیز جلسات خود در بهارستان را مانند دوره شهرداری اداره میکند، نشستهای پی در پی و متعدد که اغلب در ساعات اولیه صبح برگزار میشود. هرچند این تکاپو و تلاش، اصولگرایان را خوش میآید، اما خروجی ملموسی برای مردم عادی ندارد.
در کنار این مدیریت محوری، دیدگاههای اقتصادی چیزی جز تکرار آرزوها و آرمانهای عدالت گرایانه نیست. بارزترین این آرمانگرایی و عدالت محوری، در شعار اساسی او در انتخابات ۹۶ تبلور یافت، آنجا که از وجود یک جمعیت ۴ درصدی برخوردار و ۹۶ درصدی فقیر و کم برخوردار در کشور سخن گفت. قالیباف در بیانیه انتخاباتی سال ۹۶، ۴ وعده به مردم داد: ادعا کرد در یک دوره چهار ساله با انقلابی اقتصادی درآمد کشور را دو و نیم برابر افزایش خواهد داد، ۵ میلیون شغل ایجاد خواهد کرد، نظام مالیاتی را به نفع ۹۶ درصد مردم تغییر خواهد داد و در نهایت اینکه برنامهای مدون و دقیق برای حل مشکلات فوری قشرها کم درآمد اجرا کند.
او در یکی از سخنرانیهای خود در مقام نامزد انتخابات ریاست جمهوری، برخی دیدگاهها و برنامههای خود را در حوزه اقتصاد تشریح کرد، برنامههایی که به واقع از عهده یک دولت خارج است و میتواند برنامه چندین دولت باشد. از جمله اینکه با اشاره به اینکه ۱۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند، گفت: «اگر در دولت مردم(عنوانی که او در تبلیغات برای دولت احتمالی خود انتخاب کرده بود)، قول حمایت از محرومان و فقرا را دادیم، به این خاطر است که آنها دوباره به زندگی خودشان برگردند. اگر به پرداخت یارانه برای بخشی از قشر کم درآمد قول دادیم، به خاطر این است که بتوانند حداقل زندگی خودشان را اداره کرده و شرمنده خانواده خودشان نباشند.»
در کنار وعده پرداخت یارانه، او ادعا کرد که میتواند ۵ میلیون شغل هم ایجاد کند و گفت: «دولت مردم، به مردم عزیز ایران متعهد است که ۵ میلیون شغل را با کمک شما مردم خصوصا کارآفرینان، جوانان و همه صنعتگران ایجاد کند. در صنایع پتروشیمی به ازای هر یک میلیون تن، ۲۰۰ هزار شغل به صورت مستقیم و ۴۰۰ هزار شغل غیر مستقیم ایجاد میشود؛ بنابراین قادر هستیم با سرمایهگذاری و تکنولوژی داخلی و سرمایهگذاریهایی که تاکنون صورت گرفته و به خاطر دخالت چهار درصد باعث شده است از این ظرفیت استفاده نشود، میتوانیم ۸ میلیون تن به ظرفیت پتروشیمی اضافه کرده یعنی ۱ میلیون و ۶۰۰ هزار شغل مستقیم و بیش از ۳ میلیون شغل غیرمستقیم ایجاد کنیم.»
قالیباف از واردکنندگانی که مزاحم تولید هستند، به عنوان سرباز بیگانگان یاد کرد و مدعی شد: «علت اصلی اختلاف طبقاتی آن است که چهار درصد اجازه فعالیت به ۹۶ درصد مردم را ندادهاند.» او علاوه بر وعده اعطای یارانه، این را هم گفت که قصد دارد سامانه ملی کارانه ایجاد کند تا از طریق آن به جوانانی که مشغول کار بودند، اما به دلایل مختلف رکود و کاهش تولید و فعالیت بدون کار شدهاند، در حد ۲۵۰ هزار تومان در ماه به آنها کارانه داده شود تا زمانی که آنها بتوانند کار پیدا کنند.
اصلاح نظام مالیاتی، به ویژه از آنان که ۴ درصدی نامید و جلوگیری از واردات غیرضروری از دیگر رویکردهای او بود. او مشخصا درباره ۴ درصد مورد ادعای خود گفت: «وقتی میخواهیم با این ۴ درصد مبارزه کنیم آنها قدرت، پارتی و پول دارند و از حوزه نفوذ برخوردار هستند. همچنین آنها امنیت و رسانه دارند و اهل تهمت زدن هستند. آنها قدرت تخریب دارند.» قالیباف درحالی از ۴ درصدیهای «زالوصفت» گفت که مدیریت دوره او بر شهرداری با ابهامات و فسادهای بحث برانگیزی همراه بوده است، فسادهایی که رانتها و منافعی را نصیب عدهای خاص کرده است.
به هر رو قالیباف نتوانست با تکیه بر این شعارها و رویکردهای اقتصادی آرای مردم را کسب کند و میدان را برای ابراهیم رئیسی خالی کرد. هرچند شاید او امیدوار بود که بتواند با این وعدههای عدالت محور و ادعای حمایت از مستضعفان که به زعم او ۹۶ درصد جامعه را شامل میشوند، اقبال مردم را به سمت خود جلب کند؛ اما گویا از یاد برده بود که این رویکرد، قبایی است که تنها یک بار بر تن احمدی نژاد شده و کس دیگری نمیتواند یا به سختی بتواند همچون او در دل تودهها جا باز کند.
بیشتر بخوانید: عباس آخوندی و انتخابات ۱۴۰۰ ؛ سیاستمدار تنها با دغدغه اصلاحات در اقتصاد ایران
از سوی دیگر، قالیباف به عنوان رئیس مجلس شورای اسلامی هم برخی دیدگاههای اقتصادی را مطرح کرده است، با این توضیح که این دیدگاهها نیز بیشتر نشان دهنده یک مدیر است که میخواهد ساختمانی را مدیریت و اصلاح کند، نه چهرهای دانشگاهی که درباره مسائل ریشهای اقتصاد نظریه و دیدگاهی منسجم داشته باشد. او در دیدار ویدئوکنفرانسی نمایندگان مجلس یازدهم با رهبر معظم انقلاب، ضمن طرح این ادعا که مأموریت این مجلس رساندن انقلاب اسلامی مردمی به اقتصاد پویای مردمی است، از وجود یک بسته پنج محوری برای دستیابی به این هدف خبر داد. اصلاح ساختار بودجهریزی کشور با هدف درآمدزایی پایدار و هزینهکرد مفید، اصلاح شرکتهای دولتی، نوسازی نظام مالیاتی کشور در راستای تقویت تولید، بستن مالیات بر خانههای خالی و مالیات بر فعالیتهای سفتهبازی و دلالی در بازارهای مسکن، ارز، طلا و خودرو، کمک به محرومان و تقویت ظرفیتهای تولیدی کشور با کاهش مالیات فعالیتهای تولیدی، یکپارچه سازی بانکهای اطلاعاتی دستگاههای مسئول برای اصلاح عادلانه نظام مالیاتی و تأمین اجتماعی به نفع محرومان، رونق کسب و کارها، تأمین مالی بخش تولید بویژه از طریق بازار سرمایه و نیز واگذاری زمینهای دولتی برای رونق بخش مسکن، از جمله محورهای مورد اشاره او بوده است.
مساله اینجا است که براستی معلوم نیست که این موارد، اولویتهای کلیت مجلس هم باشد. به ویژه اینکه مجلس تحت ریاست قالیباف، در نخستین مصوبات اقتصادی خود، بسیار بحث برانگیز و پرحاشیه ظاهر شده است. طرح قیر رایگان از جمله آنهاست که به نظر میرسد در خدمت ۴ درصد جمعیت رانتجو باشد. یا کمکهای معیشتی ۶ ماهه مجلس که به دلیل تعیین نشده منابع پایدار برای آن، در نهایت دولت ناچار شد آن را با کمکهای کرونایی خود تلفیق و اجرا کند.
به هر رو دیدگاههای اقتصادی قالیباف، شعارهای اقتصادی زیبایی است، شعارهایی که یکی یکی معضلات ساختاری و تاریخی اقتصاد ایران را برمی شمرد. اما آیا شمردن و اذعان به این مشکلات میتواند به راه حل هم ختم شود؟ گذشته از این، آیا مدیریت حوزه اقتصاد هم مانند پل سازی است که با یک دستور ساخته شده و یا با یک دستور، یک مشکل حل شود؟ چنین ساده انگاریهایی است که باعث میشود محمدباقر قالیباف هم در زمره سیاستمداران پوپولیست دسته بندی شود، سیاستمدارانی که ادعا میکنند برای مشکلات درازمدت، راه حلی کوتاه مدت و فوری دارند، فقط کافی است فرصت مدیریت به آنان داده شود.
وقتی که قالیباف سال ۸۴ نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد، هنوز طبقه متوسط بر ساحتهای اجتماعی و سیاسی ایران سیطره داشت و عصر، عصر مدرنیسم و نوگرایی بود. طبیعتا قالیباف نیز با عکسهای شیک، با لباس کاپیتانی و کنار هواپیمای ایرباس، سعی کرد خود را مردی از جنس زمانه نشان دهد. اما خب، دست برقضا، یک ضدمدرنیسم پیروز این رقابت شد.
قالیباف در سال ۹۲ خود را مدیری جهادی معرفی کرد که در میانه سیاست ایستاده است؛ مدیری عملگرا که عملگراییاش بر جناح بندیها ارجحیت دارد. وقتی به سال ۹۶ رسید، دیگر یک مدیر اصولگرا، با تب تند مردمگرایی و ساده زیستی و دل نگرانی برای فقرا ظاهر شد. حالا از لباس کاپیتانی سال ۸۴ کت و شلوار سال ۹۲، رسیده بود به کاپشن احمدی نژادی. حالا هم در مقام رئیس مجلس، محاسن صورت را بلند کرده و هیبت دیگری به خود گرفته است. اما بیراه نیست اگر بگوییم همه این تغییر ظاهرها و تغییرات رفتار فردی، همراستا بود با جابجاییهای سیاسی او در میان بازیگران قدرت. هرچه بود، اصلیترین مشخصه قالیباف طی همه این سالها، تعلیق بود؛ تعلیق محض. اصولگرایی که پیوند سیاسی نداشت، مدیری که نیرو نداشت و حالا شخصیتی که هنوز بر صندلی ریاست مجلس قرار نیافته است. به این ترتیب اصلا عجیب نخواهد بود اگر قالیباف بخواهد بار دیگر بخت خود را برای دستیابی به صندلی ریاست جمهوری بیازماید. چه، در زمین سیاستی که هموار نیست، بخت اصلیترین برگ برنده است.