کاهش ارز بهدستآمده از فروش نفت در این مدت و تقلیل منابع حاصل از صادرات اگرچه بیتأثیر نیستند اما مسئله اصلی به باور نگارنده، شوک سیاسی حاصل از فشارهای رئیسجمهور آمریکا به ایران است. در واقع باید برای تابآورکردن اقتصاد، ابتدا با استفاده از دیپلماسی، فضایی آرامشبخش برای مراودات طبیعی بینالمللی و انتقال فناوری ایجاد کرد، سپس به این نوع اقتصاد اندیشید.
مدیریت دقیق منابع ارزی در شرایط فعلی و درپیشگرفتن سیاستهای درست پولی در بازار ارز، نیازمند تمرکز بسیار جدی است. قیمت ارز تحت تأثیر عوامل غیراقتصادی به شکلی غیرواقعی درآمده است و این به آن معناست که اگر عرضهوتقاضا رها شود، قیمت در این بازار بالاتر از میرود. مداخله بانک مرکزی در این بازار خلاف سایر مداخلات دولت، اتفاقی قابلدفاع است. صادرات ایران تحتتأثیر تحریمها، با دشواریهای بسیاری همراه است. واقعیشدن نرخ ارز به سود کشورهایی است که کالا تولید و صادر میکنند اما ایران بهجز نفت، میعانات و پتروشیمی، صادرات جدی دیگری ندارد. تقلیل ارزش پول ملی برای کشورهایی مطلوب است که کالا و خدمات تولید میکنند نه برای ایران که شرایطی متفاوت دارد.
یکی از دلایل اقتصادی نامتعادلشدن بازار ارز، کمشدن عرضه نسبت به تقاضاست؛ بازار سکه نیز اینگونه بود. در گذشته اینگونه بود که وقتی بانک مرکزی یا بانک کارگشایی به خرید سکه در بازار اقدام میکردند، قیمتها افزایش مییافت و وقتی اقدام به فروش میکردند، با کاهش قیمتها مواجه میشدیم؛ اما تجربه عرضه سکه در سال گذشته نشان داد این منطق هم در شرایط اقتصادی ایران به هم خورده است. وقتی همه به دنبال تبدیل پول ملی به یک کالا یا ارز خارجی برای حفظ ارزش آن باشند، اساسا نمیتوان برای تحولات به دنبال منطق اقتصادی عرضهوتقاضا بود.
بخشی از ارزی که وارد بازار میشود، ناشی از درآمد نفت است. بخشی از آن نیز از طریق مسافرانی که به خارج از کشور سفر کردهاند، وارد کشور میشود که میزان آن چندان مهم نیست. با توجه به اینکه اعتبار اسنادی و مالی صادرات و واردات از طریق بانکها انجام میشود، دلار نقدی در دست صادرکنندگان و واردکنندگان نمیماند که به بازار عرضه کنند.
همچنین با توجه به فعالیت سامانه نیما، عملا این مسیر در حال طی است و حتی واردات کالا بهجای ارائه ارز حاصل از صادرات به سامانه نیما نیز شاید مرتفعکننده نیاز کالایی کشور باشد اما مشکل کمبود ارز را جبران نخواهد کرد. بهعبارتدیگر، مقدار ارزی که از طریقی غیر از بانک مرکزی وارد بازار میشود، بسیار کم است. تأکید میکنم در شرایط اقتصاد ایران هیچگونه منطق اقتصادی برگرفته از نظریات بهویژه در حوزه اقتصاد بینالملل نه برای تبیین التهابات سال گذشته و نه برای توجیه افزایش قیمت اوایل هفته اخیر کاربردی نداشته و ندارد. این میزان افزایش قیمت ارز یقینا با منطق اقتصادی همخوانی ندارد. اگرچه یقینا این نرخ غیرواقعی است اما همین نرخ اکنون بازار و تولید را نگرانتر کرده است. ذیل نظریه «برابری قدرت خرید» اگر در ایران نرخ تورم بسیار بالا باشد اما در آنسو تورم در ایالات متحده کمرنگ باشد، آنگاه ریال و تومان ایرانی و اساسا نرخ ارز کشور ارزش خود را در مقابل دلار یا هر ارز دیگری از دست خواهد داد. به عبارت دیگر قدرت خرید ریال در مقابل دلار کاهش پیدا میکند. اما با رصد شرایط یک سال اخیر با این نظریه هم نمیتوان برای این نرخ توجیهی در علم اقتصاد پیدا کرد؛ چراکه تورم ایران در برابر آمریکا تا به این اندازه نیست که دلار از مرز 15 هزار تومان هم عبور کند.
بازار ارز بسیار پیچیده است؛ به نحویکه معاملات سلف، آپشن و فیوچر را دربر میگیرد. تحلیلگران آن بسیار اندک و استادان و متخصصانی که بتوانند بازار ارز و مالی بینالمللی را تحلیل کنند، بسیار کم هستند. کاهش ارز بهدستآمده از فروش نفت در این مدت و تقلیل منابع حاصل از صادرات اگرچه بیتأثیر نیستند اما مسئله اصلی به باور نگارنده، شوک سیاسی حاصل از فشارهای رئیسجمهور آمریکا به ایران است. در واقع باید برای تابآورکردن اقتصاد، ابتدا با استفاده از دیپلماسی، فضایی آرامشبخش برای مراودات طبیعی بینالمللی و انتقال فناوری ایجاد کرد، سپس به این نوع اقتصاد اندیشید.