اقتصاد24 - همین که روی صندلی نشست، گفت بیست سال است که گفتگوی مطبوعاتی انجام نداده؛ با یک محاسبهی سرانگشتی میشود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است. ناگفتههای سردار سلیمانی از جنگ ۳۳ روزه
این بار اما موضوع گفتگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد؛ جنگ ۳۳روزه. صحبت از حاج رضوان که به میان آمد، آرامآرام رنگ صدایش عوض شد و بغضش ترکید؛ عذرخواهی کرد و گفت قرار دیگری بگذاریم، دیگر امروز نمیتوانم ادامه دهم. گفت امروز در کشور ما کلمهی سردار و امیر عرف شده است اما حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود. اگرچه بیم داشتیم هنوز زمان گفتنِ ناگفتنیها نرسیده باشد اما روایت مشاهدات عینی فرماندهی که تا پایان جنگ ۳۳روزه در لبنان بوده است، این گفتگوی دوساعته را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.
بحث را میخواهیم با بررسی زمینههای وقوع جنگ ۳۳روزه آغاز کنیم. این جنگ زمانی بهوقوع پیوست که حدوداً پنج سال از حضور نظامی آمریکا در منطقه و اقدام این کشور در اشغال افغانستان و عراق میگذشت و آمریکا در عراق هم با ناکامیهای عدیدهای دستوپنجه نرم میکرد و به همین دلیل، اجرا و تحقق طرح خاورمیانهی جدید آمریکا با مشکلات متعددی مواجه شده بود. اما بهیکباره دیدیم که جناح بازی عوض شد و لبنان بهعنوان زمین بازی اجرای این طرح انتخاب شد و جنگ ۳۳روزه رقم خورد. چرا این اتفاق افتاد؟
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله، الحمد لله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله.
السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الأرواح التی حلت بفنائک، علیکم منی جمیعاً سلام الله أبداً ما بقیت وبقی اللیل والنهار.
خدمتتان عرض کنم که در مسألهی جنگ ۳۳ روزه یک عوامل پنهانی داشت که در واقع عوامل واقعی جنگ بود، یک عوامل ظاهری داشت و آشکاری داشت که بهانهی آن درواقع اهداف پنهانی بود که رژیم میخواست در مقطعی عمل بکند البته اینکه عرض میکنم عوامل پنهانی داشت ما اطلاعاتی نسبت به آمادگیهای رژیم داشتیم اما اطلاعاتی نسبت به اینکه دشمن میخواهد یک هجومی را انجام بدهد در یک غافلگیری نداشتیم بعداً از دو وضع یا از دو مسأله دو موضع به این جمع بندی رسیدیم که قبل از شروع این جنگ بنا بود جنگی با سرعت و با غافلگیری انجام بشود و در آن غافلگیری حزب اللّه منهدم بشود خب این جنگ در شرایطی اتفاق افتاد که دو اتفاق مهم یکی مربوط به کل منطقه اتفاق افتاده بود و دیگری مربوط به خود رژیم صهیونیستی اختصاصاً وجود داشت.
در مسأله منطقه خب آمریکا با توجه به حادثه یازده سپتامبر به یک توسعه فوق العادهای در حضور نیروهای مسلح خودش در منطقه ما رسیده بود که تقریباً مشابه این در جنگ جهانی دوم جنگی بود در سال در ۱۹۹۱ که اولین در واقع در اثر حمله صدام به کویت حمله آمریکا انجام شد آن هجوم آمریکا و شکست صدام یک ته نشین مسلحانهای در منطقهی ما داشت که منجر شد به یک استقرار نیروی آمریکایی اما بعد از یازده سپتامبر به این طرف به دلیل دو هجوم سنگینی که آمریکا داشت تقریباً نزدیک چهل درصد از نیروهای مسلح در خدمت آمریکا مستقیماً وارد منطقه ما شدند و بعداً در طول مدت به دلیل تعویضات و تغییراتی که انجام گرفت حتی به نیروهای ذخیره و احتیاط و گارد ملی هم کشیده شد یعنی تقریباً میتوان گفت که بیش از شصت درصد ارتش آمریکا اعم از نیروهای داخلی تا نیروهای بیرونی وارد منطقهی ما شدند بنابراین یک حضور بسیار حجیم در بعد کمی که فقط در عراق بالغ بر ۱۵۰ هزار نفر سرباز وجود داشت و قریب بیش از سی هزار نیروی آمریکا در افغانستان بود این غیر از نیروی متحدین بود که در افغانستان قریب به ۱۵ هزار نفر بود بنابراین یک نیروی دویست هزار نفرهی درواقع آموزش دیدهی متخصصی در منطقهی ما در کنار فلسطین حضور داشت این حضور خب طبیعتاً یک فرصت هایی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد میکرد یعنی حضور آمریکا در عراق مانع درواقع تحرک سوریها در سوریه بود تهدیدی بر علیه دولت سوریه هم محسوب میشد تهدیدی علیه ایران هم محسوب میشد
بنابراین شما اگر به جغرافیای عراق نگاه بکنید که در جنگ ۲۰۰۶، در جنگ ۳۳ روزه خب وقتی میبینید در این جغرافیای وسط که حلقه اتصال کشور محور و مادر مقاومت هست، آمریکا یک حائل قریب به ۲۰۰ هزار نفره نیروی مسلحی ایجاد کرده با صدها فروند هواپیما و هلی کوپتر به اضافه هزاران دستگاه زرهی خب طبیعتاً این موضوع به رژیم صهیونیستی یک فرصت را میداد که از این موضوع بهره برداری کند و اقدامی را انجام بدهد یعنی این هیمنه اثر دارد در ترساندن ایران و اثر دارد در توقف و ترساندن سوریه بنابراین نباید این دو نظام اقدامی را انجام بدهند.
نظام رژیم صهیونیستی بر مبنای این تصور خصوصاً دولتی که سر کار بود دولت بوش، که دولت تند مزاجی بود و سریع التصمیم بود در موضوعات، خصوصاً تیمی که در کاخ سفید حاکم بود همراه با رژیم صهیونیستی بود. بنابراین آنها فرصت را مناسب میدیدند برای اینکه چنین اقدامی را انجام بدهند.
اصل نیت رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه تغییر دموگرافی کامل در لبنان بود
ریشهی اصلی بنابراین در بهره برداری رژیم صهیونیستی از حضور نظامی آمریکا در منطقه بهره گیری از سقوط صدام، از پیروزی اولیهی آمریکا در افغانستان و ایجاد رعب سنگینی که آمریکا در منطقه ایجاد کرده بود و یک حجم وسیعی حتی از گروه های سیاسی منطقه و دنیا را جزو گروههای تروریستی که اگر در مخالف سیاست هایشان بودند محسوب کرده بود رژیم میخواست از این بهره ببرد و فکر میکرد که این بهترین فرصت برای یک جنگی است جنگی بر آسا چون رژیم یک شکست خورده بود در سال ۲۰۰۰، ۲۰۰۰ میلادی. از لبنان عقب نشینی کرده بود و درواقع از لبنان فرار کرده بود. و حزب اللّه او را شکست داده بود. او میخواست مجدداً برگردد نه برگردد به اشغال. برگردد به انهدام و تغییر دموگرافی در واقع در جنوب لبنان که بعداً در حین جنگ این تقریباً با شروع جنگ معلوم شد اصل نیت تغییر دموگرافی کامل هست که نیروهای منصب یا مردمی که در جنوب لبنان هستند و یک رابطهی مذهبی با حزب اللّه دارند، اینها کوچانده بشوند از سوریه مانند آن چیزی که در بعد از ۱۹۶۷ پیرامون فلسطینیها در جنوب لبنان اتفاق افتاد همین طرح پیرامون مسألهی شیعهی لبنان در جنوب لبنان مدنظر بود دقیقاً همان طرح قبلی که پیرامون فلسطینیها اجرا کردند فلسطینیها را وادار کردند از جنوب لبنان خارج بشوند. در مخیمهای گوناگونی در لبنان اردوگاههای لبنان، اردوگاههای سوریه و اردوگاههای دیگری در جهان عرب توزیع بشوند و حتی عرفات مرکزیتش را مجبور بشود از لبنان منتقل بکند به تونس و مغرب. در واقع ادارهی آوارهای ایجاد بکند. همین ذهنیت پیرامون شیعهی لبنان وجود داشت به این دلیل من حالا از این قبل از جنگ برمیگردم به حین جنگ برای اینکه این موضوع کامل بشود.
ماجرای صحبت های سخیف بوش علیه مردم جنوب لبنان
در مسألهی دو عبارت مهمی دارند آمریکاییها و اسرائیلیها آمریکاییها در ابتدای شروع جنگ که خب با کلمات خیلی سخیفی بوش بیان کرد آن بلندگو روشن بود، چون کلمهی در شأن خودش هست قابل تکرار نیست من بیان بکنم آن بیان کرد در تأیید این موضوع، اما نه در تأیید از جنگ در تأیید نتیجهی جنگ و مسألهی اگر بخواهیم بگوییم مودبانهتر دیپلماسیترش را رایس گفت که او گفت این وقتی این کشتارها، ضجهها در جنوب لبنان اوج گرفت و بمبارانهایی که اوج مستی تکنولوژی بود درواقع هر کجا را اراده میکردند با دقت تکنولوژی میزدند منهدم میکردند و کشتارهایی اتفاق میافتاد که درواقع قانا را درواقع در خودش هضم کرده بود و حذف کرده بود آن عبارت را به کار برد. یعنی این ضجه را به این تشبیه کرد به این کلمهی سخیف گفت این درد زایمان خاورمیانه جدید است ضجهی زیر آوار بچههای کودکان مظلوم را و زنان و انسان های بیگناه را تشبیه کرد به درد زایمان یک حادثهی بزرگ بنابراین این عبارتها نشان میداد یک طراحی بزرگ وجود دارد اما آن چیزی که مربوط به رژیم برمیگشت، رژیم یک اردوگاه بزرگ را پیش بینی کرده بود با تعدادی کشتی را اردوگاه برای اینکه هر مقداری میتوانند بگیرند از مردم را ابتدائاً به یک اردوگاهی در داخل فلسطین که تا سقف سی هزار نفر پیش بینی کرده بودند منتقل بکنند
بعد در این اردوگاه بیایند تفکیک کنند آنهایی که افراد عادی هستند منتقل کنند به کشورهای دیگری به جای دیگری آنهایی که از دید آنها مجرم هستند یا وابستهی سازمانی به حزب اللّه دارند دستگیر بکنند کشتی هم آماده کردند برای کوچ، که آن کوچ را درواقع انجام بدهند لذا جنگ در این مرحله بر خلاف همهی جنگها که خشک و تر را میسوزاند خیلی با دقت تکنولوژی انجام گرفت یعنی یک طایفه را مبنای حملهی خودش قرار داد.
سه هدف پنهانی جنگ ۳۳ روزه
اول سعی کردند این را تبدیل کنند به یک حزب یعنی حزب اللّه بعداً توسعهاش دادند به کل طایفهی شیعه در جنوب لبنان که بتوانند درواقع این تغییر دموکرافی را به طور کامل در جنوب اجرا کنند بنابراین آن چیزی که میتوان از ریشههای درواقع جنگ در بعد پنهانش که بعداً خود آنها اعتراف کردند به این موضوع که قصد داشتند یعنی المرت گفت و بعد هم وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش هم گفتند که ما قصد داشتیم یک عملیات، این جنگ را در یک حالت غافلگیرانه انجام بدهیم که آن غافلگیری اگر اتفاق میافتاد باید عمدهی کار راههای حزب اللّه در یک هجوم هوایی گسترده از بین میرفت سازمان حزب اللّه در مرحلهی اول حداقل باید الان بر سی درصد سازمان اصلی او آسیب جدی میدید بعد در مراحل بعدی میرفتند دنبال انهدام قطعی اما اساسش بهره برداری از حضور قدرتمند آمریکا در عراق و در افغانستان و در منطقه بود و تمایل کشورهای عربی در حمایت از اسرائیل در چنین جنگی، رضایت آنها در ریشه کنی حزب اللّه یا طایفهی شیعه از جنوب لبنان خب این را المرت بیان کرد.
او در یک سخنی گفت که برای اولین بار همهی کشورهای عربی البته همه را که میگفت به دلیل آن اغلبیتی که در کشورهای عربی، البته اینجا بیشتر کشورهای حوزهی خلیج فارس شورای همکاری مدنظر او بود اما طبیعتاً مصر هم شامل همین می شد، و کشورهای دیگر از این مستثنی نبودند اما میتوانستیم در آن مقطع استثنائاتی قائل بشویم خب میدانید عراق فاقد حاکمیت بود، حاکم آن روز عراق بریمر بود حاکم نظامی آمریکا بنابراین عراق حاکمیتش در دست آمریکاییها بود دولت سوریه به دلیل مرگ حافظ اسد دولت جوانی بود که درواقع تازه شروع به کار کرده بود لذا اغلبیت که گفتند همهی کشورها منظورشان آن اغلبیت بود لذا ایشان این بیان را داشت که برای اولین بار در جنگ بر علیه یک سازمان عربی همهی کشورهای عربی اسرائیل را در این جنگ حمایت کردند این یک واقعیت است این چیزی که او بیان کرد این بیان یک واقعیت مهم جدی بود که او انجام داد
بنابراین ما باید سه منظور را مدنظر قرار بدهیم پنهان در مسألهی جنگ فرصت حضور آمریکا، و حاکمیت آمریکا در عراق، و ایجاد رعب و وحشتی که آمریکا در منطقه در اثر حضور گستردهی خودش ایجاد کرده بود دوم آمادگی کشورهای عربی و اعلام پنهان همکاری کشورهای عربی در بر رژیم از رژیم صهیونیستی برای ریشه کنی حزب اللّه و تغییر این دموکرافی در جنوب سوم اهداف خود رژیم برای بهره گیری از این فرصت جهت خلاص شدن از حزب اللّه برای همیشه این سه تا هدف سه هدف پنهانی بود یا اصلاً منظور پنهانی بود که درواقع در ریشههای این جنگ نقش اصلی و اساسی داشت.
دلایل پنهان این جنگ را به خوبی تشریح کردید، دلایل آشکار و بهانه ی آغاز این جنگ چه بود؟
خب در بحث بهانه آشکارش، ظاهر مسأله این بود حزب اللّه مثل دیگر تعهدی که به ملت لبنان دارد متعهد شده بود به مردم لبنان متعهد به مردم لبنان شده بود، خب غیر از حزب اللّه هیچ قدرتی که بتواند این تعهد را عملی بکند وجود نداشت، که جوانان زندانی و اسیر لبنانی را از چنگال رژیم صهیونیستی آزاد بکند. خب سید در یک بیانی این را وعده داد که ما حتماً مانند آن چیزی که در گذشته اتفاق افتاد نسبت به آزاد کردن اسرای لبنانی از دست رژیم صهیونیستی عمل بکند. مردم لبنان اعم از آن اسرایی که دروزی بودند، یا اسرایی که مسلمان بودند، یا اسرایی که مسیحی بودند، امیدی به پناهگاهی جز حزب اللّه دیروز نداشتند، امروز هم ندارند.
یعنی برای هر حادثهای تکیه گاه اصلی ملت لبنان در دفاع در جلوگیری از این حکومت وحشی، حزب اللّه لبنان است خب این بیان صورت گرفت در تبادلات قبلی اسرائیل حاضر نشد اسرای اصلی که بعضاً نوجوان بودند اینها را آزاد بکند، و بعداً نوجوان بودند که دورهی طولانی در زندان به سر بردند، بعداً تبدیل شدند به جوانهایی که وارد سنین میان سإلی شدند
حزب اللّه درواقع این وعده را داد، در آن تبادل اولیه که انجام گرفت این محقق نشد، یا اسرائیل قبول نکرد این زندانیها را آزاد بکند لذا حزب اللّه برای تحقق این وعدهی خودش به مردم لبنان اقدام عملیاتی انجام داد که در اثر این عملیات بتواند آن تبادل را انجام بدهد، که بعد هم موفق شد لذا در بر مبنای یک عملیات ویژهای که فرماندهی آن عملیات ویژه را درواقع نمیدانم چه اسمی برای آن بگذارم.
یعنی بگویم سردار خیلی مرسوم شده این کلمه و فراتر از این کلمه بود امروز در عرفهای نظامی در کشور ما کلمهی سردار و امیر عرف شده اما حقیقتاً یعنی یک سردار به معنای واقعی شهید عماد مغنیه بود، یک سرداری که شاید بتوانم بگویم شبیهترین صفات را در صحنهی جنگ به مالک اشتر داشت و من در شهادت او بعداً، حالا این در مکانش نیست اینجا این بحث را میکنم، همان عبارات و همان حإلی که در آقا امیرالمومنین حادث شد اتفاق افتاد در شهادت مالک و یک حالت حزن و اندوه فوق العادهای امام را گرفت، به تعبیری در بالای منبر گریست و فرمود:
«مَالِکٌ وَمَا مَالِکٌ، وَاَللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلاً لَکَانَ فِنْداً وَلَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لاَ یَرْتَقِیهِ اَلْحَافِرُ وَلاَ یُوفِی عَلَیْهِ اَلطَّائِرُ»
بعد این جملهاش خیلی مهم بود فرمود مثال مالک برای من مِثل مَثل من برای رسول اللّه بود خب در مسألهی عماد همین حال بود، یعنی عماد نسبت به مقاومت یک چنین توصیفی داشت که من عرض کردم اگر بخواهم از این عرفهای متداول موجود خودمان عبور بکنم، باید تشبیه بکنم به همان جملهی امیرالمومنین پیرامون مالک فرمود که زنها باید بزایند تا کسی مانند مالک در دنیا زائیده شود. عماد یک چنین شخصیتی داشت او ادارهی این کار را کما اینکه ادارهی خیلی از صحنههای سخت را او بر عهده داشت. مدیریت این عملیات ویژه را او عهدهدار بود و خودش از نزدیک نظارت کرد، مدیریت کرد.
عملیات او موفق شد توانست در داخل سرزمین فلسطین اشغإلی یک ماشین درواقع یک همر (hummer) رژیم صهیونیستی را مورد حمله قرار بدهد و دو نفر را از داخل او درواقع زخمی به اسارت بگیرد. خب این سه تا عملیات بود، یک عملیات نبود یکی اصل طراحی این بود، دو عبور از سیم خاردارهای خیلی متراکم و بلند و وسیع رژیم صهیونیستی و رسیدن چون عملیات فقط زدن نبود که انهدامی صورت بگیرد باید عبور هم صورت میگرفت و میرفت آن طرف و اسرا را میآورد لذا هر مأموریتی باید با دقتی صورت میگرفت که نفرات داخل نفربر کشته نشوند باید به سرعت این سرعت به دقایق بود نه به ربع ساعت و نیم ساعت به دقایق به ثانیه ها بود باید به سرعت عبور میشد از این قبل از اینکه دشمن برسد معمولاً دشمن فاصله اش با نقطهی عملیات چند دقیقه بود.
فقط زمینیاش هواییاش که خب خیلی سریعتر بود و میرسید در آن نقطه اسرا را تخلیه میکرد و عملیات سومش این بود که آن را به سرعت بدون، یعنی درواقع در امان از تهدید دشمن به نقطهی امنی برساند.(فیلم)
جنگ با این بهانه آغاز شد و یورش سنگینی به مواضع حزب الله صورت گرفت، واکنش حزب الله لبنان در ساعات و روزهای اولیه به چه شکل بود؟ واکنش حزب الله لبنان در ساعات و روزهای اولیه به چه شکل بود؟مخصوصا با توجه به اینکه اسراییل بهانه ی آغاز این حمله وحشیانه را اسیرگیری حزب الله لبنان عنوان کرد.
خب باید به دو نکته اشاره کنیم. حزب اللّه به دلیل اینکه یک پیوستگی دارد با یک دشمنی که غیرقابل سازش است یعنی از نظر حزب اللّه از منظر اعتقادی و منطق سیاسی غیرقابل سازش از نظر دشمن هم قبول حزب اللّه غیرقابل سازش است بنابراین این دشمنی یک دشمنی مستمری است. و آن وقت یک دشمنی مستمر بود لذا حزب اللّه پیوسته در یک آمادگی بود. در دفاع این یک نکته. بنابراین حزب اللّه خإلی از ذهن و در یک عدم آمادگی به سر نمیبرد. آماده بود ربطی به این عملیات نداشت، این عملیات آمادگی را در یک ابعاد دیگری افزایش داد هشیاری را افزایش داد اما آمادگی در بعد نیروهای رزمنده و وسایل و امکانات از قبل مهیا بود حالا هم همین طوری است یعنی حزب اللّه همیشه در یک آمادگی صد در صد به سر میبرد اینجور نیست، آمادگی حزب اللّه مثل دیگر آمادگیهایی که آمادگی نمیدانم زرد میزنند، بعد آمادگی قرمز میزنند یا مثلاً سی درصد، هفتاد درصد، صد درصد نه، حزب اللّه پیوسته در یک آمادگی صد درصد به سر میبرد آن روز در آمادگی صد درصد بود، امروز هم در آمادگی صد درصد هست منتها کیفیت این آمادگی به دلیل امکانات در هر دورهای متفاوت هست.
نکتهی دوم اینکه هر اقدامی که حزب اللّه میخواهد انجام بدهد قبل از آن تمهیدات امنیتی را اول انجام میدهد بعد اقدام میکنند. لذا حزب اللّه وقتی تصمیم گرفت به اینکه عملیات را اجرا کند ، برای گرفتن این دو سرباز رژیم صهیونیستی برای آن مبادلهی مهم و سرنوشت ساز، اول یک آمادگی در خودش ایجاد کرد. این آمادگی دارای دو وضعیت بود. یکی آمادگی در مقابله، دو آمادگی در کاهش خسارت به این دلیل در تمام دورهای که رژیم اجرای عملیات کرد، خصوصاً در ساعات و روز اول و روزهای اول او بانک اطلاعاتی از قبل آماده داشت. همهی آن بانک اطلاعاتی که از قبل آماده کرده بود، آن بانک را به نیرو هوایی خودش واگذار کرد و نیروی هوایی بر مبنای آن بانک، که مختصات دقیق هر موقع حزب اللّه وجود داشت، وارد عمل شد. اما به دلیل تدابیری که حزب اللّه انجام داده بود، هم در بعد نیروی انسانی و هم در بعد امکانات مهم خودش، حداقل آسیب را دید یا میتوان گفت در لحظات اولیه هیچ آسیبی ندید عمدهی بانک اطلاعات دشمن که بعد از ده روز اعلام کرد: بانک اطلاعات من، بانک اهداف من تمام شد یعنی معنایش این بود که تمام اهداف موجودی که مربوط به حزب اللّه وجود دارد منهدم کرده اما بعد معلوم شد که همهی آن چیزی که او انجام داده خلاف آن توقع و تصوری بود که دشمن تصور کرده بود به دلیل اقدامات و ابتکاراتی که حزب اللّه قبل از شروع عملیات خودش انجام داد، در پیش بینی رد الفعلی که از دشمن کرده بود بنابراین این نکتهی اول بود.
نکتهی دوم اینکه اما در پیش بینی جنگ معمولاً در سابقهی این نوع ردالفعلها هیچ وقت به یک جنگ شامل و کامل نمیانجامید عموماً یک ردالفعل یک روزهای وجود داشت، با شدتی مناطق یا نقاطی را رژیم مورد حمله قرار می داد، بعد متوقف میکرد اما با همان لحظات اول عملیات طراحی شده از قبل به طور کامل به مورد اجرا گذاشته شد یعنی آن طرح شاملی که در خفا میخواستند انجامش بدهند، آن را آمدند یک جا به مورد اجرا گذاشتند البته الان ما میگوییم آن طرح خفا، حالا بعداً در توضیحات عرض میکنم، ما شاید بعد از دو هفته به این رسیدیم به صورت اعتقادی
که حالا اعتقادی عرض میکنم چرا. اما به صورت اطلاعاتی نه تقریباً اواخر جنگ به این رسیدیم که دشمن طرحی از قبل آماده داشته و میخواسته در غافلگیری کامل این را عمل بکند و بخش اعظمی از این فهم ما به دلیل اعلام خود دشمن بود بنابراین جنگ به سرعت تبدیل شد به یک جنگ کامل، یک جنگ شاملی که انگار مثل یک انبار وسیع باروتی و مواد منفجرهای که با یک فتیله درواقع یک جا منفجر میشود انگار یک مرتبه همهی آن طرح به مورد اجرا گذاشته شد، و این انفجار عظیم که به نام جنگ ۳۳ روزه نامیده شد صورت گرفت. خب من روز اول که حادثه اتفاق افتاد برگشتم به لبنان چون من یک روز قبلش آنجا بودم.
حاج قاسم در اغاز جنگ ۳۳ روزه چگونه خود را به لبنان رساند؟
برگشتم به سوریه منتها چون همهی راه ها مورد حمله قرار گرفته بود خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که مصنع در واقع نامیده میشود، گذرگاه مرزی لبنان به سوریه این پیوسته مورد زیر آتش هواپیما بود، و هواپیما لحظهای ترک نمیکردند خب تماسی داشتیم با دوستانمان از راه خط امن، عماد آمد دنبال من و من را از سوریه از یک راه دیگری که یک بخشش پیاده بود، یک بخشی را با ماشین طی کردیم .منتقل کرد به لبنان خب آن وقت هنوز جنگ گسترهی اصلیاش تمرکز بر ساختمانهای اداری حزب اللّه داشت و بر جنوب اغلبش، و بعضاً نقاطی که در مراکز میانی و شمإلی داشت تقریباً هفتهی اول بود که داشت سپری میشد، از تهران اصرار داشتند که من بیایم برای توضیح، من از یک راه فرعی برگشتم و آمدم درواقع آن وقت مقام معظم رهبری در مشهد بودند. خدمت ایشان رسیدم. برای این جلسه سران سه قوه و مسئولین اصلی که عضو شورای امنیت ملی هستند، غالباً که در بخشهای امنیتی و اطلاعاتی هستند دعوت شده بودند.
من گزارشی دادم از حادثه. گزارش من گزارش تلخی بود یعنی مشاهدات من افقی از پیروزی را نشان نمیداد و جنگ کاملاً جنگ متفاوتی بود. جنگ خیلی جنگ تکنولوژی بود، دقیق بودساختمانهای دوازده طبقه با یک بمب با زمین یکسان میشدند، اهداف با دقت انتخاب میشد در درون روستاها که روستا فاصلهی یک روستا با روستای دیگر فاصلهی چسبیده به همی داشتند، برای توپخانهها کار سختی است اما یک روستایی که دیگر آن وقت جنگ از حزب اللّه به طایفه منتقل شده بود یک روستایی که شیعه نشین بود با روستای دیگری که برادران مسیحی ما بودند یا برادران اهل تسنن بودند کاملاً متفاوت بود یعنی یک جا یک نفر با اطمینان نشسته بود مشغول کشیدن قلیان بود یک جا، یک جا چندین هزار گلوله فرود میآمد.
من گزارش دادم در آن جلسه. خورد به نماز، خب رفتند برای وضو گرفتن. من هم رفتم وضو بگیرم، آقا وضو گرفتند آستینشان را هم بالا زده بودند وضو گرفته بودند برمیگشتند با دست اشاره کردند به من که بیا. من رفتم آقا فرمودند که شما چیزی میخواستی به من بگویی از این گزارشت. من عرض کردم نه فقط میخواستم توضیح واقع را بدهم
آقا فرمودند این را فهمیدم. چیز دیگری نمیخواستی بگویی. عرض کردم نه. نماز خواندیم برگشتیم به جلسه. گزارش من تمام شده بود. آقا شروع کردند به صحبت کردن. چند تا مطلب را فرمودند، فرمودند که نکاتی که فلانی گفتند پیرامون جنگ همین طور است.
این جنگ، جنگ بسیار سخت و شدیدی است. اما من تصور میکنم این جنگ شبیه جنگ خندق است آیات جنگ احزاب یا همان جنگ خندق را حالا هر کدامش بگوییم یکی هست. آقا قرائت کردند. حالت مسلمان ها، حالت اصحاب و یاران پیغمبر، حالتی که بر صف آنها حاکم بود این را بیان کردند. بعد فرمودند که اما من تصورم این است پیروزی این جنگ همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود.
من در دلم تکان خوردم. چون اصلا چنین ظنی از نظر نظامی من نداشتم یعنی در دلم تمنا کردم کاش آقا این را نمیفرمودند که نتیجه این است نتیجه یعنی پیروزی، جنگ احزاب پیروزی بزرگ پیامبر بود
بعد دو نکتهی دیگر فرمودند که خیلی مهم بود یکی فرمودند که، من تصورم این است، من همیشه اعتقاد دارم و میگویم به دوستانمان در تجربهی این بیست سإلی که در محضر آقا بودم، نتیجهی تقوا را که ثمرهی او حکمت میشود بر زبان و بر دل و بر عقل من در آقا کامل دیدم، کامل. لذا در هر چیزی که الان شبهه میکند مطمئن میشوم انتهایش یک چیزی در آن شبهه در میآید یا بر چیزی که یقین میکنند مطمئن میشوم در آن چیزی به دست میآید.
آقا فرمودند که من تصورم این است که اسرائیل این طرح را از قبل آماده کرده بود، و میخواست همین طرح را در یک غافلگیری کامل به مورد اجرا بگذارد و حزب اللّه را در غافلگیری نابود کند
عمل حزب اللّه در گرفتن این دو اسیر آن غافلگیری را به هم زد. من این اطلاعات را نداشتم. سید این اطلاعات را نداشت. هیچ کدام، عماد نداشت هیچ کدام این اطلاعات را نداشتیم خب آن ها لب مرز بودند میدیدند.
برای من خیلی این نویدبخش بود، چون سید را خیلی کمک میکرد و راحت میکرد حالا در آن اوایل به این شدت نبود در این اواخر شدید شد. حجم شهدا بالا رفت، حجم دمار، انهدام بالا رفت.
عبارتهایی سید بیان میکرد که من را متأثر میکرد. نمیخواهم آن عبارتها را بیان بکنم. دیدم این بیان خیلی بیان خوبی است برای او که ممکن است کسی شماتت کند که بگوید حزب اللّه چرا برای گرفتن دو اسیر کل شیعه را با خطر مواجه کرد اما چنین موضوعی که حزب اللّه با یک دو اسیر گرفتن خودش را از یک نابودی کامل نه تنها خودش را ملت لبنان را نجات داد، این خیلی نویدبخش و مهم بود یک نکتهی سومی هم فرمودند که جنبهی معنوی داشت فرمودند که به این ها بگویید دعای جوشن صغیر را بخوانند خب در شیعه عموماً معروف دعای جوشن کبیر است دعای جوشن صغیر معمولاً در این معروفیت، حداقل در بین عموم عامه، نیست، خواص فرق میکند بعد آقا توضیح دادند که یعنی ما تصور دیگری نکنیم در این موضوع که این دعای جوشن صغیر که چیه مثلاً مثل بعضیها میگویند این چهار تا قل هواللّه را بخوان، مثلاً این حمد را بخوان، موضوع حل است فرمودند که این دعای جوشن صغیر حالت یک انسان مضطر است انسانی که در یک اضطرار شدید است می خواهد با خدا حرف بزند، این حال یک انسان مضطر است.
من همان روز آمدم شب تهران برگشتم مجدداً به سوریه ولی یک احساس بسیار خوبی داشتم، یعنی حامل درواقع یک چیزی بودم، که برای سید شاید از هر امکان دیگری این ارزشمندتر است و مجدداً همین جور عماد آمد دنبال من و از همان راه برگشتیم، و رفتم پیش آقاسید من موضوع را نقل کردم برای ایشان.
شاید هیچ چیزی به اندازهی این کلمات مؤثر در روحیهی سید نبود اولاً ایشان یک خصوصیتی دارد آن خصوصیت را تا حالا ماها هیچکداممان به این درجه نرسیدیم و فکر میکنم که ما اصلاً درس ولایت شناسی را باید برویم پیش ایشان یاد بگیریم او اعتقاد جدی دارد به بیانات مقام معظم رهبری، اینها را یک بیانات الهی، غیبی میداند لذا فوق العاده در هر بیانی هر کلمهای که از ناحیهی مقام معظم رهبری صادر میشود به آن اهتمام جدی دارد، توجه اساسی دارد.
خب من توضیح دادم خیلی خوشحال شد اول به سرعت موضوع اول را که این پیروزیاش نتیجهاش جنگ خندق خواهد بود صعوبات شدیدی دارد سختیهای زیادی دارد اما پیروزی بزرگی دارد، این از قول مقام معظم رهبری منتشرشد در بین همهی مجاهدین از کسانی که در نقطهی جلویی بودند در مقابل دشمن هم درگیر بودند تا همهی صفوف ثانیاً این تحلیل که دشمن از قبل یک طرح داشت شد مبنای اصلی عملیات سید در توجیه افکار عمومی و توجه افکار عمومی به نیت دشمن در موضوع سوم هم اینقدر مسألهی دعای جوشن صغیر رایج شد و چون مفاهیم خیلی ارزندهی عرفانی و معنوی دارد، شاید بتوان گفت در مفاتیح جزو بهترین دعاهایی است، که دارای مفاهیم بسیار معنوی عبودی است آن قدر این وسعت انتشار پیدا کرد و این تلویزیون المنار به شکل مرتب پخش میکرد که آن را با یک صوت خیلی خوبی هم صوت حزینی درواقع قرائت میکرد که در ساحهی مسیحی هم این دعا را میخواندند. چون دعا، دعای الهی است، عرفانی است متعلق فقط به یک طایفه نیست یعنی هر کسی که عبودیت داشته باشد، و درواقع تعبد داشته باشد به موضوعات به قدرت الهی، به خداوند سبحان این درش اثر میگذارد لذا خیلی مؤثر بود
این درواقع شروعی شد برای یک تحرک دیگری، و درواقع میتوان گفت یک خون تازهای در وجود حزب اللّه دمید که حزب اللّه درواقع با یک امید بیشتری به اعتماد به نفس بیشتری وارد معرکه با دشمن شد.
من تا پایان جنگ برنگشتم و به طور کامل در این ۳۳ روز ماندم در لبنان بعد از اینکه جنگ تمام شد من برگشتم و باز در جلسهی مشابه همان جلسهی مشهد اما در تهران در محضر مقام معظم رهبری که همهی سران قوا بودند و مسئولین اساسی حضور داشتند گزارشی از آنچه گذشت که بخشش خب منتشر شده بود من منتقل کردم ضمن اینکه من روزانه از خط امنمان گزارشاتی به تهران میفرستادم حالا در جریان وضعیت میدان به طور کلی بودند
در داخل ایران نظرات پیرامون نحوه مواجهه و عکس العمل جمهوری اسلامی ایران چگونه بود؟ آیا در بین مسوولان نظرات مخالفی هم بود یا همه نسبت به نوع واکنش ما متفق القول بودند؟
نه در آن مقطع اختلاف نظری و اختلاف دیدگاهی اصلاً وجود نداشت یعنی همه متفق القول بودند پیرامون حمایت از حزب اللّه اعم از حمایت معنوی، حمایت مادی یعنی تسلیحاتی، تجهیزاتی، امکانات، رسانهای و چیزی که درواقع در چارچوب توان جمهوری اسلامی بود در داخل نظام درواقع کسی تردیدی نداشت. حداقل در آن مقطع چون من آنجا هم که بودم از آنجا درواقع میشنیدم هیچ نگرانی از این ناحیه وجود نداشت یک وحدت کاملی در حمایت از حزب اللّه به تلاش برای این پیروزی حزب اللّه در جمه