اقتصاد۲۴- تصویر ثبت شده در سال ۱۳۵۸ در مجلس خبرگان قانون اساسی که آیت الله طالقانی در این مجلس روی صندلی نمینشست. آیت الله طالقانی از چهارده جلسه خبرگان قانون اساسی، تنها در پنج جلسه شرکت داشت و آنگونه که ثبت شده در سه جلسه نیز با تاخیر حاضر شد و در همان جلساتی هم که حاضر بود، با ناراحتی روی زمین مینشست.
«استبداد دینی مطالب و سخنانی از دین یاد گرفته و ظاهر خود را آن طور که جالب عوام ساده باشد، میآراید و مردمی را که از اصول و مبادی دین بیخبرند و به اساس دعوت پیمبران گرامی آشنایی ندارند، میفریبد و مطیع خود میسازند و با این روش فریبنده به نام غمخواری دین و نگهداری آیین، ظلالشیطان را بر سر عموم میگستراند و در زیر این سایه شوم جهل و ذلت، مردم را نگه میدارد. این دسته چون با عواطف پاک مردم سر و کار دارند و در پشت سنگر محکم دین نشستهاند، خطرشان بیشتر و دفعشان دشوارتر است.»
بیشتر بخوانید: تفاوت روحانیت شیعه از امام موسی صدر تا علمالهدی!
آیتالله طالقانی از معدود چهرههای تاریخ معاصر ایران است که در میان گروههای مختلف فکری و سیاسی محبوبیت دارد و القابی، چون «پدر طالقانی» و «ابوذر زمان» بیانگر طیف وسیع این محبوبیت هستند. طالقانی از روحانیون نسبتا آزاداندیش تشیع بود که رفتار سیاسیاش در طول زمان تغییر کرده بود. او دیدی صرفا «اخلاقی» به سیاست داشت و تناقضات رفتارهای سیاسیاش از همینجا برمی خاست؛ از جمله این تناقضات را میتوان نزدیکی همزمان به دکتر محمد مصدق و جبهه ملی و فداییان اسلام دانست!
طالقانی در دوران جوانی و میانسالی حامی فداییان اسلام بود. زمانی که نواب صفوی تحت تعقیب نیروهای امنیتی بود به او پناه داد؛ همچنین با سخنرانیهایش در مسجد هدایت بدل به پدر معنوی گروههای مسلح اسلامگرا شد اما هرچه سنش بالاتر رفت بیشتر از آزادی و دموکراسی سخن گفت و به جبهه ملی نزدیکتر شد.
اصلیترین دغدغه طالقانی پس از پیروزی انقلاب را میتوان نگرانی از ظهور «استبداد دینی» دانست. او استبداد را علتالعلل زوال جوامع بشری میدانست و در مذمت آن مینوشت: «استبداد لجنزار متعفنی است که همه منکرات و فحشا از آن تولید میشود و بدون خشک نمودن این امالفساد نهی از منکر در موارد طبقات و اشخاص یا بیاثر است یا اثر آنی دارد.»
او حتی مفاهیم دینی را نیز با مساله اصلی خود، یعنی «شرارت استبداد» تفسیر میکرد. مثلا درباره امر به معروف و نهی از منکر چنین مینویسد: «اصل امر به معروف و نهی از منکر حق انتقاد و اعتراض است که قرآن به همه مسلمانان داده و روی این حق هر فرد عادی وظیفه دارد و بر او واجب است که در برابر انحراف و تجاوزات از هر کسی و از هر طبقهای که باشد بایستد. این سرّ الاسرار دموکراسی و حق عمومی است. حتی یک فرد عادی میتواند به کسی که در رأس مملکت است، امر به معروف و نهی از منکر کند.»
در روزهای پیروزی انقلاب نیز همواره تاکید میکرد «خصوصیت انقلاب اسلامی این است که ما رهبران مذهبی هیچ داعیه حکومت برای خودمان نداریم و نمیخواهیم حاکم باشیم. انقلابی است که از همه مردم شروع شده و برای همه است و هیچ حزب و جمعیت و فردی حق این را ندارد که در این انقلاب سهم بیشتری را برای خود قائل باشد و از این جهت حکومت را در انحصار خودش دربیاورد.» تاکید طالقانی بیش از همه چیز بر تشکیل حکومت مردم بود. معتقد بود قانون اساسی و مجلس باید از دل شوراهای مردمی بیرون بیاید و مردم مستقیماً در سرنوشت خود دخالت کنند. ایده تشکیل شوراهای شهر در جمهوری اسلامی از ایدههای آیت الله طالقانی بود که حدودا دو دهه پس از درگذشت او اجرا شد. این ایده نخستین بار در جریان انقلاب کمونیستی روسیه به ابتکار ولادیمیر لنین اجرا شده بود.
بیشتر بخوانید: آیت الله طالقانی؛ رهبر معنوی چریکهای مسلمان
آیتالله طالقانی پس از انقلاب با اکثریت قاطع آرا به عنوان نماینده اول تهران در خبرگان بررسی قانون اساسی انتخاب شد و تصویر معروف وی در مجلس خبرگان مربوط به همین ایام است. به گزارش رویداد۲۴ آیت الله طالقانی در جلسه افتتاحیه مجلس خبرگان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ هنگامی که با کمی تأخیر وارد مجلس شد، در میان تعجب حاضران به جای نشستن روی صندلیهای مجلس روی زمین نشست.
محمد قائد درباره این ژست معروف مینویسد: «در شهریور ۵۸ در مجلس خبرگان نه روی مبلهای قرمز سابق سناتوری، بلکه کف سالن نشست و گویی غرق دریای غم، پیشانی به دست تکیه داد. خواست او و بازرگان و همفکرانشان تشکیل مجلسی از نوع مؤسسانِ صدر مشروطیت بود. در هر حال، اعضای مجلس فعلی روی بوریا هم که مینشستند فرقی نمیکرد. چه روی مبل و چه روی گلیم، پیشنویس قانون اساسی را خیلی راحت دور میانداختند، چون فرصتی تاریخی به دست آمده بود و رندانِ حقپرست خیالهای دیگری در سر داشتند.»
مخالفت با حجاب اجباری، مخالفت با گنجاندن اصل ولایتفقیه در قانون اساسی و پذیرش تفاسیر کثرتگرا درباره دین، از دیگر دلایل محبوبیت آیتالله طالقانی در میان طیفهای گسترده جامعه بودند. او در ایام پایانی عمر خود با دیدن درگیریهای گسترده میان احزاب مختلف دخیل در انقلاب بسیار غمزده و دلشکسته شده بود و مدام میگفت این کارها «برادرکشی» است. از این رهگذر که شاید میتوانست وزنه تعادلی در فضای رادیکال پس از انقلاب باشد، مرگش نابهنگام و تاسفآور بود.
محمد قائد مینویسد: «به یادماندنیِ وجودش صدایی بم و گرم و دلنشین بود همانند صدای محمدرضاشاه، با این تفاوت که صدای شاه برای صدور حکم و فرمان به کار میرفت و صدای طالقانی، با طنینی دردآلود، بیشتر برای اندرز و ترغیب و گله و شکایت و نالیدن از جفای روزگار. در این سرزمین پرمخاطره، خوشدل و عاقبت به خیر از دنیا رفتن موهبت رایجی نیست.»