مامان همه اخبار مخصوصا اقتصادی ها رو می شنید. گاهی بهم زنگ می زد و می گفت به بابات بگو قیمت دلار امروز فلان قدر گرون شده حواسش به حواله ها باشه.
اقتصاد24- بابام اخمی بهم کرد که نگو نپرس. بعد با تشر گفت: پسر صد بار بهت گفتم: ماشین رو باید به قیمت بفروشی. رفتی گشتی و گشتی آخرشم نه تنها عرضه نداشتی بالاتر از قیمت روز خودرو بفروشی بلکه پایین تر هم فروختی.
سرم رو انداختم پایین و به نشانه ادب چیزی نگفتم. داشتم آب دهانم رو قورت می دادم که مادرم به دادم رسید و گفت: حالا. یک قراضه داشتی می خواستی آبش کنی نمی تونستی طفلکی رو گیر می دهید. کی می آد یک خودرو مدل 75 رو به قیمت بخره. دست از سر این بچه بردار. این هر کاری می کنه تو ایراد آخه درست نیست.
کمی نفسم بالا اومد و هنوز نفهمیدم قیمت روز خودرو یعنی چی؟ داداش اکبر که داشت روزنامه ها ر ورق می زد . گفت : بابا حق داره دیگه قیمت خودرو معلومه . هر خودرویی یه قیمتی داره . نمی شه همین جور الکی وارد خرید و فروش خود رو راه انداخت. بازار خودرو برای خودش حساب و کتاب داره . مادرم یک استکان چای برای بابا آورد و گفت : حالا حاج آقا این قدر حرص نخور . حتما قسمت بود .
سرم رو بلند کردم و گفتم : داداش راست می گه باید خودرو را به قیمت فروخت اونم به قیمت روز خودرو . اما خودروهای دست دوم که قیمت روز نداره . هر خودرویی یه قیمت داره . یکی تصادفیه . یکی رنگ داره . یکی لاستیک نداره . یکی رخ نداره . یکی خط و خش داره و نمی شه خودروهای دست دوم را به قیمت روز خودرو فروخت . اینا که شما می گین مربوط به خودروهای نو است .
بابا در حالی که نشون می داد عصبی تر شده گفت : چی می گی حاج خانم . تو مگه ار دنیای خودرو سر در می آری . شصت سال آزگار تو بازارم . اما هنوز نمی دونم چی به چیه. مگه ماشین قرمه سبزیه . مامان اخم کرد و گفت : قیمت روز خودرو رو دیگه همه می دونند. قیمت روز یعنی این که همون روز قیمتش اینه . مامان دانشگاه نرفته بود اما مثل اقتصاد دانا حرف می زد . همیشه هم حرفش در زمینه مسایل مالی درست بود . بابا خیلی کار می کرد و تو حجره بزازی با همه سرو کله می زد تا نون حلال در بیاره. اما به گفته همه این مامان بود که مدیریت مالی داشت .
مامان همه اخبار مخصوصا اقتصادی ها رو می شنید. گاهی بهم زنگ می زد و می گفت به بابات بگو قیمت دلار امروز فلان قدر گرون شده حواسش به حواله ها باشه.
داداش اکبر اومد پیش مامان و گفت : یعنی شما می فرمایید ماشین 50 میلیون رو بفروشه 24 تومن . یعنی آقاجون حق نداره.
مامان برگشت و گفت: ماشین خودش بود دوست داشت 24 تومن بفروشه. حاج آقا در حالیکه نعلبکی چایی روی زمین می ذاشت گفت : عجب . یعتی الان هر کی هر کی شده . نباید با یه بزرگتر مشورت می کرد . بازار خودرو نوسان داره . قیمت ها هم بالا و پایین می ره اما این دلیل نمی شه که قیمت روز خودرو را از یادمون بره .
مامان جدی تر گفت: کدوم قیمت روز خودرو . مگه خودروی دست دوم قیمت روز داره . مگه جواد نگفت خودوری دست دوم هزار تا عین و غین داره .
حاج خانم...... قیمت روز خودرو می تونه برای همه خودروها باشه . الان یه خودرو مثلا پژو مدل 90 قیمت روز نداره ؟
کمی جابه جا شدم و گفتم : ببین حاج آقا فرمایش شما متین. اما همین خودرو می تونه تا ده میلیون شاید هم بیست میلیون نوسان داشته باشه . اما خودروی صفر یه قیمت ثابت داره . مامان به هواخواهی من گفت : تازه اونم قیمت ثابت نداره . قیمت روز خودرو در کارخو.نه یه چیزیه. قیمت روز خودرو در بازار خودرو یه چیز دیگه.
داداش اکبر گفت : ولی اینا دلیل نمی شه ماشینو آتیش بزنه. ماشین خط و خش نداشت . تصادفی نبود . چرا این قیمت فروخت . حتما سرش کلاه گذاشتند. حداقل به آقاجون زنگ می زن سر معامله می اومد تا یه خودرو 50 میلیونی رو 24 تومن نفروشه.
دیدم بحث داره خیلی بالا می گیره و مامان یه نگاهی بهم کرد و من هم بهش نگاه کردم . با نگاه بهم فهموندیم که راستش رو بگیم. تا خواستم لب وا کنم مامان وسط حرفم پرید و گفت : شما فکر می کنید جواد بچه چلمنه . که این قد سرکوفت می نید . اونم ده جا قیمت گرفت. سه تا کارشناس قیمت گذاشتند. بتا منم مشورت کرد
بابا پوزخندی زد و خواست چیزی بگه که مامان گفت : 24 تومان قیمت روز خودروی جواد بود . تازه خیلی هم خوب فروخت . بابا داشت آتیش می گرفت که مامان گفت ک عصبانی نشو حاجی .بعد رو کرد به من کرد و گفت : باید حرفت رو گوش می کردم و همون پارسال به حاج آقا می گفتم .
بابا با تعجب نگاهی بهم کرد و گفت: چی شد. شما کهره سر به مهر دارین مادر و پسری. مامان در حالی که بلند می شد گفت : چه رازی حاج آقا . جواد پارسال شما که با اکبر آقا مکه تشریف داشتید. تو جاده قزوین یه تصادف سنگین کرد . ماشین خرد و خاکشیر شد. جواد رو خدا دوباره به ماداد. این ماشین تصادفی تصادفی بود.
حالا این قدر هم در مورد قیمت روز خودرو بحث نکنین. بابا نگاهی بهم کرد و من سرم رو انداخت پایین و گل های قالی را تماشا می کردم که صدای زنگ خونه اومد...